Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
impeachable
قابل اتهام
Search result with all words
accusable
قابل اتهام متهم
Other Matches
imputation
اتهام
accusations
اتهام
impeachment
اتهام
inculpation
اتهام
plaint
اتهام
accusation
اتهام
indictments
اتهام
delation
اتهام
indictment
اتهام
information
اتهام
on charge of
به اتهام
plaints
اتهام
charge
اتهام
arraignment
اتهام
charges
اتهام
charge
حمله اتهام
denunciation
اتهام شکایت
crimination
اتهام جنایت
chargeable
اتهام پذیر
charges
حمله اتهام
discharges
رفع اتهام
crimination
اتهام بجنایت
accusingly
بطریق اتهام
discharge
رفع اتهام
denunciation
اتهام نقض
self accusation
اتهام به خود
denunciations
اتهام نقض
denunciations
اتهام شکایت
recriminations
اتهام متقابل
recrimination
اتهام متقابل
quietus
رفع اتهام
penal
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
punishable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
denunciatory
وابسته به بدگویی و اتهام
indictable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
imputatively
از راه اسناد یا اتهام
indicement
اتهام بموجب ادعانامه
criminate
در معرض اتهام قرار دادن
allegation
[against somebody]
تهمت
[اتهام]
[در برابر کسی]
[ قانون]
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness
خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
recriminate
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
incriminatory
تهمت امیز اتهام امیز
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
sensible
قابل درک قابل رویت
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
achievable
قابل وصول قابل تفریق
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
qualified
قابل
incapable
نا قابل
dissoluble
قابل حل
apt
قابل
capable
قابل
acceptor
قابل
abler
قابل
thorough paced
قابل
soluble
قابل حل
ablest
قابل
good
قابل
sensible
قابل حس
solvable
قابل حل
able
قابل
operable
قابل درمان
operable
قابل علاج
inventible
قابل اختراع
machinable
قابل تراش
observable
قابل مراعات
open cheque
چک قابل انتقال
separable
قابل تفکیک
inventible
قابل جعل
irrigable
قابل ابیاری
noticeable
قابل توجه
mentionable
قابل ذکر
nota bene
قابل توجه
numerable
قابل شمارش
omissible
قابل حذف
irrecusable
غیر قابل رد
justifiable
قابل توجیه
knowable
قابل دانستن
investigable
قابل رسیدگی
piceous
قابل اشتعال
plantable
قابل کشت
imaginable
قابل درک
inhabitable
قابل سکنی
inflexional
قابل صرف
inflective
قابل صرف
apparent
قابل رویت
inflamable
قابل اشتعال
persuadable
قابل تشویق
inheritable
قابل توارث
pasturable
قابل چرا
interconvertible
قابل تبدیل
insurable
قابل بیمه
inquirable
قابل تحقیق
inoculable
قابل تلقیح
detectable
قابل کشف
pardoable
قابل عفو
partible
قابل افراز
negotiated
قابل انتقال
namable
قابل ذکر
meltable
قابل ذوب
mibeable
قابل استخراج
liveable
قابل زیستن
minable
قابل استخراج
livable
قابل زندگی
livable
قابل معاشرت
mistakable
قابل اشتباه
mobilizable
قابل تجهیز
pivoting
قابل چرخش
liveable
قابل معاشرت
medicable
قابل معالجه
merchantable
قابل معامله
merchantable
قابل فروش
maintainable
قابل نگاهداری
macroscopic
قابل رویت
digestible
قابل هضم
enforceable
قابل اجراء
enforceable
قابل اجرا
liveable
قابل زندگی
livable
قابل زیستن
trustworthy
قابل اعتماد
leviable
قابل تحمیل
eligible
قابل انتخاب
negotiating
قابل انتقال
negotiates
قابل انتقال
kenspeckle
قابل شناسایی
regrettable
قابل تاسف
negotiate
قابل انتقال
justiciable
قابل دادرسی
multiplicable
قابل تکثیر
licensable
قابل اجازه
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
limsy
قابل انحناء
moot
قابل بحث
selectively
قابل انتخاب
selective
قابل انتخاب
moveable
قابل تغییر
limpsy
قابل انحناء
drinkable
قابل اشامیدن
multipliable
قابل تکثیر
limpsey
قابل انحناء
judicable
قابل قضاوت
admissible
قابل قبول
remissible
قابل اغماض
removable
قابل رفع
vulnerable
قابل حمله
removable
قابل انتقال
comprehensible
قابل درک
intelligible
قابل درک
intelligible
قابل فهم
removable
قابل عزل
renderable
قابل ارائه
rentable
قابل اجاره
repairable
قابل جبران
reparable
قابل جبران
repeatable
قابل تکرار
replaceable
قابل تعویض
objectionable
قابل اعتراض
recoupable
قابل جبران
substitutable
قابل تعویض
distinct
قابل تشخیص
discernible
قابل تشخیص
discernible
قابل تمیز
refillable
قابل تعویض
reflexible
قابل انعکاس
refractile
قابل انکسار
refrangible
قابل انکسار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com