English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
effaceable قابل زدودن
Other Matches
purge زدودن
deterge زدودن
shuck زدودن
to file off or away زدودن
to r off زدودن
scraping زدودن
scrapes زدودن
scraped زدودن
scrape زدودن
eliminated زدودن
blot out زدودن
eliminating زدودن
clean زدودن
delinking زدودن
cleaned زدودن
cleans زدودن
wiping زدودن
wipes زدودن
wiped زدودن
wipe زدودن
cleanest زدودن
eliminate زدودن
scurf زدودن
effacement زدودن
do the cleaning زدودن
efface زدودن
abrade زدودن
effacing زدودن
to rub off زدودن
purges زدودن
effaces زدودن
clean house زدودن
rub off زدودن
purged زدودن
eliminates زدودن
clean زدودن
effaced زدودن
de rust زدودن زنگ
scours زدودن تکاپوکردن
desulphurize گوگرد زدودن
decolorize زدودن رنگ
stripping test ازمایش زدودن
clearer شفاف زدودن
demagnetize زدودن مغناطیس
swab زدودن پیچیدن
swabs زدودن پیچیدن
scoured زدودن تکاپوکردن
scour زدودن تکاپوکردن
removing برچیدن زدودن
discolor زدودن رنگ
clears شفاف زدودن
to scour off زنگ زدودن
clearest روشن زدودن
clearest شفاف زدودن
scart خراشیدن زدودن
clearer روشن زدودن
clear روشن زدودن
clears روشن زدودن
clear شفاف زدودن
removes برچیدن زدودن
remove برچیدن زدودن
dewax زدودن موم اندود
obliterates زدودن پاک کردن
obliterate زدودن پاک کردن
sweep جاروب کردن زدودن
obliterating زدودن پاک کردن
to rub away زدودن محو کردن
obliterated زدودن پاک کردن
frontolysis زدودن یا معدوم ساختن جبهه هوایی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
adducible قابل اضهار قابل ارائه
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
achievable قابل وصول قابل تفریق
observable قابل مشاهده قابل گفتن
combustible قابل سوزش قابل تراکم
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
presumable قابل استنباط قابل استفاده
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
sensible قابل درک قابل رویت
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
abler قابل
incapable نا قابل
dissoluble قابل حل
apt قابل
ablest قابل
acceptor قابل
capable قابل
qualified قابل
sensible قابل حس
thorough paced قابل
good قابل
able قابل
solvable قابل حل
soluble قابل حل
plantable قابل کشت
multipliable قابل تکثیر
justifiable قابل توجیه
inventible قابل اختراع
inventible قابل جعل
quenchable قابل جلوگیری
piceous قابل اشتعال
investigable قابل رسیدگی
persuadable قابل تشویق
partible قابل افراز
interconvertible قابل تبدیل
pasturable قابل چرا
insurable قابل بیمه
pardoable قابل عفو
operable قابل درمان
operable قابل علاج
selective قابل انتخاب
inspirable قابل تنفس
open cheque چک قابل انتقال
omissible قابل حذف
numerable قابل شمارش
knowable قابل دانستن
observable قابل مراعات
nota bene قابل توجه
livable قابل زندگی
mibeable قابل استخراج
minable قابل استخراج
mistakable قابل اشتباه
digestible قابل هضم
enforceable قابل اجراء
enforceable قابل اجرا
livable قابل زیستن
limsy قابل انحناء
drinkable قابل اشامیدن
limpsy قابل انحناء
selectively قابل انتخاب
livable قابل معاشرت
liveable قابل زندگی
machinable قابل تراش
macroscopic قابل رویت
maintainable قابل نگاهداری
medicable قابل معالجه
meltable قابل ذوب
mentionable قابل ذکر
merchantable قابل معامله
merchantable قابل فروش
pivoting قابل چرخش
liveable قابل زیستن
irrecusable غیر قابل رد
licensable قابل اجازه
leviable قابل تحمیل
separable قابل تفکیک
trustworthy قابل اعتماد
kenspeckle قابل شناسایی
justiciable قابل دادرسی
noteworthy قابل توجه
judicable قابل قضاوت
irrigable قابل ابیاری
regrettable قابل تاسف
limit of inflammability حد قابل اشتعال
namable قابل ذکر
limpsey قابل انحناء
mobilizable قابل تجهیز
eligible قابل انتخاب
negotiating قابل انتقال
negotiates قابل انتقال
negotiated قابل انتقال
negotiate قابل انتقال
moot قابل بحث
moveable قابل تغییر
multiplicable قابل تکثیر
liveable قابل معاشرت
noticeable قابل توجه
reconcilable قابل تلفیق
intelligible قابل درک
intelligible قابل فهم
remittable قابل پرداخت
remediable قابل علاج
remissible قابل اغماض
removable قابل رفع
removable قابل انتقال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com