Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
babbitt
فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
Other Matches
connecting rod bearing
یاطاقان دسته پیستون یاطاقان شاطون
antimony
انتیموان
pewter
ترکیب قلع وسرب
terne
باقلع وسرب پوساندن
terneplate
باقلع وسرب پوساندن
residue check
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
bearing
یاطاقان
double row bearing
یاطاقان دو ردیفه
front bearing
یاطاقان جلو
radial bearing
یاطاقان شعاعی
journal bearing
یاطاقان گرد
bearing surface
سطح یاطاقان
bearing angle
زاویه یاطاقان
bearing length
طول یاطاقان
bearing pedastal
پایه یاطاقان
bracket bearing
یاطاقان سگدست
bearing pressure
فشار یاطاقان
needle bearing
یاطاقان سوزنی
pivot bearing
یاطاقان محور
arbor support
یاطاقان بیرونی
journals
یاطاقان گرد
journal
یاطاقان گرد
ball bearings
یاطاقان ساچمهای
ball bearing
یاطاقان ساچمهای
aluminum bearing
یاطاقان الومینیومی
big end bearing
یاطاقان شاطون
anti friction bearing
یاطاقان غلطکی
ball and parallel roller bearings
یاطاقان غلطکی
thrust bearing
یاطاقان طولی
cylinderical roller bearing
یاطاقان غلطکی
deep groove ball bearing
یاطاقان بلبرینگی شیاردار
cylinder roller thrust bearing
یاطاقان غلطکی محوری
cutter spindle bearing
یاطاقان هرزگرد کاتر
ball thrust bearing
یاطاقان طولی ساچمهای
drop worm bearing
یاطاقان حلزونی سقوطی
big end bearing
یاطاقان میل لنگ
axle journal
یاطاقان گرد اکسل
angular contact bearing
یاطاقان زاویه دار
roller bearing
یاطاقان غلطک دار
pivot journal
یاطاقان گرد محوری
insulated bearing
یاطاقان عایق شده
timken bearing
یاطاقان غلطکی مخروطی
white bearing metals
فلزات سفید یاطاقان
front axle bearing
یاطاقان اکسل جلو
floating bearing
یاطاقان نوسان دار
flange mounted bearing
یاطاقان لبه دار
adapter bearing
یاطاقان تطبیق دهنده
oilness bearing
یاطاقان روغن سرخود
bearing direction
جهت قرار گرفتن یاطاقان
babbitt metal
فیز یاطاقان هم بستهای از قلع
insulated bearing housing
پوسته یاطاقان عایق شده
interchangeable bearing shells
پوسته قابل تعویض یاطاقان
double thrust bearing
یاطاقان با فشار محوری دوبل
bearing
یاطاقان سکوی اتصال سرسره ریل
raceway
ساچمه رو مسیر گردش ساجمههای یاطاقان
over
باقی
over-
باقی
behinds
باقی دار
left over
باقی مانده
behinds
باقی کار
holdovers
باقی مانده
behind
باقی دار
aliquant
باقی اورنده
out of
<idiom>
باقی نمانده
holdover
باقی مانده
organzine
ابریشم باقی
otherworld
عالم باقی
conservation force
نیروی باقی
hold over
باقی ماندن
come through
باقی ماندن
scantling
باقی مانده
gleanings
ریزه باقی
to be in arrear
باقی داربودن
to be on the safe side
باقی نباشد
to leave behind
باقی گذاردن
behind
باقی کار
surpluses
باقی مانده
survive
باقی بودن
store
می باقی می ماند
remnants
باقی مانده
survives
باقی بودن
survived
باقی بودن
impressing
باقی گذاردن
reopens
باقی بودن
reopening
باقی بودن
reopened
باقی بودن
reopen
باقی بودن
preserve
باقی نگهداشتن
preserving
باقی نگهداشتن
preserves
باقی نگهداشتن
storing
می باقی می ماند
dregs
باقی مانده
surplus
باقی مانده
debris
باقی مانده
extant
باقی مانده
impresses
باقی گذاردن
impress
باقی گذاردن
impressed
باقی گذاردن
surviving
باقی بودن
remainder
باقی مانده
remains
باقی مانده
leaving
باقی گذاردن
remnant
باقی مانده
leave
باقی گذاردن
extant
نسخهء موجود و باقی
the rest lies with you
باقی ان با خودتان است
shortest
کوچک باقی دار
residve
باقی مانده زیادتی
residuary
موصی له باقی مانده
odd come short
زیادی باقی مانده
short
کوچک باقی دار
residue
قسمت باقی مانده
trailed
اثرپا باقی گذاردن
hang over
اثر باقی مانده
trail
اثرپا باقی گذاردن
trailing
اثرپا باقی گذاردن
residues
قسمت باقی مانده
residual value
مقدار باقی مانده
nothing was left over
چیزی باقی نماند
memorising
باقی مانده در حافظه
memorised
باقی مانده در حافظه
memorises
باقی مانده در حافظه
memorize
باقی مانده در حافظه
trails
اثرپا باقی گذاردن
memorized
باقی مانده در حافظه
bide
درجایی باقی ماندن
to stay behind
باقی ماندن جاماندن
shorter
کوچک باقی دار
hold up
<idiom>
خوب باقی ماندن
hold up
<idiom>
باجرات باقی ماندن
memorizes
باقی مانده در حافظه
memorizing
باقی مانده در حافظه
not a scrap is left
ذرهای باقی نمانده است
denominator
[bottom of a fraction]
باقی مانده کسر
[ریاضی]
continue to be valid
به قوت خود باقی بودن
to satnd good
بقوت خود باقی بودن
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
گرفتن چیزی که باقی مانده
The would left a mark.
جای زخم باقی ماند
to exclude doubt
جای تردید باقی نگذاشتن
much sugar was left
قند زیادی باقی ماند
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
for the rest
اما در باره باقی مطالب
hang over
اثر باقی ازهر چیزی
jar
اثر نامطلوب باقی گذاردن
cicatrize
جای زخم باقی گذاردن
jars
اثر نامطلوب باقی گذاردن
jarred
اثر نامطلوب باقی گذاردن
lie by
غیر فعال باقی ماندن
wrecked
باقی مانده ازکشتی شکسته
remain in force
به قوت خود باقی بودن
It remained intact.
سالم ودست نخورده باقی مانده
sour apple
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
let it remain as it is
بگذاری بحال خود باقی باشد
preserving
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
He left a large fortuue.
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
pocket split
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
That way, it stays in suspension.
به این صورت معلق باقی می ماند.
it leaves no room for doubt
جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
modulus
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
preserve
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserves
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
Between you , me and the gatepost. Between ourselves .
میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
mods
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
mod
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
engramme
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
worcester
باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
permanently
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
candle ends
باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
tandems
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
tandem
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
engram
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
stay behind
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
Any reform of the pension law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
He died leaving nothing but debts .
فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
remedial maintenance
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
This is an elusive word .
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
hypothecate
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
plene administrative preter
دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
fairness
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
salvoes
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
salvo
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
strip
حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
It is all over between them . They are thru with each other .
بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
modulo arithmetic
بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
switching
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
achalasia
عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
antibiosis
تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
safety
بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
regenerative memory
رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
holding
در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
white flag
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
walkover
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkovers
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
carbon tracking
باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
permanent
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
modulo arithmetic
شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com