Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
maximum load rating
قابلیت بارگیری نامی حداکثر
Other Matches
endurance loading
بارگیری با حداکثر فرفیت بارگیری کامل
maximum current rating
جریان نامی حداکثر
maximum ratings
مقدار نامی حداکثر
capacity load
حداکثر فرفیت بارگیری ناو
embarkation table
جدول قابلیت بارگیری
payloads
حداکثر قابلیت حمل بار
payload
حداکثر قابلیت حمل بار
preload loading
بارگیری اولیه یا بارگیری قبل از بارگیری اصلی
unit loading
بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
wet storage
بارگیری روی عرشه کشتی درروی دریا بارگیری دریایی
back haul
بارگیری در بازگشت از یک ماموریت بارگیری دوسره باربرگشت
embarkation order
دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
combat loading
بارگیری رزمی هواپیما بارگیری جنگی
interoperability
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution
قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
elasticity
خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
airmobility
قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
swimming capability
قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
serviceability
قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
flotation
قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
electromagnetic compatability
قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
commensurability
قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
accession
قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
ductility
قابلیت کشش قابلیت تورق
reflectance
قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
max min system
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
casualty staging unit
یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
ignominy
بد نامی
depravement
بد نامی
depravation
بد نامی
illustrious
نامی
calumny
بد نامی
calumnies
بد نامی
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
staging unit
یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
strain hardenability
قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
rated value
مقدار نامی
patronymic
پدر نامی
nominal length
طول نامی
allocated time
زمان نامی
nominal size
اندازه نامی
nominal frequency
فرکانس نامی
nominal diameter
قطر نامی
design size
اندازه نامی
matronymic
مادر نامی
rated fatigue limit
حد دوام نامی
rated output
توان نامی
famous
معروف نامی
rated pay load
بار مفید نامی
nominal bandwidth
پهنای باند نامی
frequency range
حیطه فرکانس نامی
motor rating
توان نامی موتور
to be called
به نامی خوانده شدن
anomia
زبان پریشی نامی
traducement
بدنام سازی بد نامی
frequency range
محدوده فرکانس نامی
toponymic
وابسته به مکان نامی
impedance voltage
ولتاژاتصال کوتاه نامی
hosting
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
hosts
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
heraclidae
اولادهرکول پهلوان نامی یونان
hosted
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
i sold it to one abdullah
به عبدالله نامی انرا فروختم
hercules
پهلوان نامی اساطیریونان و روم
host
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
cock a doodle doo
نامی که بچه بخروس میدهد
color anomia
زبان پریشی نامی رنگها
toponymy
ذکر اسامی نواحی مکان نامی
shaken
وابسته به شکسپیر شاعر نامی انگلیس
virgilian
به شیوه virgil شاعر نامی روم
the porch
رواق یا ایوان نامی اتن وشاگردانش بیشتربدانجامیرفتند
Glasgow School
[نامی برای معماری ها و طراحی های همزمان در گلاسکو]
symbolic i/o assignment
نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
symbolically
نامی که برای برچسب متغیر یا محلی به کار رود
log in name
نامی که توسط ان سیستم کامپیوتر استفاده کننده را می شناسد
symbolic
نامی که برای برچسب متغیر یا محلی به کار رود
rontgen
نام فیزیکدان نامی المان که پرتو مجهول را پیدا کرد
koh i noor
کوه نور:الماس نامی هندوستان که اکنون جزودارایی پادشاه انگلیس است
big five
بیشتر باthe بزرگان پنجگانه . نامی است که در کنفرانس صلح پاریس 9191 به فرانسه امریکا
burdening
بارگیری
stowage
بارگیری
well deck
پل بارگیری
loading bridge
پل بارگیری
charging
بارگیری
loading
بارگیری
material handling bridge
پل بارگیری
shipping
بارگیری
charging berth
اسکله بارگیری
loads
فرفیت بارگیری
loads
بارگیری کردن
charging crane
جرثقیل بارگیری
loads
بارگیری مهمات
load
فرفیت بارگیری
download
بارگیری پایین
load
بارگیری مهمات
commercial loading
بارگیری تجارتی
deadweight
تناژ بارگیری
quays
سکوی بارگیری
quay
سکوی بارگیری
frequency loading
بارگیری فرکانسی
charging wharf
اسکله بارگیری
embarkation area
محوطه بارگیری
cargo net
تور بارگیری
carburizing pot
فرف بارگیری
charging car
واگن بارگیری
accumulator charge
بارگیری اکومولاتور
embarkation table
جدول بارگیری
pallet
کفه بارگیری
bulk loading
بارگیری در مخازن
pallets
کفه بارگیری
ammunition loading line
خط بارگیری مهمات
load
بارگیری کردن
on berth
ناوحاضربه بارگیری
aprons
محوطه بارگیری
point of loading
نقطه بارگیری
pre loading
بارگیری اولیه
stow
بارگیری کردن
stowed
بارگیری کردن
stowing
بارگیری کردن
stows
بارگیری کردن
laden
بارگیری شده
loading facilities
وسایل بارگیری
loading diagram
دیاگرام بارگیری
apron
محوطه بارگیری
plimsol mark
علایم بارگیری
pack saddle
زین بارگیری
magnetic loading
بارگیری مغناطیسی
loading time
زمان بارگیری
pallete
کفه بارگیری
loading site
محل بارگیری
loading site
سکوی بارگیری
loading scale
مقیاس بارگیری
plimsol mark
مارک بارگیری
loading rack
سکوی بارگیری
loading point
نقطه بارگیری
bucket charging
بارگیری با سطل
loading chart
جدول بارگیری
load factor
ضریب بارگیری
loading station
ایستگاه بارگیری
line charging capacity
فرفیت بارگیری خط
pick up and delivery
بارگیری و تحویل
stowage
بارگیری و باراندازی
line charging current
جریان بارگیری خط
well deck
عرشه بارگیری
Loading and unloading.
بارگیری وتخلیه
load lines
علایم بارگیری
loading
فرفیت بارگیری
roll-on/roll-off
بارگیری- تخلیه
roll on/roll off
بارگیری- تخلیه
loading bucket
سطل بارگیری
loading table
جدول بارگیری
loading apron
نوار بارگیری
cargo plan
طرح بارگیری ناو
commodity loading
بارگیری کالاهای مختلف
cargo port
دریچه بارگیری ناو
bulk load method
روش بارگیری با بارقوال
commercial loading
بارگیری کالای تجارتی
bulk loading
بارگیری مخزن به طور یک جا
stevedoring charges
هزینههای بارگیری وباراندازی
tactical loading
بارگیری رزمی یا جنگی
charging side
محل بارگیری کوره
actual obligated space
محل یا جا در بارگیری دریایی
shiping agent
کارگزار بارگیری کشتی
staging unit
یکان بارگیری کننده
stevedore
بارگیری وباراندازی کردن
horizontal loading
بارگیری افقی کشتیها
loading list
لیست بارگیری خودرو
loading plan
طرح بارگیری خودرو
stevedores
بارگیری وباراندازی کردن
ingot charging crane
جراثقال بارگیری شمش
loading space
فضای قابل بارگیری
loading
بارگیری مهمات درهواپیما
charge and discharge
محل بارگیری و باراندازی
stevedore
متصدی بارگیری و تخلیه
initial program load
بارگیری برنامه اغازی
loading chart
طرح بارگیری هواپیما
stevedores
متصدی بارگیری و تخلیه
to win one's spurs
بدرجه سلحشوری رسیدن برجسته شدن نامی شدن شهرت یافتن
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
The ship is loading.
کشتی درحال بارگیری است
lay day
روز بارگیری وباراندازی کشتی
base loading
بارگیری انجام شده در پایگاه
lay day
ایام بارگیری و باراندازی کشتی
bridge plate
پل بین سکوی بارگیری وخودرو
lading
بارگیری عمل بار کردن
laydays
ایام بارگیری و باراندازی کشتی
bulk load method
روش استفاده از بارگیری قوال
shiping agent
حق العمل کار بارگیری کشتی
mutilation table
جدول راهنمای بارگیری خودروها
despatch money
جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
drayage
هزینه بارگیری وبار اندازی
palletetisation
درکفه بارگیری قرار دادن
loading ramp
راهروی شیب دار بارگیری
embarkation order
ترتیب سوار شدن یا بارگیری
fio
بدون هزینه تخلیه و بارگیری
railway end
پل سکوی بارگیری راه اهن
reloadable control storage
انباره با کنترل بارگیری مجدد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com