Dictiornary-Farsi | قابل تشکر قابل شکر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (17 milliseconds)

English	Persian
thankworthy	قابل تشکر قابل شکر


Other Matches

friendly front end	طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item	وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality	مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow	سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presentable	قابل نمایش قابل تقدیم
changeable	قابل تعویض قابل تبدیل
elastic	قابل کش امدن قابل انعطاف
tenable	قابل مدافعه قابل تصرف
combustible	قابل سوزش قابل تراکم
exigible	قابل مطالبه قابل پرداخت
transferable	قابل واگذاری قابل انتقال
presentable	قابل معرفی قابل ارائه
exigible	قابل تقاضا قابل ادعا
flexile	قابل تغییر قابل تطبیق
presumable	قابل استنباط قابل استفاده
adducible	قابل اضهار قابل ارائه
sensible	قابل درک قابل رویت
achievable	قابل وصول قابل تفریق
observable	قابل مشاهده قابل گفتن
bilable	قابل رهایی قابل ضمانت
capacities	حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity	حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit	ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal	ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
floatable	قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable	غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible	غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
irrefrangible	غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable	غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
adobe type manager	استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably	بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable	قابل فروش جنس قابل فروش
vendible	قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable	قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar	سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
solvable	قابل حل
capable	قابل
incapable	نا قابل
acceptor	قابل
soluble	قابل حل
sensible	قابل حس
dissoluble	قابل حل
able	قابل
good	قابل
qualified	قابل
ablest	قابل
abler	قابل
thorough paced	قابل
apt	قابل
pitiable	قابل ترحم
inheritable	قابل توارث
inventible	قابل اختراع
inventible	قابل جعل
irrecusable	غیر قابل رد
inhabitable	قابل سکنی
changeable	قابل تغییر
selective	قابل انتخاب
inflective	قابل صرف
inflexional	قابل صرف
serviceable <adj.>	قابل استفاده
elastic	قابل ارتجاع
employable	قابل استخدام
consignable <adj.>	قابل ارسال
available for delivery <adj.>	قابل ارسال
insurable	قابل بیمه
opens	قابل بحث
opened	قابل بحث
warrantable	قابل گواهی
interconvertible	قابل تبدیل
open	قابل بحث
divisible	قابل تقسیم
suppliable <adj.>	قابل ارسال
investigable	قابل رسیدگی
extendable	قابل تعمیم
considerable	قابل توجه
inoculable	قابل تلقیح
newsworthy	قابل انتشار
inquirable	قابل تحقیق
inspirable	قابل تنفس
shippable <adj.>	قابل ارسال
deliverable <adj.>	قابل ارسال
extendable	قابل تمدید
generable	قابل تعمیم
generable	قابل تولید
get at able	قابل حصول
governable	قابل حکومت
enforceable	قابل اجرا
enforceable	قابل اجراء
digestible	قابل هضم
grantable	قابل اهداء
grindable	قابل سایش
guidable	قابل راهنمایی
healable	قابل ملاحظه
heritable	قابل توارث
writable	قابل درج
pivoting	قابل چرخش
gasifiable	قابل تبخیرgasworks
fordable	قابل عبور
forfeitable	قابل مجازات
forgeable	قابل اهنگری
fortifiable	قابل استحکام
fracturable	قابل شکست
fracturable	قابل انکسار
trustworthy	قابل اعتماد
fungible	قابل تعویض
fusil	قابل ذوب
fusile	قابل ذوب
worthy of note	قابل ملاحظه
ignitable	قابل احتراق
ignitable	قابل اشتعال
imposable	قابل تحمیل
willable	قابل ارث
separable	قابل تفکیک
willable	قابل اعمال
negligible	قابل فراموشی
increasable	قابل ازدیاد
observable	قابل مراعات
knowable	قابل دانستن
willable	قابل اراده
inferable	قابل استنباط
inferible	قابل استنباط
tractile	قابل کشش
winnable	قابل فتح
ignitible	قابل احتراق
worshipful	قابل پرستش
imitable	قابل تقلید
wirable	قابل مخابره
imaginal	قابل درک
selectively	قابل انتخاب
impugnable	قابل اعتراض
drinkable	قابل اشامیدن
eligible	قابل انتخاب
negotiating	قابل انتقال
negotiates	قابل انتقال
negotiated	قابل انتقال
negotiate	قابل انتقال
inflamable	قابل اشتعال
medicable	قابل معالجه
mibeable	قابل استخراج
serviceable	قابل استفاده
expendable	قابل خرج
realizable	قابل تحقق
realizable	قابل درک
sociable	قابل معاشرت
minable	قابل استخراج
adaptable	قابل توافق
tolerable	قابل قبول
tolerable	قابل تحمل
flammable	قابل اشتعال
inflammable	قابل اشتعال
mistakable	قابل اشتباه
excitable	قابل تحریک
applicable	قابل اطلاق
remarkable	قابل توجه
meltable	قابل ذوب
accountable [explicable] <adj.>	قابل درک
comprehensible <adj.>	قابل درک
reasonable [comprehensible] <adj.>	قابل درک
understandable <adj.>	قابل درک
explicable <adj.>	قابل درک
pardonable	قابل عفو
mentionable	قابل ذکر
merchantable	قابل معامله
merchantable	قابل فروش
certifiable	قابل تصدیق
venial	قابل عفو
applicable	قابل اجراء
mobilizable	قابل تجهیز
reversible	قابل نقض
accountable [explicable] <adj.>	قابل توضیح
comprehensible <adj.>	قابل توضیح
exportable	قابل صدور
variative	قابل تغییر
reasonable [comprehensible] <adj.>	قابل توضیح
understandable <adj.>	قابل توضیح
explicable <adj.>	قابل توضیح
vaporizable	قابل تبخیر
nota bene	قابل توجه
achievable <adj.>	قابل وصول
contrivable <adj.>	قابل وصول
doable <adj.>	قابل وصول
feasible <adj.>	قابل وصول
explicable <adj.>	قابل فهم
substantial	قابل توجه
permeable	قابل نفوذ
moot	قابل بحث
moveable	قابل تغییر
multipliable	قابل تکثیر
multiplicable	قابل تکثیر
vibratile	قابل اهتزاز
namable	قابل ذکر
accountable [explicable] <adj.>	قابل فهم
culpable	قابل مجازات
comprehensible <adj.>	قابل فهم
reasonable [comprehensible] <adj.>	قابل فهم
preferable	قابل ترجیح
understandable <adj.>	قابل فهم
excusable	قابل عفو
amenable	قابل جوابگویی
judicable	قابل قضاوت