English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
English Persian
verifiable قابل رسیدگی
investigable قابل رسیدگی
Search result with all words
rule of law قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
Other Matches
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
defferential assets هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
probe رسیدگی
adjustments رسیدگی
verification رسیدگی
attentions رسیدگی
attention رسیدگی
matureness رسیدگی
serviced رسیدگی به
service رسیدگی به
investigation رسیدگی
adjustment رسیدگی
probes رسیدگی
investigations رسیدگی
oyer رسیدگی
inquiries رسیدگی
examination رسیدگی
cassation رسیدگی
handling رسیدگی
puberty رسیدگی
consideration رسیدگی
considerations رسیدگی
inquiry رسیدگی
auditing رسیدگی
audits رسیدگی
examinations رسیدگی
audit رسیدگی
controlment رسیدگی
ripeness رسیدگی
audited رسیدگی
conizance حق رسیدگی
probed رسیدگی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
attending رسیدگی کردن
attends رسیدگی کردن
trial on merits رسیدگی ماهوی
audited بازرسی رسیدگی
trial on technicalities رسیدگی شکلی
audit trail اثر رسیدگی
trial on procedural matters رسیدگی شکلی
audited رسیدگی کردن
cassation رسیدگی فرجامی
auditing رسیدگی کردن
audits بازرسی رسیدگی
tendentious رسیدگی کننده
auditor مامور رسیدگی
auditors مامور رسیدگی
audits رسیدگی کردن
attend رسیدگی کردن
auditing بازرسی رسیدگی
to do for رسیدگی کردن به
inquisitorial وابسته به رسیدگی
go into رسیدگی کردن
audit بازرسی رسیدگی
attention key کلید رسیدگی
try رسیدگی کردن
investigates رسیدگی کردن
revisions رسیدگی ثانوی
to go into رسیدگی کردن
examining رسیدگی کردن
examining با into رسیدگی کردن
to llok رسیدگی کردن
revision رسیدگی ثانوی
to see to رسیدگی کردن
investigate رسیدگی کردن
investigating رسیدگی کردن
audit رسیدگی کردن
investigated رسیدگی کردن
the investigation of accounts رسیدگی بحساب
examines با into رسیدگی کردن
examines رسیدگی کردن
examined با into رسیدگی کردن
examined رسیدگی کردن
investigative مبنی بر رسیدگی
examine با into رسیدگی کردن
consider رسیدگی کردن
considers رسیدگی کردن
examine رسیدگی کردن
tries رسیدگی کردن
examination رسیدگی معاینه
attendance رسیدگی تیمار
scope دامنه رسیدگی
verifies رسیدگی کردن
deal with رسیدگی کردن
verified رسیدگی کردن
stock taking رسیدگی به موجودی
inspect رسیدگی کردن
inspected رسیدگی کردن
investigation in the supreme court رسیدگی فرجامی
mellowness نرمی رسیدگی
investigatory وابسته به رسیدگی
attendances رسیدگی تیمار
verify رسیدگی کردن
quest تحقیق و رسیدگی
quests تحقیق و رسیدگی
inquests بازجویی رسیدگی
inquest بازجویی رسیدگی
verifying رسیدگی کردن
inspecting رسیدگی کردن
investigators رسیدگی کننده
claims handling رسیدگی به شکایات
look into رسیدگی کردن
to see about رسیدگی کردن
investigator رسیدگی کننده
examinations رسیدگی معاینه
scrutiny رسیدگی مداقه
assistance موافبت رسیدگی
to look in to رسیدگی کردن
inspects رسیدگی کردن
storekeeping رسیدگی به انبار
court of iquiry دادگاه رسیدگی
master in lunacy مامور رسیدگی به دیوانگی ها
to go through رسیدگی کردن گذشتن از
hearing رسیدگی بمحاکمه گزارش
hearings رسیدگی بمحاکمه گزارش
continuous stock taking رسیدگی مستمر موجودی
audit ممیزی رسیدگی کردن
audited ممیزی رسیدگی کردن
auditing ممیزی رسیدگی کردن
audits ممیزی رسیدگی کردن
think over <idiom> با دقت رسیدگی کردن
to take into consideration مورد رسیدگی قراردادن
attendance ملازمت مراقبت رسیدگی
attend توجه یا رسیدگی کردن
inquiries پرسش بازجویی رسیدگی
venue محل رسیدگی به جرم
i will see sbout it من به ان رسیدگی خواهم کرد
attendances ملازمت مراقبت رسیدگی
trial court دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
venues محل رسیدگی به جرم
attends توجه یا رسیدگی کردن
attending توجه یا رسیدگی کردن
inquiry پرسش بازجویی رسیدگی
tick off نشان رسیدگی و مقابله
handlers رسیدگی کننده مربی
investigatory تحقیقی مبنی بر رسیدگی
handler رسیدگی کننده مربی
look into <idiom> رسیدگی یا وارسی کردن
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
to go to رسیدگی کردن انجام دادن
account executive متصدی رسیدگی به حساب مشتریها
will not hear of <idiom> رسیدگی ویا اجازه ندادن
prejudge بدون رسیدگی قضاوت کردن
practice court دادگاه مخصوص رسیدگی به کفالت
cut both ways <idiom> به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
to go into the matter به این مطلب رسیدگی کردن
adjournment احاله رسیدگی به جلسه بعد
expertism تفتیش و رسیدگی خبره کارشناسی
adjournments احاله رسیدگی به جلسه بعد
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
inquisitional وابسته به تحقیق یا رسیدگی تحقیقی
to w up a company امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
prejudging بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudges بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudication صدور رای پیش از رسیدگی
prejudicate بی رسیدگی رای دادن در باره
grand inquisitor رئیس دادگاه رسیدگی دربرخی کشورها
traffic court دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
pray consider my case خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
think better of <idiom> رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
spot check سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to revisit a criminal case [judicial proceedings] یک پرونده جنایی [رسیدگی قضائی] را بازدید کردن
dut of court ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
sensible قابل درک قابل رویت
adducible قابل اضهار قابل ارائه
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
achievable قابل وصول قابل تفریق
observable قابل مشاهده قابل گفتن
presentable قابل معرفی قابل ارائه
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
presumable قابل استنباط قابل استفاده
combustible قابل سوزش قابل تراکم
to check off رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
e. of pleas دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
equities اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
equity اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
inquisition نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
inquisitions نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
overseer of the poor ماموری که رسیدگی به بی نوایان و برخی کارهای دیگریک ناحیه میکند
concurrent jurisdiction رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
rogatory احاله رسیدگی به قضیه مطروحه به دادگاهی غیر از محکمه مطروح فیه
churchwardens هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwarden هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
habeas corpus میدهد مشعر بر اینکه وی را در محضر دادگاه برای رسیدگی به ادعایش حاضرکند
docket صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com