Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
comparableness
قابلیت مقایسه
Search result with all words
comparable
قابلیت مقایسه قیاس پذیر
Other Matches
to contrast
[with]
مقایسه کردن با
[برابرکردن برای مقایسه]
interoperability
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution
قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
airmobility
قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
elasticity
خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
electromagnetic compatability
قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
swimming capability
قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
serviceability
قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
flotation
قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
accession
قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
commensurability
قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
reflectance
قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
ductility
قابلیت کشش قابلیت تورق
strain hardenability
قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
datum line
خط مقایسه
resemblance
مقایسه
comparison
مقایسه
collation
مقایسه
analogies
مقایسه
collations
مقایسه
comparisons
مقایسه
analogy
مقایسه
compare
مقایسه کردن
comparison
روش مقایسه
compared
مقایسه کردن
incomparable
غیرقابل مقایسه
comparing
مقایسه کردن
to draw comparisons
مقایسه کردن
assimilatc
مقایسه نمودن
compares
مقایسه کردن
comparator
مقایسه کننده
cf
مقایسه شود
comparison operator
عملگر مقایسه
incomparable
مقایسه ناپذیر
parity error
غلط مقایسه
even parity
مقایسه زوج
parity error
خطای مقایسه
incomparability
مقایسه ناپذیری
parity checking
بازبینی مقایسه
parity bit
بیت مقایسه
frequency comparison
مقایسه فرکانس
analogous
قابل مقایسه
odd parity
مقایسه فرد
contrast
مقایسه کردن
contrasted
مقایسه کردن
contrasting
مقایسه کردن
datum
سطح مقایسه
comparisons
روش مقایسه
comparatively
بطور مقایسه
logical comparison
مقایسه منطقی
refrence
مبنای مقایسه
to make comparisons
مقایسه کردن
incommensurable
مقایسه ناپذیر
contrasts
مقایسه کردن
no parity
عدم مقایسه
to bear comparison with
قابل مقایسه بودن با
A comparison of theory and practice.
مقایسه ای از نظری و عمل.
to stand comparison with
قابل مقایسه بودن با
Next to you I'm slim.
در مقایسه با تو من لاغر هستم.
between
دربین درمقام مقایسه
a beauty and an elegance beyond
[ without]
compare
زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
a comparison of the brain to a computer
مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
comparator
وسیله انجام مقایسه
incomparably
بطور غیرقابل مقایسه
tape comparator
مقایسه کننده نوار
by comparison
وقتی مقایسه می شوند
measure
مقایسه کردن سنجش
comparative philology
علم مقایسه زبانها
paired comparisons method
روش مقایسه جفتی
comparative gage
دستگاه مقایسه کننده
comparably
بطور قابل مقایسه
to compare oppsites
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
incomparability
غیر قابل مقایسه
table comparator
مقایسه کننده نوارها
parity error
اشتباه مقایسه خطای توازن
relational database management system
نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
relational database
نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
document comparison utility
برنامه کمکی مقایسه مدارک
comparable
آنچه قابل مقایسه نیست
comparable
قابل مقایسه مانند کردنی
relative
آنچه با دیگری مقایسه شود
not a patch on
به هیچ طرف مقایسه نیست با
That's a poor comparison.
این مقایسه ای نا مناسب است.
proportions
اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
proportion
اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
VBScript
مقایسه شود با JAVA SCRIPT
a comparison of men's salaries with those of women
مقایسه حقوق مردان با زنان
to drow a p between two
دوچیزراباهم مقایسه یاتشبیه کردن
priorities
اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
priority
اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
jobs
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
job
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
The comparison is misleading
[flawed]
.
مقایسه گمراه کننده
[ ناقص ]
است.
to be out of all proportion to something
غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
cost effectiveness
سودمندبودن بیشتربودن درامد در مقایسه باهزینه ها
a comparison between European and Japanese schools
مقایسه ای بین مدارس اروپایی و ژاپنی
collate
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
index number
مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
collates
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
a comparison of the tax systems in Italy and Spain
مقایسه سیستم های مالیاتی در ایتالیا و اسپانیا
By
[In]
comparison with the French, the British eat far less fish.
در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
collates
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Participation rates are low compared to international standards.
میزان مشارکت در مقایسه با استانداردهای بین المللی کم است .
Comparison with other countries is extremely interesting.
مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
collated
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Dhrystone benchmark
سیستمی آماری برای اندازه گیری و مقایسه کارایی کامپیوتر
dry cell battery
باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
move of pattern
[وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
summation check
بررسی تشخیص خطا با جمع کردن حروف دریافتی و مقایسه با کل آن
vertical
بررسی تشخیص خطا که بیتهای کلمه با کل آن مقایسه و جمع می شوند
local area network
و توسط کابل بهم وصل می شوند. مقایسه شود با WAN
benchmarks
نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator.
هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
spellcheck
بررسی صحت نوشتار کلمه با مقایسه آن با لغت نامه موجود در کامپیوتر
benchmark
نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
phosphor
اندازه نور تولید شده در مقایسه با انرژی دریافتی از اشعه الکترون
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
doubled
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
activity
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
activities
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
When compared to other countries around the world, Britain spends little on defence.
در مقایسه با کشورهای دیگر در سراسر جهان بریتانیا کم برای دفاع خرج می کند.
doubled up
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
pair exchange sorting algorithm
نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products.
این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
volatility
تعداد رکوردهایی که از یک سیستم کامپیوتری حذف یا لعنه می شوند در مقایسه با کل اعداد ذخیره شده
fitness
قابلیت
competence
قابلیت
abilities
قابلیت
susceptibility
قابلیت
credential
قابلیت
habilitation
قابلیت
skill
قابلیت
eligibility
قابلیت
solubility
قابلیت حل
qualification
قابلیت
contemptibility
قابلیت
solvability
قابلیت حل
competence
قابلیت
ability
قابلیت
adaptability
قابلیت
capacity
قابلیت
capacities
قابلیت
capability
قابلیت
Inevitably it invites/evokes comparison with the original, of which the remake is merely a pale shadow.
این به ناچار مقایسه با نسخه اصلی را مجبور می کند که بازسازی فیلمش کاملا قلابی است.
portability
قابلیت حمل
pliability
قابلیت خمیدگی
penetrability
قابلیت نفوذ
portability
قابلیت ترابری
permeability
قابلیت تراوایی
perceptibility
قابلیت درک
portability
قابلیت انتقال
potability
قابلیت شرب
reflectance
قابلیت انعکاس
readability
قابلیت خواندن
quench aging property
قابلیت بهسازی
punishability
قابلیت مجازات
preventability
قابلیت جلوگیری
presentability
قابلیت ارائه
pregnability
قابلیت تسخیر
predicability
قابلیت اسناد
practicableness
قابلیت عبور
potability
قابلیت حمل
ignitability
قابلیت اشتعال
inheritability
قابلیت توارث
intelligibility
قابلیت فهم
interchangeability
قابلیت تبادل
interchangeability
قابلیت تعویض
usefulness
قابلیت اجرا
interpretability
قابلیت تفسیر
interpretability
قابلیت توجیه
usability
قابلیت اجرا
inflammability
قابلیت اشتعال
ignitability
قابلیت احتراق
ignitibility
قابلیت احتراق
imitability
قابلیت تقلید
imputability
قابلیت اسناد
inaptly
با عدم قابلیت
usefulness
قابلیت استفاده
application
[applicability]
قابلیت استفاده
applicability
قابلیت استفاده
availability
قابلیت اجرا
application
[applicability]
قابلیت اجرا
machinability
قابلیت تراش
reliability
قابلیت اطمینان
opposability
قابلیت تقابل
failure safety
قابلیت اطمینان
reliability
قابلیت اعتماد
failure safety
قابلیت اعتماد
applicability
قابلیت اجرا
magnetic susceptibility
قابلیت مغناطیسی
malleability
قابلیت انعطاف
manageability
قابلیت اداره
maneuverability
قابلیت مانور
meltability
قابلیت گداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com