English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
analytic قابل حل بطریق جبری
analytical قابل حل بطریق جبری
Other Matches
necess جبری
algebraical جبری
algebraist جبری
deterministic جبری
algebraic جبری
predestinarian جبری
algebriac notation نمادگذاری جبری
algebraic value مقدار جبری
algebric sum جمع جبری
predestination فلسفه جبری
transcendental غیر جبری
determinism فلسفه جبری
algebraic language زبان جبری
auk بطریق
auks بطریق
in the shape of بطریق
penguin بطریق
penguins بطریق
algebraic structure ساختار جبری [ریاضی]
inertia قوه جبری ناکاری
accusingly بطریق اتهام
synoptically بطریق اختصار
interrogatively بطریق استفهام
in the a way بطریق عادی
parabolically بطریق تمثیل
allegorically بطریق مثال
in the course of nature بطریق عادی
algebraic hierarchy parenthese پرانتزهای سلسله مراتبی جبری
sign of aggregation علائم مخصوص جمله جبری
academicism بطریق یا بروش اکادمی
illatively بطریق استنتاج یا استخراج
itineration وعظ بطریق گردش
arbitration رای بطریق حکمیت
introspectively بطریق معاینه نفس
cross question سئوال بطریق استنطاق
inferentally بطریق استنتاج یا استنباط
academism بطریق یا بروش اکادمی
figurine algebraic notation ثبت جبری و شکلی حرکات شطرنج
differently بطریق دیگر بطور متفاوت
contraposition قلب مطلب بطریق منفی
misbrand بطریق غلط داغ کردن
chronometry وقت سنجی بطریق علمی
patriarchate مقام بطریق یا اسقف بزرگ
algebriac notation ثبت حرکات شطرنج با استفاده نمادهای جبری
puffin مرغان دریایی ازخانواده بطریق یا پنگوئن
puffins مرغان دریایی ازخانواده بطریق یا پنگوئن
diagonal گامبرداری بطریق ضربه پا و فشارباپای دیگر
to barter away بطریق معاوضه ازدست دادن باکالای دیگرمعاوضه کردن
fortuitous event حادثه جبری حادثه تصادفی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
combustible قابل سوزش قابل تراکم
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
presumable قابل استنباط قابل استفاده
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
sensible قابل درک قابل رویت
achievable قابل وصول قابل تفریق
observable قابل مشاهده قابل گفتن
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
acceptor قابل
dissoluble قابل حل
able قابل
abler قابل
ablest قابل
incapable نا قابل
solvable قابل حل
qualified قابل
apt قابل
capable قابل
thorough paced قابل
soluble قابل حل
good قابل
sensible قابل حس
limpsy قابل انحناء
controllable قابل نظارت
contradictable قابل تکذیب
cultivable قابل کشت
recoverable قابل وصول
limsy قابل انحناء
crystallizable قابل تبلور
continuable قابل ادامه
spareable قابل امساک
controvertible قابل مباحثه
obtainable قابل حصول
tractile قابل اتساع
procurable قابل حصول
employable قابل استخدام
contractile قابل انقباض
soundable قابل ایجادصوت
pitiable قابل ترحم
separable قابل تفکیک
changeable قابل تغییر
newsworthy قابل انتشار
controllable قابل کنترل
amenable قابل جوابگویی
plausible قابل استماع
soluble oil روغن قابل حل
transformative قابل تغییر
machinable قابل تراش
controvertible قابل اعتراض
leviable قابل تحمیل
liable قابل اطمینان
licensable قابل اجازه
accountable قابل توضیح
limit of inflammability حد قابل اشتعال
limpsey قابل انحناء
statutable قابل تقنین
terminable <adj.> قابل فسخ
livable قابل زندگی
conveyable قابل انتقال
titratable قابل عیارگیری
swimmable قابل شناوری
to come into effect قابل اجراشدن
to take effect قابل اجراشدن
to come into operation قابل اجراشدن
supposable قابل فرض
supportable قابل تحمل
conveyable قابل رساندن
correctable قابل تصحیح
elastic قابل ارتجاع
liveable قابل زیستن
thankworthy قابل سپاسگزاری
liveable قابل معاشرت
thinkable قابل فکر
liveable قابل زندگی
emendable قابل تصحیح
superposable قابل انطباق
crescive قابل رشد
livable قابل معاشرت
divisible قابل تقسیم
livable قابل زیستن
criticizable قابل انتقاد
suable قابل پیگرد
knowable قابل دانستن
submergible قابل فروکردن در اب
considerable قابل توجه
traceable قابل تعقیب
tractile قابل کشش
traceable قابل ردیابی
extendable قابل تمدید
opens قابل بحث
superimposable قابل تزاید
superimposable قابل تحمیل
superimposable قابل اضافه
submersible قابل شناوری
temptable قابل اغوا
opened قابل بحث
open قابل بحث
extendable قابل تعمیم
observable قابل مراعات
intelligible قابل فهم
venial قابل عفو
remarkable قابل توجه
serviceable قابل استفاده
expendable قابل خرج
discountable قابل کسر
realizable قابل تحقق
realizable قابل درک
sociable قابل معاشرت
discoverable قابل کشف
adaptable قابل توافق
tolerable قابل قبول
tolerable قابل تحمل
dirigible قابل هدایت
kenspeckle قابل شناسایی
recommendable قابل توصیف
despisable قابل استحقار
detachable bottom کف قابل تفکیک
determinable قابل تعیین
unifiable قابل اتحاد
unifiable قابل هم رنگی
detonable قابل انفجار
detonatable قابل انفجار
utilizable <adj.> قابل مصرف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com