English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (30 milliseconds)
English Persian
sight read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-reading فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-reads فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
Other Matches
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
Apple file exchange برنامه نرم افزاری که روی کامپیوتر Macintosh Apple اجرا میشود و اجازه خواندن دیسک از PC را میدهد
off hand فی البداهه
orate نطق کردن خواندن
praelect سخنرانی کردن خطا به خواندن
to pipe up زدن یا خواندن اغاز کردن
prelect سخنرانی کردن خطا به خواندن
to spell out بزحمت خواندن یا هجی کردن
recalls فرا خواندن احضار لغو کردن
recalled فرا خواندن احضار لغو کردن
recall فرا خواندن احضار لغو کردن
pops خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
descant اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
popped خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
pop خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
descants اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
enhancing تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhance تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
standard تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simple وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
praying نماز خواندن بدرگاه خدا استغاثه کردن خواستارشدن
pray نماز خواندن بدرگاه خدا استغاثه کردن خواستارشدن
prayed نماز خواندن بدرگاه خدا استغاثه کردن خواستارشدن
prays نماز خواندن بدرگاه خدا استغاثه کردن خواستارشدن
implements اجرا کردن
implementing اجرا کردن
actualise [British] اجرا کردن
exercise اجرا کردن
actualize اجرا کردن
put ineffect اجرا کردن
performed اجرا کردن
implement اجرا کردن
effected اجرا کردن
implemented اجرا کردن
carry ineffect اجرا کردن
delivers اجرا کردن
effecting اجرا کردن
bring into being اجرا کردن
exercises اجرا کردن
bring inbeing اجرا کردن
carry out اجرا کردن
execute اجرا کردن
put into practice اجرا کردن
make a reality اجرا کردن
practising اجرا کردن
practises اجرا کردن
practise اجرا کردن
accomplish اجرا کردن
performs اجرا کردن
conducting اجرا کردن
put into effect اجرا کردن
executed اجرا کردن
conducts اجرا کردن
enforcing اجرا کردن
to put in practice اجرا کردن
exercised اجرا کردن
practicing اجرا کردن
enforce اجرا کردن
administration اجرا کردن
put in practice اجرا کردن
fulfill [American] اجرا کردن
conduct اجرا کردن
executes اجرا کردن
fulfit اجرا کردن
deliver اجرا کردن
carry into effect اجرا کردن
carry into execution اجرا کردن
carry out اجرا کردن
execute اجرا کردن
conducted اجرا کردن
perform اجرا کردن
administrations اجرا کردن
make something happen اجرا کردن
effect اجرا کردن
carry into effect اجرا کردن
put inpractice اجرا کردن
implement اجرا کردن
enforces اجرا کردن
executing اجرا کردن
enforced اجرا کردن
read head هد خواندن راس خواندن
opens آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opened آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
fulfill a contract قرارداد را اجرا کردن
perform a contract قرارداد را اجرا کردن
obey اجرا کردن دستور
obeys اجرا کردن دستور
to perform a command فرمانی را اجرا کردن
obeying اجرا کردن دستور
obeyed اجرا کردن دستور
to carry a motion پیشنهادی را اجرا کردن
study for bar دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
fill اجرا کردن بزرگ شدن
performs بجا اوردن اجرا کردن
performed بجا اوردن اجرا کردن
perform بجا اوردن اجرا کردن
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
fills اجرا کردن بزرگ شدن
crashingly خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashed خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashing خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashes خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crash خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
implemented انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implementing انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implement انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
to spotlessly perform something اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
execution بدار زدن اعدام اجرا کردن
implements انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
run دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
conducts اجرا کردن هدایت کردن
conduct اجرا کردن هدایت کردن
conducted اجرا کردن هدایت کردن
conducting اجرا کردن هدایت کردن
kills پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
passed یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
kill پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
pass یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passes یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
pass صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
doctrine اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
head switching فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
preparation تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
preparations تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
degauss پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار مغناطیسی یا نوک خواندن / نوشتن
wand دستگاه ورودی خواندن برچسبهای رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوهای نوری فضاهای تیره و روشن
wands دستگاه ورودی خواندن برچسبهای رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوهای نوری فضاهای تیره و روشن
overlays نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlay نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlaying نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
processor وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
concurrent اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
to carry out a proposal پیشنهادی را اجرا کردن پیشنهادی را بموقع اجراگذاشتن
client side داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
support کمک کردن یا کمک به اجرا
rhapsodiz خواندن
intone خواندن
intoned خواندن
to take lessons یا خواندن
lip read لب خواندن
lip-read لب خواندن
lip-reads لب خواندن
intoning خواندن
intones خواندن
reading خواندن
reading age سن خواندن
recitation از بر خواندن
misreads بد خواندن
misread بد خواندن
reads خواندن
read خواندن
readings خواندن
misreading بد خواندن
recitations از بر خواندن
reading quotient بهر خواندن
reading habit عادت خواندن
reading disability ناتوانی در خواندن
beatifies مبارک خواندن
quirister باجمع خواندن
readability قابلیت خواندن
boasted رجز خواندن
reading rate سرعت خواندن
reading speed سرعت خواندن
lullaby لالایی خواندن
perused بدقت خواندن
peruse بدقت خواندن
to go to school درس خواندن
boasts رجز خواندن
to glance بشتاب خواندن
readout خواندن بازخواندن
bastardize حرامزاده خواندن
reading station ایستگاه خواندن
reading span فراخنای خواندن
reading readiness امادگی خواندن
boast رجز خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . کور خواندن
lulls لالایی خواندن
read head نوک خواندن
lulling لالایی خواندن
lulled لالایی خواندن
to read out بلند خواندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com