English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
arable قابل زرع زمین مزروعی
Other Matches
farmed زمین مزروعی
farms زمین مزروعی
tilth زمین مزروعی
farm زمین مزروعی
farm out اجاره دادن زمین مزروعی
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
biosphere قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
irrigable area زمین قابل ابیاری
arability مزروعی
crofts زمین قابل کشت پیوسته بخانه
croft زمین قابل کشت پیوسته بخانه
cultivated areas مناطق مزروعی
cadastral مربوط به املاک مزروعی
scrubs زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrubbed زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrubbing زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrub زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
rurban وابسته بناحیه مسکونی مزروعی
emblements منافع حاصله اززمین مزروعی
iceland poppy انواع خشخاش مزروعی چندساله
cadastre مامور ثبت وممیزی املاک مزروعی وغیر منقول
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
geotaxis گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
geognosy زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
perelotok زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeants گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeant گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx نوعی موشک زمین به زمین دریایی
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
lacrosse نوعی موشک زمین به زمین
pervious ground زمین تراوا زمین نفوذپذیر
redstone موشک زمین به زمین رداستون
pershing موشک زمین به زمین پرشینگ
talik زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
contour flight پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
little john موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
critical point نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
permafrost لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
topography نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
hydrographer نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile موشک زمین به زمین
sensible قابل درک قابل رویت
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
presumable قابل استنباط قابل استفاده
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
combustible قابل سوزش قابل تراکم
presentable قابل معرفی قابل ارائه
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
achievable قابل وصول قابل تفریق
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
observable قابل مشاهده قابل گفتن
adducible قابل اضهار قابل ارائه
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
He had a nast fall. بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
everglade قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
earth's attraction جاذبه زمین قوه جاذبه زمین
surface to surface موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface-to-surface موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
surface missile موشک زمین به زمین موشک سطح به سطح موشک سطحی
ground زمین
terrain زمین
aerospace جو زمین
graze زمین
ground : زمین
ground surface کف زمین
extra terrestrial زمین
norland زمین
ground کف زمین
floor کف زمین
ground [British] [floor] کف زمین
grass roots کف زمین
geodetically زمین
ground line خط زمین
cinder tracks زمین دو
cinder track زمین دو
grazed زمین
real estate زمین
earths زمین
floored کف زمین
earthing زمین
domains زمین
domain زمین
soil زمین
this earthly round زمین
soils زمین
earth زمین
globe زمین
land n زمین
soiling زمین
lackland بی زمین
floors کف زمین
land زمین
tellus زمین
acre زمین
fielded زمین
acres زمین
globes زمین
grazes زمین
field زمین
fields زمین
rooter زمین کن
floor کف زمین
levelling rod زمین پیمایی
banquette زمین بلند
terrain عوارض زمین
level land زمین مسطح
landward بسوی زمین
slumping زمین باتلاقی
slumped زمین باتلاقی
sidelined خط کنار زمین
slump زمین باتلاقی
terrestrial زمین خاکی
laird صاحب زمین
basement زیر زمین
sidelining خط کنار زمین
landslide واریز زمین
west مغرب زمین
earth excavating حفاری زمین
shells قشر زمین
shelling قشر زمین
shell قشر زمین
crusts پوسته زمین
crust پوسته زمین
floors محدوده زمین
ground level سطح زمین
floor محدوده زمین
ground level تراز زمین
sidelines خط کنار زمین
sideline خط کنار زمین
floored محدوده زمین
grounding ایجاد زمین
grounding زمین کردن
natural ground زمین طبیعی
terrain زمین ناحیه
borderlands زمین سرحدی
low land پستی زمین
measurement ofland زمین پیمایی
measuring rod گز زمین پیمایی
to stamp [your foot] پا به زمین کوبیدن
lowland زمین پست
mid court وسط زمین
mixed graze توام زمین
mool زمین خشک
uplands زمین کوهستانی
low land زمین پست
on the floor روی زمین
borderland زمین سرحدی
lairds صاحب زمین
to vanish into thin air <idiom> آب شد و به زمین رفت
marsh land زمین ماندابی
go off into the blue آب شد و به زمین رفت
bog زمین باطلاقی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com