English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
persuadable قابل تشویق
Other Matches
abets تشویق
eulogy تشویق
exhortation تشویق
eulogies تشویق
cheer تشویق
cheered تشویق
abetted تشویق
cheers تشویق
abet تشویق
abetting تشویق
persuasions تشویق
encouragement تشویق
persuasion تشویق
eulogizes تشویق کردن
eulogizing تشویق کردن
to put a premium on تشویق کردن
encourage تشویق کردن
encourager تشویق کننده
encourage تشویق کردن
encouage تشویق کردن
encouraged تشویق کردن
eulogize تشویق کردن
countenance تشویق کردن
countenanced تشویق کردن
countenancing تشویق کردن
eulogised تشویق کردن
encourages تشویق کردن
countenances تشویق کردن
eulogises تشویق کردن
eulogising تشویق کردن
eulogized تشویق کردن
abets تشویق تقویت
abetted تشویق تقویت
to the cheers of [the crowd] با تشویق [جمعیت]
elate تشویق کردن
applause تشویق و تمجید
lead on تشویق کردن
inspirit تشویق کردن
inspiriting تشویق کننده
reanimate تشویق کردن
hearten تشویق کردن
take heart <idiom> تشویق شدن
encouragingly ازراه تشویق
abetting تشویق تقویت
embolden تشویق کردن
countenance [encourage] تشویق کردن
lead on <idiom> تشویق موزیانه
cheers تشویق کردن
cheered تشویق کردن
cheer تشویق کردن
unit awards تشویق نامه یکانی
protreptic تشویق کننده نصیحت
exhort تشویق و ترغیب کردن
exhorted تشویق و ترغیب کردن
exhorting تشویق و ترغیب کردن
shot in the arm <idiom> تشویق یا برانگیختن چیزی
acclamation آفرین [تشویق] [تحسین]
cheerleaders سر دستهی تشویق کنندگان
cheerleader سر دستهی تشویق کنندگان
exhorts تشویق و ترغیب کردن
export incentive تشویق دولت در جهت صادرات
overpraise بیش از حد تشویق و تحسین کردن
you tell'em <idiom> تشویق شخص دربیان گفتهها
he inspirited me to do it مرا بکردن ان کار تشویق کرد
oversold بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
bounties تشویق صنایع و بازرگانی به وسیله دولت
oversells بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
overselling بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
oversell بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
citations تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
citation تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
patronizingly ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
grace فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
gracing فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
graced فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
graces فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
golden handshake پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshakes پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
reward is an iduce to toil چیزیکه ادم را بکار کردن تشویق میکند پاداش است
trading stamp تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
yoicks علامت تعجب درهیجان و خشم و خوشی ووجد.فریاد تحریک و تشویق برای تازی شکاری مخصوص
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
patronized رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronised رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
adducible قابل اضهار قابل ارائه
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
sensible قابل درک قابل رویت
presumable قابل استنباط قابل استفاده
achievable قابل وصول قابل تفریق
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
observable قابل مشاهده قابل گفتن
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
combustible قابل سوزش قابل تراکم
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
presentable قابل معرفی قابل ارائه
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
international finance corporation شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
capable قابل
good قابل
qualified قابل
able قابل
solvable قابل حل
abler قابل
ablest قابل
sensible قابل حس
thorough paced قابل
dissoluble قابل حل
apt قابل
incapable نا قابل
acceptor قابل
soluble قابل حل
selectively قابل انتخاب
selective قابل انتخاب
mistakable قابل اشتباه
mobilizable قابل تجهیز
nota bene قابل توجه
minable قابل استخراج
enforceable قابل اجرا
returnable قابل برگشت
reproducible قابل تکثیر
reprouducible قابل تولیدیاتناسل
redeemable قابل ابتیاع
resistible قابل مقاومت
restorable قابل اعاده
respirable قابل تنفس
objectionable قابل اعتراض
multiplicable قابل تکثیر
multipliable قابل تکثیر
enforceable قابل اجراء
digestible قابل هضم
moot قابل بحث
vulnerable قابل حمله
substitutable قابل تعویض
reproachable قابل توبیخ
namable قابل ذکر
moveable قابل تغییر
representable قابل عرضه
noticeable قابل توجه
leviable قابل تحمیل
licensable قابل اجازه
sailable قابل هوابری
sailable قابل کشتیرانی
limit of inflammability حد قابل اشتعال
limpsey قابل انحناء
justifiable قابل توجیه
revocable قابل رجوع
limpsy قابل انحناء
limsy قابل انحناء
livable قابل زیستن
kenspeckle قابل شناسایی
justiciable قابل دادرسی
venial قابل عفو
expendable قابل خرج
serviceable قابل استفاده
remarkable قابل توجه
salvageable قابل نجات
negotiable قابل مذاکره
irrecusable غیر قابل رد
apparent قابل رویت
irrigable قابل ابیاری
imaginable قابل درک
judicable قابل قضاوت
livable قابل معاشرت
livable قابل زندگی
merchantable قابل معامله
intelligible قابل فهم
merchantable قابل فروش
forfeitable قابل مجازات
intelligible قابل درک
comprehensible قابل درک
pivoting قابل چرخش
mentionable قابل ذکر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com