Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
politicking
فعالیت سیاسی
Search result with all words
Conservative Party
یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
front de liberation national
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
Other Matches
apolitical
دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
self determination
استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
political ties
هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
immunity
مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
politics
علم سیاسی امور سیاسی
political circles
محافل سیاسی دوایر سیاسی
reestablishment of diplomatic relations
برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
politic
سیاسی نماینده سیاسی
isonomy
برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
function
فعالیت
actuality
فعالیت
functioned
فعالیت
functions
فعالیت
activation
فعالیت
activeness
فعالیت
activity
فعالیت
stirs
فعالیت
stirrings
فعالیت
stirred
فعالیت
acting
فعالیت
stir
فعالیت
activities
فعالیت
exercise
فعالیت
exercised
فعالیت
exercises
فعالیت
somatotonia
فعالیت گرایی
turn over
عایدی فعالیت
activity coefficient
ضریب فعالیت
somatotonic
فعالیت گرا
venture
فعالیت اقتصادی
ventured
فعالیت اقتصادی
venturing
فعالیت اقتصادی
event
عمل یا فعالیت
events
عمل یا فعالیت
advertising campaign
فعالیت تبلیغاتی
reactivation
فعالیت مجدد
random activity
فعالیت تصادفی
optical activity
فعالیت نوری
activity ratio
نسبت فعالیت
activity time
زمان هر فعالیت
activity wheel
گردونه فعالیت
activation
به فعالیت دراوردن
off year
سال کم فعالیت
low activity
فعالیت پایین
ventures
فعالیت اقتصادی
critical activity
فعالیت بحرانی
publicity drive
فعالیت تبلیغاتی
auxiliary activity
فعالیت فرعی
business activity
فعالیت بازرگانی
activity rate
نرخ فعالیت
activity quotient
بهر فعالیت
activity of soil
فعالیت خاک
operational environment
محیط فعالیت
operating level
سطح فعالیت
operant
فعالیت کننده
on stream
درحال فعالیت
activity analysis
تحلیل فعالیت
activity chart
نمودار فعالیت
hey day
روز پر فعالیت
activity cycle
چرخه فعالیت
activity drive
سائق فعالیت
activity light
چراغ فعالیت
cerebration
فعالیت مغزی
inactivity
عدم فعالیت
inaction
بدون فعالیت
activating
به فعالیت پرداختن
activates
به فعالیت پرداختن
activated
به فعالیت پرداختن
activate
به فعالیت پرداختن
trade cycle
دوره فعالیت تجاری
business cycle
دور فعالیت بازرگانی
class ii activity
فعالیت امادی طبقه 2
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
deactivating group
گروه کم کننده فعالیت
slump
کاهش فعالیت رکود
self activity
فعالیت خود بخود
seismism
فعالیت لزرشی وارتعاشی
slumped
کاهش فعالیت رکود
efficiency
فعالیت مفید بازده
activity sampling
نمونه گیری از فعالیت
class i activity
فعالیت امادی طبقه 1
in the swim
<idiom>
درکاری فعالیت داشتن
sphere
مرتبه حدود فعالیت
spheres
مرتبه حدود فعالیت
backgrounds
فعالیت ارتباط دادهای
activity group therapy
درمان با فعالیت گروهی
byways
کار یا فعالیت جنبی
byway
کار یا فعالیت جنبی
orbits
دور حدود فعالیت
orbited
دور حدود فعالیت
background
فعالیت ارتباط دادهای
forms
سابقه فعالیت اسب
orbit
دور حدود فعالیت
file activity ratio
نسبت فعالیت پرونده
muzzles
مانع فعالیت شدن
muzzle
مانع فعالیت شدن
pickup
تجدید فعالیت چیدن
muzzled
مانع فعالیت شدن
slumping
کاهش فعالیت رکود
muzzling
مانع فعالیت شدن
gross motor activity
فعالیت حرکت عمده
electioneer
فعالیت انتخاباتی کردن
formed
سابقه فعالیت اسب
form
سابقه فعالیت اسب
slumps
کاهش فعالیت رکود
to work at a high pressure
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
extra-curricular
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
hyperactive
دارای فعالیت بیش ازاندازه
activity designator
شاخص فعالیت یکان یا قسمت
work in
با فعالیت و کوشش راه بازکردن
activation
کنش ور سازی ایجاد فعالیت
activating effect of functional group
گروه زیاد کننده فعالیت
force activity designator
شماره ترتیب فعالیت یکان
gastrovascular
دارای فعالیت درمعده ورگها
biogenic
محصول فعالیت موجودات زنده
biological half time
زمان فعالیت یک عامل میکروبی
early start
زودترین زمان شروع یک فعالیت
early finish
زودترین زمان ختم یک فعالیت
scope for one's energies
میدان برای ابراز فعالیت
take the bull by the horns
<idiom>
چند نوع فعالیت داشتن
precipitance
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
precipitancy
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
hyperthyroid
ازدیاد فعالیت غذه درقی
latest finish time
دیرترین زمان ختم یک فعالیت
abuzz
<adj.>
پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
clip someone's wings
<idiom>
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
hardball
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
thermodynamics
مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
pyrochemical
وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
pyroclastic
تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
biological half time
زمان امکان فعالیت عامل میکربی
home range
جای محدود برای فعالیت حیوانات
political
سیاسی
diplomatic
سیاسی
politicos
سیاسی
socio political
سیاسی
politico
سیاسی
canvass
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
dog days
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
dies non
روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
euthenics
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
duration
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
cerebrate
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
canvassed
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
academia
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
to phase out their activities
فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
politician
مرد سیاسی
diplomatic agent
مامور سیاسی
diplomatic channels
طرق سیاسی
diplomatic mission
هیئت سیاسی
diplomatic officer
مامور سیاسی
diplomatic passport
پاسپورت سیاسی
politicians
مرد سیاسی
terrorist
ادمکش سیاسی
demarche
اقدام سیاسی
state criminals
مجرمین سیاسی
diplomatic immunity
مصونیت سیاسی
politically
از لحاظ سیاسی
state criminals
مقصرین سیاسی
politico social
سیاسی اجتماعی
sociopolitical
اجتماعی- سیاسی
politics
اصول سیاسی
terrorists
ادمکش سیاسی
diplomatic passport
تذکره سیاسی
diplomatic privileges
امتیازات سیاسی
diplomatic relations
روابط سیاسی
political debate
منازعه سیاسی
escapism
انزوای سیاسی
prisoners of state
محبوسین سیاسی
public life
زندگی سیاسی
state prisoners
محبوسین سیاسی
political debate
بحث سیاسی
envoyship
نمایندگان سیاسی
diplomatic representation
نمایندگی سیاسی
political economy
اقتصاد سیاسی
political economy
اتصاد سیاسی
prisoners of state
زندانیان سیاسی
ecclesia
مجلس سیاسی
state prisoners
زندانیان سیاسی
terrors
ادمکشی سیاسی
courier
پیک سیاسی
political isolation
انزوای سیاسی
anarchy
بی ترتیبی سیاسی
politic
زندانی سیاسی
political matters
مسائل سیاسی
political mission
هیئت سیاسی
political psychology
روانشناسی سیاسی
couriers
پیک سیاسی
hatchet man
<idiom>
کارهای سیاسی
Political opponents .
مخالفین سیاسی
refugee
پناهنده سیاسی
refugees
پناهنده سیاسی
asylum
حق پناهندگی سیاسی
asylums
حق پناهندگی سیاسی
current affairs
رویدادهایاجتماعی و سیاسی
political forces
نیروهای سیاسی
political mission
ماموریت سیاسی
envoys
فرستاده سیاسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com