English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
tempering quality قابلیت بهبود
Other Matches
interoperability قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
elasticity خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
airmobility قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
serviceability قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
electromagnetic compatability قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
flotation قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
swimming capability قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
commensurability قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
accession قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
reflectance قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
ductility قابلیت کشش قابلیت تورق
strain hardenability قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
mending بهبود
proceedings بهبود ها
advance بهبود
progress بهبود
recovery upturn بهبود
improvement بهبود
remission بهبود
recovery بهبود
recoveries بهبود
revival بهبود
revivals بهبود
improvements بهبود
advances بهبود ها
improvement بهبود
progression بهبود
meliorism بهبود طلبی
pull through <idiom> بهبود یافتن
meliorate بهبود یافتن
improvements بهبود دادن
improvement بهبود دادن
betterment اصلاح بهبود
up and about <idiom> بهبود یافتن
It'll be OK. <idiom> بهبود میابد!
upgrading بهبود امکانات
modify بهبود دادن
upgrades بهبود امکانات
upgraded بهبود امکانات
upgrade بهبود امکانات
meliorist بهبود گرای
modifying بهبود دادن
ameliorative بهبود یابنده
ameliorator بهبود دهنده
modifies بهبود دادن
tempered حالت بهبود
recovery time زمان بهبود
improvability بهبود پذیری
temper حالت بهبود
to restorative to health بهبود دادن
tempers حالت بهبود
quick recovery بهبود سریع
to look oneself again بهبود یافتن
pick up health بهبود یافتن
restore to health بهبود دادن
look oneself again بهبود یافتن
improvable بهبود پذیر
recuperation بهبود جبران خسارت
recoverable error خطای قابل بهبود
recovers بهبود یافتن بازیابی
spontaneous remission بهبود خود به خودی
recover بهبود یافتن بازیابی
recovering بهبود یافتن بازیابی
welfare state دولت بهبود بخش
spontaneous recovery بهبود خود به خودی
improvised بهبود سازی شده
digital darkroom برنامهای برای بهبود تصویر
uprating بهبود میزان کارائی [مهندسی]
To recover. To get well. خوب شدن ( بهبود یا فتن )
vulnerary بهبود دهنده داروی زخم
army ready material program برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
to mend matters کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
customized بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizes بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customises بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizing بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
shadow RAM روش بهبود کارایی PC با کپی کردن محتوای قطعه
customize بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customising بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customised بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
enhancer وسیله یا نرم افزاری که یک فرآیند یا محصول را بهبود می بخشد
interface human machine interface امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
to turn the corner <idiom> بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
retrofit بروز در اوردن یا اضافه نمودن به یک سیستم موجودبه منظور بهبود ان
HMI's امکاناتی برای بهبود ارتباط بین کاربرد سیستم کامپیوتری
HMI امکاناتی برای بهبود ارتباط بین کاربرد سیستم کامپیوتری
ActiveX که برای بهبود کارایی صفحه وب یا یک برنامه کاربردی به کار می رود
human computer امکانات تامین بهبود ارتباط بین کاربر و سیستم کامپیوتر
dead دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
enhanced سیستم توسعه یافته توسط ماکروسافت برای بهبود کارایی پورت چاپگر موازی
enhance سیستم توسعه یافته توسط ماکروسافت برای بهبود کارایی پورت چاپگر موازی
enhancing سیستم توسعه یافته توسط ماکروسافت برای بهبود کارایی پورت چاپگر موازی
enhances سیستم توسعه یافته توسط ماکروسافت برای بهبود کارایی پورت چاپگر موازی
extends خصوصیات پیشرفته IDE که کارایی و نرخ ارسال داده از او به یک دیسک سخت را بهبود می بخشد
whitcomb body جسم ایرودینامیکی که به هواپیما اضافه میشود و سبب بهبود توزیع حجم اریارول میگردد
normal روش ساخت اطلاعات در پایگاه داده برای جلوگیری از افزونگی و بهبود کارایی ذخیره
extending خصوصیات پیشرفته IDE که کارایی و نرخ ارسال داده از او به یک دیسک سخت را بهبود می بخشد
extend خصوصیات پیشرفته IDE که کارایی و نرخ ارسال داده از او به یک دیسک سخت را بهبود می بخشد
prototype اولین مدل کاری وسیله یا برنامه که بعداگ آزمایش و تط بیق میشود تا بهبود یابد
prototypes اولین مدل کاری وسیله یا برنامه که بعداگ آزمایش و تط بیق میشود تا بهبود یابد
fields مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
fielded مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
EIDE مشخصات پیشرفته IDE که کارایی و نرخ ارسال داده و دریافت آن به دیسک سخت را بهبود می بخشد
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
add-on سخت افزار یا نرم افزاری که به سیستم کامپیوتری اضافه شده است تا آنرا بهبود بخشد
add-ons سخت افزار یا نرم افزاری که به سیستم کامپیوتری اضافه شده است تا آنرا بهبود بخشد
workflow نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
multimedia قطعه پردازنده که حاوی قط عاتی است که برای بهبود کارایی چند رسانهای و ارتباطات به کار می رود
Perl برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
desk accessory در یک سیستم Apple Macitosh امکان افزوده که سیستم را بهبود میبخشد
skill قابلیت
qualification قابلیت
credential قابلیت
capability قابلیت
capacities قابلیت
eligibility قابلیت
susceptibility قابلیت
competence قابلیت
solvability قابلیت حل
habilitation قابلیت
contemptibility قابلیت
abilities قابلیت
capacity قابلیت
ability قابلیت
solubility قابلیت حل
fitness قابلیت
adaptability قابلیت
competence قابلیت
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
backlight چراغ پشت صفحه کریستال مایع که شدت حروف صفحه را بهبود می بخشد وآنها را خوانا تر میکند
inaptly با عدم قابلیت
inflammability قابلیت اشتعال
retractility قابلیت انقباض
inheritability قابلیت توارث
repeatability قابلیت تکرار
portability قابلیت انتقال
interchangeability قابلیت تبادل
resectability قابلیت برش
reproducibility قابلیت تکثیر
interchangeability قابلیت تعویض
imputability قابلیت اسناد
vendibility قابلیت فروش
serviceability قابلیت تعمیر
serviceability قابلیت استفاده
practicableness قابلیت عبور
potability قابلیت حمل
ignitability قابلیت اشتعال
ignitability قابلیت احتراق
serializability قابلیت تسلسل
intelligibility قابلیت فهم
ignitibility قابلیت احتراق
imitability قابلیت تقلید
potability قابلیت شرب
salability قابلیت فروش
renewability قابلیت تجدید
reliableness قابلیت اعتماد
malleability قابلیت انعطاف
manageability قابلیت اداره
maneuverability قابلیت مانور
presentability قابلیت ارائه
perceptibility قابلیت درک
penetrability قابلیت نفوذ
meltability قابلیت گداختن
motor ability قابلیت حرکت
opposability قابلیت تقابل
permeability قابلیت تراوایی
navigability قابلیت کشتیرانی
preventability قابلیت جلوگیری
magnetic susceptibility قابلیت مغناطیسی
machinability قابلیت تراش
reflectance قابلیت انعکاس
portability قابلیت حمل
punishability قابلیت مجازات
portability قابلیت ترابری
pliability قابلیت خمیدگی
predicability قابلیت اسناد
readability قابلیت خواندن
pregnability قابلیت تسخیر
interpretability قابلیت تفسیر
quench aging property قابلیت بهسازی
interpretability قابلیت توجیه
moveability قابلیت حرکت
severability قابلیت سواشدن
provability قابلیت اثبات
applicability قابلیت اجرا
application [applicability] قابلیت اجرا
availability قابلیت اجرا
usability قابلیت اجرا
usefulness قابلیت اجرا
applicability قابلیت استفاده
reliability قابلیت اطمینان
failure safety قابلیت اطمینان
failure safety قابلیت اعتماد
reliability قابلیت اعتماد
application [applicability] قابلیت استفاده
severability قابلیت تقسیم
tensility قابلیت کشش
tenability قابلیت تصرف
tenability قابلیت نگهداری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com