English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
orthoepy فن درست تلفظ کردن
Other Matches
orthoepist درست تلفظ کن
orthoepic وابسته به تلفظ درست
orthoepist کسیکه با تلفظ درست چیز میخواند
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
spoonerism اشتباه در تلفظ حروف تعویض حروف در تلفظ برحسب تصادف
pronounces تلفظ کردن
pronounce تلفظ کردن
enounce تلفظ کردن
enunciate تلفظ کردن
enunciated تلفظ کردن
enunciates تلفظ کردن
enunciating تلفظ کردن
lisps شل وسرزبانی تلفظ کردن
aspirate بانفس تلفظ کردن
anglicizing بطرزانگلیسی تلفظ کردن
anglicize بطرزانگلیسی تلفظ کردن
anglicizes بطرزانگلیسی تلفظ کردن
sibilate مانندحرف " س " تلفظ کردن
anglicising بطرزانگلیسی تلفظ کردن
anglicized بطرزانگلیسی تلفظ کردن
anglicises بطرزانگلیسی تلفظ کردن
burrs غلیظ تلفظ کردن
lisping شل وسرزبانی تلفظ کردن
burring غلیظ تلفظ کردن
lisp شل وسرزبانی تلفظ کردن
mispronounce غلط تلفظ کردن
burred غلیظ تلفظ کردن
burr غلیظ تلفظ کردن
mispronounces غلط تلفظ کردن
mispronouncing غلط تلفظ کردن
anglicised بطرزانگلیسی تلفظ کردن
accentuate با تکیه تلفظ کردن
emphasize باقوت تلفظ کردن
emphasised باقوت تلفظ کردن
tolay street on باتکیه تلفظ کردن
emphasized باقوت تلفظ کردن
accentuates با تکیه تلفظ کردن
enouce تلفظ کردن افهارکردن
accentuating با تکیه تلفظ کردن
lisped شل وسرزبانی تلفظ کردن
emphasizes باقوت تلفظ کردن
aspirating بانفس تلفظ کردن
mispronounced غلط تلفظ کردن
accentuated با تکیه تلفظ کردن
emphasizing باقوت تلفظ کردن
emphasising باقوت تلفظ کردن
aspirates بانفس تلفظ کردن
emphasises باقوت تلفظ کردن
velarize حروف را از کام تلفظ کردن
vocalize تلفظ کردن تشکیل دادن
intonate با لحن خاصی تلفظ کردن
diphthongize تلفظ کردن دو صدای جداگانه در یک وهله
labiovelar تلفظ شده بوسیله گرد کردن لبها
aspirate حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirating حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirates حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
fix up درست کردن
to riven laths یا درست کردن
concocting درست کردن
fabricate درست کردن
redd درست کردن
concoct درست کردن
adapt درست کردن
make up درست کردن
concocted درست کردن
concocts درست کردن
to erect into درست کردن از
to fix up درست کردن
fabricating درست کردن
weaves درست کردن
to set in order درست کردن
fabricates درست کردن
trims درست کردن
fabricated درست کردن
to set درست کردن
trimmest درست کردن
to sct aright درست کردن
trim درست کردن
correcting درست کردن
to set to rights درست کردن
to get up درست کردن
to put to rights درست کردن
clean درست کردن
cleaned درست کردن
cleanest درست کردن
cleans درست کردن
build درست کردن
buildings درست کردن
weave درست کردن
corrects درست کردن
builds درست کردن
correct درست کردن
fashions درست کردن
shape درست کردن
manufactured درست کردن
manufacture درست کردن
gullies درست کردن
gulleys درست کردن
to put in to shape درست کردن
fashioning درست کردن
set right درست کردن
makes درست کردن
set in order درست کردن
manufactures درست کردن
gully درست کردن
make درست کردن
indite درست کردن
fashion درست کردن
to cleanvp درست کردن
fashioned درست کردن
fettle درست کردن
shapes درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
accenting : با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accents : با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accent با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accented با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
hedged خاربست درست کردن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
hedge خاربست درست کردن
die sink خزینه درست کردن
re form دوباره درست کردن
strike off بی زحمت درست کردن
scrambling املت درست کردن
stage craft فن درست کردن نمایش
hedges خاربست درست کردن
recondition دوباره درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
railroads پاپوش درست کردن
to toss up زود درست کردن
scrambled املت درست کردن
reconditioned دوباره درست کردن
reconditions دوباره درست کردن
exact تحمیل کردن بر درست
exacted تحمیل کردن بر درست
exacts تحمیل کردن بر درست
dowel میخچه درست کردن
scrambles املت درست کردن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
roughcast اجمالا درست کردن
scramble املت درست کردن
ponds حوض درست کردن
vint درست کردن یا ریختن
manipulate با دست درست کردن
image erection درست کردن تصویر
frame پاپوش درست کردن
blow down بافوت درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
manipulated با دست درست کردن
manipulates با استادی درست کردن
manipulates با دست درست کردن
corn popping درست کردن چس فیل
dress درست کردن لباس
dresses درست کردن لباس
team دسته درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
manipulate با استادی درست کردن
pond حوض درست کردن
to make something چیزی را درست کردن
teams دسته درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
make درست کردن ساختن اماده کردن
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com