Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
fissionable
قابل شکافت
Other Matches
cleavages
شکافت
fission
شکافت
cleavage
شکافت
cleavage
شکافت پذیری
fissionable
شکافت پذیر
fission bomb
بمب شکافت
cleavages
شکافت پذیری
fission
شکافت هستهای
social fission
شکافت اجتماعی
nuclear fission
شکافت هستهای
atomic fission
شکافت اتمی
spontancous fission
شکافت خودانگیز
fissionable material
مواد شکافت پذیر
his sight could p darkness
بینایی وی تاریکی رامی شکافت
rupture
عمل شکافت مینی شکل
rupturing
عمل شکافت مینی شکل
ruptures
عمل شکافت مینی شکل
fission
تجزیه بمب تجزیهای شکافت هستهای
convertor reactor
راکتوری که مواد شکافت پذیررا تولید و هم مصرف میکند
fission products
عوامل تولید شده در اثر تجزیه اتمی بقایای شکافت هستهای
surface of rupture
سطح شکافته شده به وسیله گلوله منفجر شده سطح شکافت
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
fission to yield ratio
توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
achievable
قابل وصول قابل تفریق
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
sensible
قابل درک قابل رویت
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
sensible
قابل حس
abler
قابل
ablest
قابل
good
قابل
qualified
قابل
capable
قابل
apt
قابل
thorough paced
قابل
able
قابل
acceptor
قابل
soluble
قابل حل
solvable
قابل حل
incapable
نا قابل
dissoluble
قابل حل
reversible
قابل نقض
substitutable
قابل تعویض
repeatable
قابل تکرار
inflammable
قابل اشتعال
applicable
قابل اجراء
applicable
قابل اطلاق
replaceable
قابل تعویض
excitable
قابل تحریک
negotiating
قابل انتقال
selectively
قابل انتخاب
selective
قابل انتخاب
maintainable
قابل نگاهداری
medicable
قابل معالجه
drinkable
قابل اشامیدن
reprouducible
قابل تولیدیاتناسل
reproducible
قابل تکثیر
reproachable
قابل توبیخ
representable
قابل عرضه
meltable
قابل ذوب
digestible
قابل هضم
eligible
قابل انتخاب
permeable
قابل نفوذ
flammable
قابل اشتعال
negotiates
قابل انتقال
reparable
قابل جبران
separable
قابل تفکیک
moot
قابل بحث
moveable
قابل تغییر
multipliable
قابل تکثیر
considerable
قابل توجه
multiplicable
قابل تکثیر
namable
قابل ذکر
repairable
قابل جبران
observable
قابل مراعات
knowable
قابل دانستن
mobilizable
قابل تجهیز
mistakable
قابل اشتباه
minable
قابل استخراج
tolerable
قابل تحمل
tolerable
قابل قبول
adaptable
قابل توافق
negotiated
قابل انتقال
negotiate
قابل انتقال
mentionable
قابل ذکر
merchantable
قابل معامله
merchantable
قابل فروش
mibeable
قابل استخراج
nota bene
قابل توجه
macroscopic
قابل رویت
negotiable
قابل مذاکره
inflamable
قابل اشتعال
inflective
قابل صرف
inflexional
قابل صرف
inhabitable
قابل سکنی
noticeable
قابل توجه
inoculable
قابل تلقیح
inquirable
قابل تحقیق
revocable
قابل برگشت
inspirable
قابل تنفس
insurable
قابل بیمه
regrettable
قابل تاسف
interconvertible
قابل تبدیل
culpable
قابل مجازات
revocable
قابل رجوع
preferable
قابل ترجیح
sailable
قابل هوابری
apparent
قابل رویت
increasable
قابل ازدیاد
sailable
قابل کشتیرانی
revokable
قابل فسخ
substantial
قابل توجه
imaginable
قابل درک
detectable
قابل کشف
inferable
قابل استنباط
inferible
قابل استنباط
justifiable
قابل توجیه
investigable
قابل رسیدگی
inventible
قابل اختراع
inventible
قابل جعل
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
limpsey
قابل انحناء
limpsy
قابل انحناء
limsy
قابل انحناء
livable
قابل زیستن
livable
قابل معاشرت
livable
قابل زندگی
liveable
قابل زیستن
liveable
قابل معاشرت
respirable
قابل تنفس
liveable
قابل زندگی
resistible
قابل مقاومت
licensable
قابل اجازه
leviable
قابل تحمیل
kenspeckle
قابل شناسایی
irrecusable
غیر قابل رد
revocable
قابل فسخ
trustworthy
قابل اعتماد
irrigable
قابل ابیاری
revealable
قابل مکاشفه
returnable
قابل برگشت
pivoting
قابل چرخش
judicable
قابل قضاوت
justiciable
قابل دادرسی
enforceable
قابل اجرا
enforceable
قابل اجراء
restorable
قابل اعاده
machinable
قابل تراش
realizable
قابل درک
remittable
قابل پرداخت
mobile
قابل حرکت
pronounceable
قابل تلفظ
propagable
قابل تکثیر
handy
<adj.>
قابل استفاده
propagable
قابل ترویج
handiest
قابل استفاده
propagable
قابل تبلیغ
handier
قابل استفاده
prosecutable
قابل تعقیب
pursuable
قابل تعقیب
admissible
قابل قبول
publishable
قابل نشر
mobile
قابل تحرک
mobiles
قابل حرکت
mobiles
قابل تحرک
arguably
قابل بحث
arguable
قابل بحث
reimbursable
قابل پرداخت
preventable
قابل جلوگیری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com