English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
governable قابل حکومت
Other Matches
czarism حکومت استبدادی ومطلقه حکومت تزاری
hagiarchy حکومت کشیشان وروحانیون حکومت مقدسان
technocracies حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracy حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
autocracy حکومت مطلق حکومت استبدادی
theocracies حکومت خدا حکومت روحانیون
theocracy حکومت خدا حکومت روحانیون
civicism اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
heptarchic دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
heptarchical دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
martial law مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
raj حکومت
government حکومت
gynarchy حکومت زن
dominion حکومت
governments حکومت
gynocracy حکومت زن
administrations حکومت
administration حکومت
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
polities طرز حکومت
local government حکومت محلی
theocracy حکومت مذهب
martial rule حکومت نظامی
tyranny حکومت ستمگرانه
technocracies حکومت اربابان فن
aristocracies حکومت اشرافی
aristocracy حکومت اشرافی
theocracies حکومت مذهب
dictatorships حکومت استبدادی
dictatorship حکومت استبدادی
tyranny حکومت استبدادی
technocracy حکومت اربابان فن
autocracy حکومت مطلق
caesarism حکومت امپراطوری
caesarism حکومت مطلقه
nomocracy حکومت قانونی
central government حکومت مرکزی
theonomy حکومت خدایی
thearchy حکومت خدایان
the sabre حکومت نظامی
thalassocracy حکومت بر دریاها
autocracy حکومت مستقل
mobocracy حکومت رجاله ها
under the seway of تحت حکومت
autarchy حکومت استبدادی
autarky حکومت استبدادی
condominium حکومت مشترک
fair arbitration حکومت عدل
coalition government حکومت ائتلافی
condominiums حکومت مشترک
military government حکومت نظامی
mixed government حکومت مختلط
polity طرز حکومت
regimens دسته حکومت
federal government حکومت متحده
hagiocrasy حکومت مقدسان
gynocracy حکومت زنان
gynecocracy حکومت نسوان
gynecocracy حکومت زنان
hierocracy حکومت روحانیون
home rule حکومت ملی
home rule حکومت داخلی
regimen دسته حکومت
reign حکومت حکمفرمایی
rTgimes طرز حکومت
regimes طرز حکومت
regime طرز حکومت
reigned حکومت حکمفرمایی
reigns حکومت حکمفرمایی
gynaecocracy حکومت زنان
police states حکومت پلیسی
police state حکومت پلیسی
monarchy حکومت سلطنتی
monarchies حکومت سلطنتی
fascism حکومت فاشیستی
despotism حکومت مطلقه
martial law حکومت نظامی
kakistocracy بدترین حکومت
governorship حکومت حکمرانی
governorship استانداری حکومت
governor's seat حکومت نشین
governmentalist حکومت گرا
governmentalism حکومت گرایی
governance طرز حکومت
gerontocrasy حکومت پیران
gerontocracy حکومت سالخوردگان
parliamentarism حکومت پارلمانی
constitutional government حکومت مشروطه
rule حکومت سلطه
czarisme حکومت تزاری
enemy state حکومت دشمن
puppet government حکومت پوشالی
dyarchy حکومت دومجلسی
quirinal حکومت ایتالیا
czarisme حکومت قیصری
governs حکومت کردن
rule حکومت کردن
seat of government مقر حکومت
statolatry حکومت پرستی
duumvirate حکومت دو نفری
govern حکومت کردن
misruling بد حکومت کردن
misrules بد حکومت کردن
self goverment حکومت مستقل
misruled بد حکومت کردن
presidential government حکومت جمهوری
self goverment حکومت بر نفس
prelacy حکومت روحانی
dyarchy حکومت دوپادشاه
stratocracy حکومت نظامیان
plutocratic goverment حکومت دولتمندان
imperialism حکومت امپراتوری
governed حکومت کردن
misrule بد حکومت کردن
plutocracies حکومت توانگران
sword law حکومت سرنیزه
plutocracies حکومت اغنیاء
democracy حکومت ملی
democracies حکومت ملی
constitutionalism حکومت مشروطه
parliamentary government حکومت پارلمانی
democratic government حکومت ملی
sword law حکومت قلدری
plutocracy حکومت دولتمندان
plutocracies حکومت دولتمندان
plutocracy حکومت اغنیاء
plutocracy حکومت توانگران
plutartchy حکومت دولتمندان
despotic rule حکومت استبدادی
despotic rule حکومت مطلقه
tyrannized فالمانه حکومت کردن
tyrannising فالمانه حکومت کردن
lese majesty خیانت علیه حکومت
tyrannizing مستبدانه حکومت کردن
lese majeste خیانت علیه حکومت
khanate قلمرو حکومت خان
regime روش حکومت پرهیزغذایی
tyrannizing فالمانه حکومت کردن
tyrannizes مستبدانه حکومت کردن
world federalist طرفدار حکومت جهانی
tyrannize مستبدانه حکومت کردن
tyrannizes فالمانه حکومت کردن
tyrannize فالمانه حکومت کردن
tyrannized مستبدانه حکومت کردن
tyrannising مستبدانه حکومت کردن
tyrannises فالمانه حکومت کردن
proclamation of martial law اعلان حکومت نظامی
steer حکومت اداره کردن
parliamentarians طرفدار حکومت پارلمانی
parliamentarian طرفدار حکومت پارلمانی
steered حکومت اداره کردن
steers حکومت اداره کردن
democratism اصول حکومت ملی
regimes روش حکومت پرهیزغذایی
rTgimes روش حکومت پرهیزغذایی
democracy حکومت قاطبه مردم
democracies حکومت قاطبه مردم
declare martial اعلان حکومت نظامی
heptarchy حکومت هفت نفری
domineer مستبدانه حکومت کردن
tyrannises مستبدانه حکومت کردن
tyrannised فالمانه حکومت کردن
tyrannised مستبدانه حکومت کردن
self government حکومت به دست مردم
kaiserdom قلمرو حکومت قیصر
decentralize حکومت محلی دادن
seigneury قلمرو حکومت لرد
princedom حوزه حکومت شاهزاده
interrex رئیس حکومت موقتی
self-government حکومت بدست مردم
decentralised حکومت محلی دادن
pentarchy حکومت پنج تنی
technocracies حکومت کارشناسان فنی
decentralizing حکومت محلی دادن
technocracy حکومت کارشناسان فنی
terrorization حکومت باتهدید وارعاب
squirarchy حکومت ملاکین واربابان
interregnum دوره حکومت موقتی
mobocracy حکومت عوام الناس
squirearchy حکومت ملاکین واربابان
interregna دوره حکومت موقتی
polycracy حکومت چند تنی
mobocracy حکومت اجامر واوباش
state of martial law حالت حکومت نظامی
octarchy حکومت هشت تنی
pentarchy اتحاد پنج حکومت
stratocracy حکومت یا دولت نظامی
interregnums دوره حکومت موقتی
subject to the british rule تابع حکومت انگلیس
monocracy حکومت مستقل یا انفرادی
ochlocracy حکومت توده خلق
decentralizes حکومت محلی دادن
decentralises حکومت محلی دادن
plutocratic مربوط به حکومت توانگران
decentralising حکومت محلی دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com