English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
trig فعال سرحال
Other Matches
active هدف فعال خط مشی فعال
cheery سرحال
well disposed سرحال
chirpier سرحال
chirpiest سرحال
pert سرحال
chirpy سرحال
wide-awake سرحال
wide awake سرحال
wholesome سرحال
game سرحال
vascular سرحال
jink سرحال
dancy سرحال
peppy سرحال
swank سرحال وچابک
slashing با روح سرحال
blithesome بشاش سرحال
swanking سرحال وچابک
you do not look right سرحال نیستید
swanks سرحال وچابک
sprightfully سرچنگ سرحال
swanked سرحال وچابک
sprightful سرچنگ سرحال
wholesomeness خوش مزاج سرحال
as fit as a fiddle <idiom> مثل بچه دبیرستانی [سرحال]
light foot فعال
go-ahead فعال
smacker فعال
light footed فعال
smacking فعال
snell فعال
efective فعال
energetic فعال
sthenic فعال
astir فعال
active cell سل فعال
strenuous فعال
upping فعال
up فعال
active فعال
upped فعال
operational فعال
commissioned <adj.> فعال
active index شاخص فعال
active site محل فعال
active site موضع فعال
active sonar سونار فعال
active program برنامه فعال
active stock موجودی فعال
active sonar ردیاب فعال
adrenergic فعال شونده
activates فعال کردن
actuator فعال کننده
semiactive نیمه فعال
actual output بازداده فعال
active window پنجره فعال
activated فعال کردن
active vocabulary واژگان فعال
active therapy درمان فعال
actinic rays اشعه فعال
active mine مین فعال
active lines خطهای فعال
activation فعال سازی
active centers مراکز فعال
active balance مانده فعال
active index ایندکس فعال
active cell سلول فعال
active force نیروی فعال
active center مرکز فعال
active hydrogen هیدروژن فعال
active device دستگاه فعال
active element عنصر فعال
active file پرونده فعال
active avoidance اجتناب فعال
active area ناحیه فعال
active installation قسمت فعال
activation فعال کردن
active installation تاسیسات فعال
activation barrier سد فعال سازی
activator فعال ساز
active absorption جذب فعال
active aircraft هواپیمای فعال
active analysis تحلیل فعال
active file فایل فعال
enthalpy حرارت فعال
inactive غیر فعال
come alive <idiom> فعال ماندن
whip up <idiom> فعال کردن
out of action غیر فعال
active carbon کربن فعال
hot money پول فعال
passive غیر فعال
optically active فعال نوری
operating personnel پرسنل فعال
activate فعال کردن
passives غیر فعال
kinetic energy نیروی فعال
active فعال کنشی
cycle stock موجودی فعال
spirituous فعال سرزنده
acting فعال کاری
spiritous فعال زنده
activate فعال کردن
activate فعال کردن
activating فعال کردن
cationic دارای کاتیون فعال
active zone of well حوزه فعال چاه
disabled <adj.> <past-p.> غیر فعال شده
reactive current جریان غیر فعال
locked <adj.> <past-p.> غیر فعال شده
idle money پول غیر فعال
ce تراشه فعال کننده
pragmatics فعال واقع بین
passive element یکان غیر فعال
active labor force نیروی کار فعال
blocked <adj.> <past-p.> غیر فعال شده
commissioning the ship فعال کردن کشتی
active sonar رادار دریایی فعال
nonoperating strength پرسنل غیر فعال
reactive power توان غیر فعال
active status خط مشی فعال توپخانه
euchromatin بخش فعال کروماتین
passive sonar ردیاب غیر فعال
overactive فوق العاده فعال
inactivate غیر فعال کردن
active fiscal policy سیاست مالی فعال
pragmatic فعال واقع بین
activity فعال یا مشغول بودن
activities فعال یا مشغول بودن
surface active agents مواد فعال در سطح
reactivating دوباره فعال کردن
reactivates دوباره فعال کردن
reactivated دوباره فعال کردن
reactivate دوباره فعال کردن
surfactants مواد فعال در سطح
deactivates غیر فعال کردن
deactivated غیر فعال کردن
deactivate غیر فعال کردن
go-getters شخص فعال و زرنگ
go getter شخص فعال و زرنگ
arm خط وط وقفه فعال شده .
deactivating غیر فعال کردن
absorbo cel سلولوز فعال شده
active database پایگاه دادههای فعال
activated carbon ذغال فعال شده
activated complex کمپلکس فعال شده
activated cathode کاتد فعال شده
activated charcoal ذغال فعال شده
activated charcoal کربن فعال شده
activated sludge لجن فعال شده
activating effect of functional group گروه فعال ساز
activated diffusion پخش فعال شده
go-getter شخص فعال و زرنگ
activated carbon کربن فعال شده
activation energy انرژی فعال سازی
passives غیر فعال مطیع وتسلیم
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
lie by غیر فعال باقی ماندن
reticular activating system دستگاه فعال ساز شبکهای
man about town مرد فعال اجتماعی وجهانی
activation فعال شدن کنش وری
activated methylene group گروه متیلن فعال شده
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
passive غیر فعال مطیع وتسلیم
psychoactive drug داروی فعال کننده روان
interrupting خط وقفه که فعال شده است
interrupt خط وقفه که فعال شده است
interrupts خط وقفه که فعال شده است
activates فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
anaerobic زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
membrane keyboard احساس کننده فشار را فعال میکند
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
to lie dormant غیر فعال بودن [اصطلاح مجازی]
nonstriker یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
activating فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activated فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
epo Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
paper fed که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
ascending reticular activating system دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
apparatus شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
standby قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
coacher مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
aras system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
maskable وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
mask کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
masks کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
direct coupled transistor logic سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
viscosity valve شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود
sessions 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
session 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
unmount برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
edited ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
edit ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
hottest سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hotter سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hot سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
interrupt اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com