English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
viable قابل دوام
Other Matches
gaseous بی دوام
durante دوام
lives دوام
life دوام
continuance دوام
short life کم دوام
incessancy دوام
weaker کم دوام
weakest کم دوام
quick fading بی دوام
weaknesses کم دوام
continuity دوام
weak کم دوام
flimsiest بی دوام
flimsy بی دوام
durability دوام
subsistence دوام
short-lived بی دوام
resistance دوام
short lived بی دوام
perpetuity دوام
abidance دوام
permanency دوام
permanencies دوام
limit fatigue stress حد دوام
senectitude دوام
endurance دوام
toughness دوام
memnetary کم دوام
substances دوام
substance دوام
loughness دوام
lastingness دوام
perdurability دوام
of short continuance کم دوام
subsistance دوام
permanence دوام
strength دوام
stability دوام
strengths دوام
flimsier بی دوام
holdouts دوام آوردن
brittle بی دوام زودشکن
weakest سست کم دوام
weak سست کم دوام
weaknesses سست کم دوام
rated fatigue limit حد دوام نامی
stock car قدرت و دوام
stock-cars قدرت و دوام
stock-car قدرت و دوام
weaker سست کم دوام
fallal چیزبی دوام
nondurable goods کالاهای بی دوام
holdout دوام آوردن
contiguous پیوستگی دوام
soft goods کالاهای بی دوام
lasts دوام داشتن
wears دوام کردن
wear دوام کردن
lastingly بطور با دوام
lasts دوام کردن
lasted دوام کردن
persistency دوام سماجت
perennate دوام یافتن
perennate دوام اوردن
endurance limit حد دوام مصالح
lasted دوام داشتن
last دوام کردن
horary بی دوام زودگذر
standing دوام شهرت
viability قابلیت دوام
it had a short life کم دوام بود
ruggedization با دوام سازی
last دوام داشتن
persistence دوام ماندگاری
fugitive بی دوام زودگذر
fugacious بی دوام زودریز
fugitives بی دوام زودگذر
life cycle چرخه دوام
to stand out دوام یاایستادگی کردن
semiannual دارای دوام شش ماهه
consumer durables کالاهای مصرفی پر دوام
outliving بیشتر دوام اوردن
outlives بیشتر دوام اوردن
outlived بیشتر دوام اوردن
consumer nondurables کالاهای مصرفی بی دوام
outlive بیشتر دوام اوردن
nondurable consumer goods کالاهای مصرفی بی دوام
falderal چیزبی بهاوبی دوام
producer durable equipment تجهیزات با دوام تولیدی
outwear بیشتر دوام کردن
lasted دوام داشتن طول کشیدن
run دوام یافتن ادامه دادن
runs دوام یافتن ادامه دادن
last دوام داشتن طول کشیدن
ruggedize محکم وبا دوام ساختن
hang on ادامه دادن دوام داشتن
stand out دوام اوردن ایستادگی کردن
lasts دوام داشتن طول کشیدن
to stand the test of time برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test برای مدت زیاد دوام آوردن
galleta چمن با دوام جنوب امریکا و مکزیکو
to have stood the test of time برای مدت زیاد دوام آورده باشد
outdare تحریک بجنگ کردن دوام اوردن دربرابر
static economy اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
use testing ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
observable قابل مشاهده قابل گفتن
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
achievable قابل وصول قابل تفریق
sensible قابل درک قابل رویت
adducible قابل اضهار قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
combustible قابل سوزش قابل تراکم
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presumable قابل استنباط قابل استفاده
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
acceptor قابل
soluble قابل حل
dissoluble قابل حل
incapable نا قابل
good قابل
thorough paced قابل
ablest قابل
abler قابل
able قابل
capable قابل
solvable قابل حل
apt قابل
qualified قابل
sensible قابل حس
negotiate قابل انتقال
to take effect قابل اجراشدن
excitable قابل تحریک
demountable قابل انتقال
eludible قابل گریز
demandable قابل مطالبه
applicable قابل اطلاق
expendable قابل خرج
negotiated قابل انتقال
tolerable قابل قبول
deniable قابل انکار
negotiates قابل انتقال
limit of inflammability حد قابل اشتعال
voidable <adj.> قابل ابطال
demountable قابل برداشتن
traceable قابل ردیابی
maintainable قابل نگاهداری
demandable قابل تقاضا
to come into operation قابل اجراشدن
flammable قابل اشتعال
voidable <adj.> قابل فسخ
inflammable قابل اشتعال
voidable <adj.> قابل لغو
demonstrability قابل شرح
traceable قابل تعقیب
tolerable قابل تحمل
tractile قابل کشش
tractile قابل اتساع
limpsey قابل انحناء
superimposable قابل اضافه
declinable قابل تصریف
decomposable قابل تجزیه
deducible قابل کسر
meltable قابل ذوب
venial قابل عفو
effable قابل تغییر
observable قابل مراعات
defeasible قابل القاء
mentionable قابل ذکر
swimmable قابل شناوری
supposable قابل فرض
superimposable قابل تحمیل
remarkable قابل توجه
superimposable قابل تزاید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com