Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (14 milliseconds)
English
Persian
unlikely
قابل اعتراض
objectionable
قابل اعتراض
challengeable
قابل اعتراض
condemnable
قابل اعتراض
contestable
قابل اعتراض
controvertible
قابل اعتراض
impugnable
قابل اعتراض
Search result with all words
disputability
قابل اعتراض بودن
his conduct is object
رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
objectionably
بطور قابل اعتراض
Other Matches
challenges
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
protestingly
بطور اعتراض ازروی اعتراض
protest
اعتراض اعتراض کردن
protesting
اعتراض اعتراض کردن
protests
اعتراض اعتراض کردن
protested
اعتراض اعتراض کردن
impugnation
اعتراض
protestation
اعتراض
protested
اعتراض
contestation
اعتراض
objection
اعتراض
impugnment
اعتراض
animadversion
اعتراض
protests
اعتراض
protesting
اعتراض
objections
اعتراض
power of reservation
حق اعتراض
exception
اعتراض
challenge
اعتراض
exceptions
اعتراض
challenges
اعتراض
impeachment
اعتراض
condemnation
اعتراض
condemnations
اعتراض
protest
اعتراض
challenged
اعتراض
remonstrance
اعتراض
protestations
اعتراض
unquestioning
غیرقابل اعتراض
squawked
اعتراض کردن
protesting
اعتراض کردن
squawks
اعتراض کردن
demurrer
اعتراض کننده
demurrant
اعتراض کننده
squawk
اعتراض کردن
impugns
اعتراض کردن
implicit
بلا اعتراض
exept
اعتراض کردن
protested
اعتراض رسمی
protest
اعتراض رسمی
bill of exception
اعتراض نامه
kicker
اعتراض کننده
defiance
مقاومت اعتراض
disputable
اعتراض پذیر
appose
اعتراض کردن
obtest
اعتراض کردن
except
اعتراض کردن
unquestionable
غیرقابل اعتراض
unobjectionable
اعتراض ناپذیر
protested
اعتراض کردن
fulminate
اعتراض کردن
object
اعتراض داشتن
object
اعتراض کردن
objected
اعتراض داشتن
objected
اعتراض کردن
objecting
اعتراض داشتن
objecting
اعتراض کردن
indirect objects
اعتراض کردن
indirect objects
اعتراض داشتن
remonstrance
تعرض اعتراض
objectors
اعتراض کننده
objector
اعتراض کننده
protest
اعتراض کردن
exceptionable
اعتراض پذیر
fulminated
اعتراض کردن
take exception to
اعتراض کردن به
fulminates
اعتراض کردن
direct objects
اعتراض داشتن
direct objects
اعتراض کردن
objects
اعتراض داشتن
contesting
اعتراض داشتن بر
contesting
اعتراض کردن
contests
اعتراض داشتن بر
protests
اعتراض کردن
contests
اعتراض کردن
impugn
اعتراض کردن
impugned
اعتراض کردن
protesting
اعتراض رسمی
impugning
اعتراض کردن
objects
اعتراض کردن
demurrable
اعتراض پذیر
contested
اعتراض کردن
protests
اعتراض رسمی
protest for non acceptance
اعتراض نکول
to a on or upon
اعتراض کردن بر
to e. a protest
اعتراض کردن
to enter a protest
اعتراض کردن
fuss
اعتراض کردن
fussed
اعتراض کردن
fusses
اعتراض کردن
fussing
اعتراض کردن
contest
اعتراض داشتن بر
contest
اعتراض کردن
contested
اعتراض داشتن بر
adhominem
حمله یا اعتراض به اشخاص
implicit obedience
فرمانبرداری بدون اعتراض
to cry shame upon
اعتراض سخت بر...کردن
And exactly what do you mean by that ?
مقصود ؟( درمقام اعتراض )
Whoever else that may object .
هر کس دیگه که اعتراض کند
to take exception to anything
به چیزی اعتراض کردن
confrontational
رفتار همراهبا اعتراض
impugn
مورد اعتراض قراردادن
impugned
مورد اعتراض قراردادن
impugns
مورد اعتراض قراردادن
retour sans protet
اعاده بدون اعتراض
impugning
مورد اعتراض قراردادن
demurrer
اعتراض بصلاحیت دادگاه
objects
کالا اعتراض کردن
objecting
کالا اعتراض کردن
to protest against something
به چیزی اعتراض کردن
direct objects
کالا اعتراض کردن
condemnations
محکوم کردن اعتراض
condemnation
محکوم کردن اعتراض
indirect objects
کالا اعتراض کردن
object
کالا اعتراض کردن
objected
کالا اعتراض کردن
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
impugned
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
protesting
اعتراض به رای داور کشتی
protest
اعتراض به رای داور کشتی
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
impugning
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
put one's foot down
<idiom>
با تمام وجود اعتراض کردن
to plead against a decision
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
impugns
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
loud-mouthed
اهل جیغ و داد و اعتراض
impugn
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
protested
اعتراض به رای داور کشتی
contests
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contesting
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contested
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
protests
اعتراض به رای داور کشتی
contest
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
to venture on an objection
باجرات اعتراض به کسی کردن
The people protested vocally.
صدای مردم درآمد ( اعتراض )
animadvert
اعتراض کردن متوجه شدن
fin de non recevoir
رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
litigates
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
I take exception to the tone of your remarks.
من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
question
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questions
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questioned
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
litigated
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
condemns
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemning
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemn
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments)
این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
I strongly protest against such allegations!
من به شدت به این گونه اتهامات اعتراض می کنم!
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
hooted
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoot
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
protest flag
پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
hooting
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoots
فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
. Why,what was the harm?
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
sensible
قابل درک قابل رویت
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
achievable
قابل وصول قابل تفریق
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
silence gives consent
سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
provisional frame
ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
retour sans protet
اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
ablest
قابل
able
قابل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com