Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
ineligibility
فقدان شرایط لازم
Other Matches
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
qualifications
شرایط لازم
necessary conditions
شرایط لازم
makings
شرایط لازم
requirements
شرایط لازم
unqualified
فاقد شرایط لازم
ineligible
فاقد شرایط لازم
qualified
دارای شرایط لازم
possessing the necessary qualifications
واجد شرایط لازم
climate for growth
شرایط لازم برای رشد
disqualifies
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified
فاقد شرایط لازم دانستن
ineligibly
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
reserve factor
نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
atony
فقدان کشیدگی طبیعی عضلانی فقدان تونوس
atonicity
فقدان کشیدگی طبیعی عضلانی فقدان تونوس
atonia
فقدان کشیدگی طبیعی عضلانی فقدان تونوس
unqulified
فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
demurred
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
d , top concept
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
bindings
لازم الاجرا لازم
binding
لازم الاجرا لازم
forfeiting
فقدان
absence
فقدان
loss
فقدان
lacks
فقدان
forfeits
فقدان
forfeited
فقدان
forfeit
فقدان
lack
فقدان
deficiencies
فقدان
lacked
فقدان
deficiency
فقدان
absences
فقدان
forfeiture
فقدان
apyrexy
فقدان تب
inattention
فقدان توجه
loss of accuracy
فقدان دقت
loss of claim
فقدان غرامت
lacking
فقدان کمبود
insanitation
فقدان بهداشت
incapacity
فقدان اهلیت
deprivation
فقدان انعزال
deprivations
فقدان انعزال
akinesthesia
فقدان حس حرکت
amenorrhea
فقدان قاعدگی
analgesia
فقدان حس درد
hypoprosessis
فقدان توجه
lack of incentive
فقدان انگیزه
lack
فقدان کسری
anosmia
فقدان حس شامه
hypoprosexia
فقدان توجه
incoordination
فقدان هم اهنگی
acathexis
فقدان نیروگذاری
lacks
فقدان کسری
absence of intention
فقدان قصد
lacked
فقدان کسری
interdiction
فقدان اهلیت محجوریت
achroma
فقدان رنگ دانه
the losser of a child
فقدان یا داغ فرزند
anhedonia
فقدان احساس لذت
achromia
فقدان رنگ دانه
acrotism
فقدان ضربان یا تپش
ahedonia
فقدان احساس لذت
inclemency
بی اعتدالی فقدان ملایمت
evanescence
فقدان تدریجی ناپایداری
anandria
فقدان ویژگیهای نرینگی
inhospitality
فقدان مهمان نوازی
anorgasmia
فقدان اوج جنسی
inconsequence
فقدان ارتباط منطقی
aniconia
فقدان تصویر ذهنی
wanted
کسر داشتن فقدان
want
کسر داشتن فقدان
anorgasmy
فقدان اوج جنسی
acheilia
فقدان لب بطور مادرزادی نوزاد بی لب
colourblindness
فقدان قوه تشخیص رنگ
achlorhydria
فقدان اسید کلریدریک درشیرهء معده
anuresis
فقدان قدرت دفع ادرار شاش بند
count out of the house
مذاکرات را به علت فقدان حدنصاب قطع کردن
miss
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
missed
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
aphonia
فقدان صدا یا خفگی ان بعلت فلج تارهای صوتی
misses
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
hydrogen embrittleness
فقدان چقرمگی بعلت وجودهیدروژن در داخل جسم میباشد
paranoia
جنون ایجاد سوء ذن شدید و هذیان گویی و فقدان بصیرت
anoxia
فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
termed
شرایط
conditions
شرایط
terms
شرایط
terming
شرایط
the conditions
شرایط ان
term
شرایط
equilibrium conditions
شرایط تعادل
actude conditions
شرایط حاد
implied terms
شرایط تلویحی
implied terms
شرایط ضمنی
eligible
واجد شرایط
boundary conditions
شرایط مرزی
qualifies
واجد شرایط
qulifications
واجد شرایط
average conditions
شرایط عادی
initial condition
شرایط اولیه
average conditions
شرایط متوسط
conditions of contract
شرایط قرارداد
ballistic conditions
شرایط بالیستیکی
qualify
واجد شرایط
fair play
شرایط برابر
boundary conditions
شرایط حدی
condition of readiness
شرایط امادگی
ambient conditions
شرایط محیطی
requirements of the credit
شرایط اعتبار
final cinditions
شرایط فینال
final cinditions
شرایط پایانی
delivery terms
شرایط تحویل
dis qualified
فاقد شرایط
existing circumstances
شرایط موجود
bona fide
واجد شرایط
conditions of purchase
شرایط خرید
credit terms
شرایط اعتبار
actude conditions
شرایط شدید
adverse factors
شرایط نامساعد
admission requirements
شرایط پذیرش
given conditions
شرایط معلوم
given conditions
شرایط معینه
conditions
شرایط اوضاع
conference terms
شرایط کنفرانس
emergency conditions
شرایط اضطراری
plateaux
شرایط پایا
terms of trade
شرایط مبادله
terms of trade
شرایط معامله
terms of payment
شرایط پرداخت
usual conditions
شرایط معمول
sufficient conditions
شرایط کافی
disadvantage
شرایط نامساعد
disadvantages
شرایط نامساعد
suitable conditions
شرایط مناسب
standard conditions
شرایط متعارفی
standard condition
شرایط استاندارد
stability conditions
شرایط ثبات
tropical condition
شرایط گرمسیری
conditions of (the) competition
شرایط رقابت
plateaus
شرایط پایا
qualification
وضعیت شرایط
qualification
واجد شرایط
plateau
شرایط پایا
Russian roulette
<idiom>
شرایط پرخطر
tight spot
<idiom>
شرایط سخت
no bed of roses
<idiom>
شرایط سختوبد
ball games
شرایط وضعیت
ball game
شرایط وضعیت
working conditions
شرایط کار
conditions of use
شرایط کاربرد
spring conditions
شرایط بهاری
standard temperature and pressure
شرایط متعارفی
competition conditions
شرایط رقابت
marginal conditions
شرایط نهائی
present conditions
شرایط فعلی
payment terms
شرایط پرداخت
mutual terms
شرایط متقابل
qualified
واجد شرایط
standard temperature and pressure
شرایط استاندارد
normal temperature and pressure
شرایط متعارفی
qalified
واجد شرایط
liner terms
شرایط خط کشتیرانی
competitive conditions
شرایط رقابت
shipping terms
شرایط حمل
terms and conditions
ضوابط و شرایط
settlement terms
شرایط تسویه
settlement terms
شرایط پرداخت
terms of shipment
شرایط حمل
second order conditions
شرایط ثانوی
light conditions
شرایط نور
normal temperature and pressure
شرایط استاندارد
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
tight squeeze
<idiom>
شرایط سخت تجاری
turn the tables
<idiom>
عوض کردن شرایط
quantifying
واجد شرایط شدن
make a difference
<idiom>
شرایط را عوض کردن
qualify for
واجد شرایط بودن
investigation of foundation conditions
تحقیق شرایط شالوده
meets
مطابق شرایط بودن
conditions
مقررات و شرایط اسبدوانی
meet
مطابق شرایط بودن
bend
شرایط خمیدگی زانویی
quantify
واجد شرایط شدن
machining requirments
شرایط براده برداری
conditions of sale
شرایط اساسی معامله
volcanism
شرایط و خصوصیات اتشفشانی
eligible
واجد شرایط مطلوب
terms and conditions of the credit
ضوابط و شرایط اعتبار
support conditions
شرایط تکیه گاهی
entry group
گروه واجد شرایط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com