Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
bat allowance
فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
bat money
فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
Other Matches
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
haulage
پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
field allowance
فوق العاده ماموریت رزمی فوق العاده جنگی
senior officer
ارشدترین افسران
opposite numbers
افسران شاغل
officer's mess
نهارخوری افسران
batons
عصای افسران
baton
عصای افسران
wardroom
اطاق افسران
opposite numbers
افسران مشغول به کار
staff
افسران صاحب منصبان
staffed
افسران صاحب منصبان
staffs
افسران صاحب منصبان
wardroom
باشگاه افسران ناو
senior officers
افسران ارشدیا بالارتبه
shoulder mark
درجه سردوشی افسران
statem room
خوابگاه افسران ناو
wardroom
اطاق افسران ناو
officer's mess
سالن غذاخوری افسران
they were badly officered
افسران انها خوب نبودند
officers call
نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
ward room
اطاق افسران در کشتی جنگی
top secret
مخصوص افسران وخواص خیلی محرمانه
top-secret
مخصوص افسران وخواص خیلی محرمانه
reserved list
صورت افسران دریایی ذخیره یا احتیاط
archon
یکی از افسران عالیرتبهء اتن قدیم
The officers were brifed on (about) the detailes.
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
gun room
اطاق افسران جزء درکشتیهای جنگی بزرگ
muster roll
دفتر بازدید افسران وسربازان در یک یکان نظامی
stalag
بازداشتگاه افسران و درجه داران زمان جنگ درالمان
hauled
حمل ونقل
transports
حمل ونقل
haul
حمل ونقل
hauling
حمل ونقل
hauls
حمل ونقل
transportation
حمل ونقل
transporting
حمل ونقل
forwarding
حمل ونقل
transport
حمل ونقل
transported
حمل ونقل
cabotage
حمل ونقل ساحلی
carry
حمل ونقل کردن
carries
حمل ونقل کردن
transportable
قابل حمل ونقل
carried
حمل ونقل کردن
portable
قابل حمل ونقل
common carrier
متصدی حمل ونقل
wagoner
متصدی حمل ونقل
portability
قابلت حمل ونقل
forwarding agent
متصدی حمل ونقل
amphibious lift
حمل ونقل اب خاکی
carrying
حمل ونقل کردن
conveying capacity
فرفیت حمل ونقل
cost of transport
قیمت حمل ونقل
ammunition lift capability
فرفیت حمل ونقل مهمات
air delivery
حمل ونقل از راه هوا
cto
عامل حمل ونقل ترکیبی
motor transport
حمل ونقل به وسیله خودرو
transport means
وسیله بارکشی یاحمل ونقل
mto
عامل حمل ونقل چند نوعه
totes
حمل ونقل کردن سوق دادن
toting
حمل ونقل کردن سوق دادن
lighterage
حمل ونقل کالا بوسیله دوبه
toted
حمل ونقل کردن سوق دادن
carrier's risk
ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
common carrier
متصدی حمل ونقل حامل مشترک
tote
حمل ونقل کردن سوق دادن
gangplanks
سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
pay load
اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
gangplank
سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
harbor master
مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
unhandy
ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
jet star
نوعی هواپیمای کوچک حمل ونقل چهار موتوره جت
dead weight
وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead weights
وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
thereat
<adv.>
از آن بابت
therein
از ان بابت
particulars
بابت
item
بابت
items
بابت
thereupon
<adv.>
از آن بابت
particular redemption
بابت
in this respect
<adv.>
از آن بابت
insofar
<adv.>
از آن بابت
in so far
<adv.>
از آن بابت
in this sense
<adv.>
از آن بابت
by impl
<adv.>
از آن بابت
for this reason
<adv.>
از آن بابت
as a result
<adv.>
از آن بابت
as a result of this
<adv.>
از آن بابت
subsequently
<adv.>
از آن بابت
for that reason
<adv.>
از آن بابت
whereat
که از ان بابت
in this manner
<adv.>
از آن بابت
whereby
<adv.>
از آن بابت
in consequence
<adv.>
از آن بابت
thus
[therefore]
<adv.>
از آن بابت
by implication
<adv.>
از آن بابت
therefore
<adv.>
از آن بابت
concern
بابت
in this way
<adv.>
از آن بابت
hence
<adv.>
از آن بابت
thereat
از ان بابت
consequently
<adv.>
از آن بابت
at that
[at that provocation]
<adv.>
از آن بابت
in this vein
<adv.>
از آن بابت
as a consequence
<adv.>
از آن بابت
in this wise
<adv.>
از آن بابت
behalf
بابت
concerns
بابت
regarded
بابت باره
regard
بابت باره
on this score
از این بابت
regards
بابت باره
paticular
خصوصی بابت
on my own account
بابت خودم
motor pool
گروهی از وسائط نقلیه برای مقاصد نظامی یا حمل ونقل بنوبت
sickleave
مرخصی بابت ناخوشی
In this matter
در این بابت
[قضیه]
gigabyte
یک هزار میلیون بابت
therewith
از ان بابت علاوه بر این
for ones own hand
بابت خود شخص
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
i am impatient for it
ازان بابت بیطاقت هستم
social security contributions
پرداختی بابت تامین اجتماعی
on the score of neglect
بعنوان غفلت ازاین بابت
is he a the wiser for it
ایا ازاین بابت عاقل تراست
I feel relieved because of that issue!
خیال من را از این بابت راحت کردی!
pillotage
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
dead freight
هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
toll thorough
وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
forwarding merchant
کسی که بابت دریافت ورساندن مال التجاره به صاحب ان
coupon payments
منظورپرداختهای ثابت بابت بهره اوراق قرضه است
loading for contingencies
کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
pewage
پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
I'm doing it on my own account, not for anyone else.
این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
groundage
حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
transit duty
حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
asset
جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
salvages
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvaging
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvage
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvaged
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
withholding taxes
مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
withholding tax
مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
accrued benefit
پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
stupendous
<adj.>
فوق العاده
wonderful
<adj.>
فوق العاده
wondrous
<adj.>
فوق العاده
startling
<adj.>
فوق العاده
wondrous
<adj.>
خارق العاده
prodigious
<adj.>
فوق العاده
marvelous
[American]
<adj.>
فوق العاده
marvellous
[British]
<adj.>
فوق العاده
gobsmacking
[British]
[colloquial]
[amazing]
<adj.>
فوق العاده
astounding
<adj.>
فوق العاده
astonishing
<adj.>
فوق العاده
amazing
<adj.>
فوق العاده
admirable
<adj.>
خارق العاده
admirable
<adj.>
فوق العاده
wonderful
<adj.>
خارق العاده
stupendous
<adj.>
خارق العاده
nonpar
<adj.>
فوق العاده
startling
<adj.>
خارق العاده
prodigious
<adj.>
خارق العاده
marvelous
[American]
<adj.>
خارق العاده
marvellous
[British]
<adj.>
خارق العاده
gobsmacking
[British]
[colloquial]
[amazing]
<adj.>
خارق العاده
astounding
<adj.>
خارق العاده
astonishing
<adj.>
خارق العاده
nonpar
<adj.>
خارق العاده
amazing
<adj.>
خارق العاده
transnormal
فوق العاده
ripsnorting
فوق العاده
remarkably
فوق العاده
singular
فوق العاده
singular
خارق العاده
reward
فوق العاده
rewarded
فوق العاده
rewards
فوق العاده
supernatural
فوق العاده
precious
فوق العاده
terrific
فوق العاده
rewardable
فوق العاده
phenomenal
فوق العاده
phenomenal
خارق العاده
phenomenally
فوق العاده
phenomenally
خارق العاده
fantastical
خارق العاده
weirdest
خارق العاده
weirder
خارق العاده
weird
خارق العاده
extraordinary
فوق العاده
fantastic
خارق العاده
inestimable
فوق العاده
extra special
فوق العاده
metaphsical
خارق العاده
allowances
فوق العاده
out of the ordinary
فوق العاده
allowance
فوق العاده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com