Dictiornary-Farsi | فهرست خوراک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
menu	فهرست خوراک
menus	فهرست خوراک


Other Matches

vehicle summary	فهرست پیاده شدن خودروها فهرست ترتیب و مشخصات خودروهای ستون
blacklisting	فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklists	فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklist	فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklisted	فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
concordances	فهرست الفبایی کلمات وعبارات در نوشته فهرست راهنما
concordance	فهرست الفبایی کلمات وعبارات در نوشته فهرست راهنما
rota	صورت فهرست نگهبانی فهرست اسامی یا ادرس
active list	فهرست افراد اماده به خدمت فهرست سربازان
rotas	صورت فهرست نگهبانی فهرست اسامی یا ادرس
picking list	فهرست کالاهای انتخابی فهرست انتخاب
part list	فهرست قطعات فهرست لوازم یدکی
waiting lists	فهرست منتظران مشاغل فهرست داوطلبان
waiting list	فهرست منتظران مشاغل فهرست داوطلبان
glossaries	فهرست معانی فهرست لغات
glossary	فهرست معانی فهرست لغات
indexed	فهرست فهرست اعلام
index	فهرست فهرست اعلام
indexes	فهرست فهرست اعلام
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
passage money	خوراک
feed	خوراک
nutrition	خوراک
fares	خوراک
nutriments	خوراک
nourishment	خوراک
butterpump	غم خوراک
messes	:یک خوراک
mess	:یک خوراک
fare	خوراک
at mess	سر خوراک
nutriment	خوراک
pabulum	خوراک
oligotrophic	کم خوراک
meats	خوراک
messmate	هم خوراک
meat	خوراک
faring	خوراک
fared	خوراک
feeds	خوراک
repasts	خوراک
tucker	خوراک
tacked	خوراک
tack	خوراک
food	خوراک
foods	خوراک
keeps	خوراک
chows	خوراک
chow	خوراک
keep	خوراک
tacking	خوراک
tacks	خوراک
intake	خوراک
intakes	خوراک
victuals	خوراک
viands	خوراک
repast	خوراک
chop house	خوراک خانه
regaled	خوراک لذیذ
nourish	خوراک دادن
regale	خوراک لذیذ
grubs	خوراک خواربار
at meat	سر خوراک یا غذا
dish	سینی خوراک
grub	خوراک خواربار
grubbed	خوراک خواربار
feeders	خوراک دهنده
dosing	یک خوراک دارو
autotroph	خوراک ساز
dishes	سینی خوراک
eating house	خوراک پزخانه
feedstuff	خوراک حیوانات
insects	کرم خوراک
nourishes	خوراک دادن
suave	خوش خوراک
hors d'oeuvres	پیش خوراک
dosage	یک خوراک دارو
dosages	یک خوراک دارو
nourished	خوراک دادن
support [nourish, feed]	خوراک دادن
hors d'oeuvre	پیش خوراک
dose	یک خوراک دارو
feeder	خوراک دهنده
slops	خوراک ابکی
recipes	خوراک دستور
regales	خوراک لذیذ
regaling	خوراک لذیذ
treat	خوراک رایگان
treated	خوراک رایگان
treats	خوراک رایگان
dosed	یک خوراک دارو
recipe	خوراک دستور
insect	کرم خوراک
doses	یک خوراک دارو
boarding houses	خوابگاه و خوراک
feed	خوراک دادن
feed	خوراک علوفه
feeds	خوراک دادن
feeds	خوراک علوفه
timbale	خوراک دلمه
junk food	گنده خوراک
junk foods	گنده خوراک
plat du jour	خوراک روز
slipslop	خوراک ابکی
to d. up	خوراک گذاردن
health foods	خوراک بهداشتی
health food	خوراک بهداشتی
eating	خورد و خوراک
eating	خوش خوراک
cannon fodder	خوراک توپ
viand	خوراک ماکولات
snack	خوراک مختصر
snack	خوراک سرپایی
snacks	خوراک مختصر
snacks	خوراک سرپایی
food stamp	تمبر خوراک
aliment	خوراک دادن
to give to eat	خوراک دادن
sitophobia	خوراک هراسی
plats du jour	خوراک روز
gourmets	خوراک شناس
kingfisher	ماهی خوراک
boarding house	خوابگاه و خوراک
frugal food	خوراک ساده
heterotroph	خوراک گیر
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
meal time	وقت خوراک
queasiness	سنگینی خوراک
food gathering	خوراک اوری
food stamps	تمبر خوراک
piece de resistance	خوراک اصلی
meal time	موقع خوراک
gourmet	خوراک شناس
preparation of food	تهیه خوراک
dosed	خوراک دوا یا شربت
convenience food	خوراک پیش پخته
heaters	چراغ خوراک پزی
convenience foods	خوراک پیش پخته
dose	خوراک دوا یا شربت
cuisine	روش اشپزی خوراک
heater	چراغ خوراک پزی
dozing	دوز یک خوراک دارو
dozes	دوز یک خوراک دارو
dozed	دوز یک خوراک دارو
doze	دوز یک خوراک دارو
fast food	تند خوراک تندکار
doses	خوراک دوا یا شربت
larders	گنجه خوراک خوراکی
throphogen	لایه خوراک ساز
sanguification	تبدیل خوراک بخون
eating disorder	اختلال خورد و خوراک
rotisserie	مغازه خوراک پزی
revalenta	خوراک عدس واردجو
pitch into	به خوراک حمله کردن
kitchener	بخاری خوراک پزی
holozoic	جانور خوراک گیر
Chile	خوراک لوبیای پر ادویه
chili	خوراک لوبیای پر ادویه
he cannot earn his own keep	اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
cresture conforts	خوراک و پوشاک خوب
gratin	خوراک ته دیم دار
feed belt	نوار خوراک دهنده
larder	گنجه خوراک خوراکی
spaghetti	خوراک رشته فرنگی
thropholyt	لایه خوراک کاه
dosing	خوراک دوا یا شربت
vegetable diet	خوراک سبزی دار
kitchen	محل خوراک پزی
kitchens	محل خوراک پزی
cooker	چراغ خوراک پزی
cookers	چراغ خوراک پزی
Primus	چراغ خوراک پزی
Primuses	چراغ خوراک پزی
kickshaw	خوراک خوش مزه
nosh	خوراک سبک خوردن
trencherman	ادم خوش خوراک
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
chilies	خوراک لوبیای پر ادویه
chilli	خوراک لوبیای پر ادویه
chillies	خوراک لوبیای پر ادویه
feeding group	قسمت خوراک دهنده
recipe	دستور خوراک پزی
receivers	جعبه خوراک دهنده
receiver	جعبه خوراک دهنده
recipes	دستور خوراک پزی
helpings	یک وعده یا پرس خوراک
hoppers	محفظه خوراک دستگاه
dainty	گوشت یا خوراک لذیذ
receiver	دستگاه خوراک دهنده
helping	یک وعده یا پرس خوراک
receivers	دستگاه خوراک دهنده
piece deresistance	بخش عمده خوراک
hopper	محفظه خوراک دستگاه
repertory	فهرست
cataloging	فهرست
indexes	فهرست
catalog	فهرست
catalogue	فهرست
tables	فهرست

menu