Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
exportable
قابل صدور
Search result with all words
issuable
قابل صدور انتشار دادنی
Other Matches
export licence
جواز صدور مجوز صدور
export
[to]
صدور
[به]
exportation
صدور
exporting
صدور
issuance credit
صدور
issuance
صدور
emissions
صدور
issuing
صدور
export
صدور
exported
صدور
emission
صدور
emanation
صدور
prescriptions
صدور فرمان
prescription
صدور فرمان
specific emission
ضریب صدور
emissions
صدور خروج
emission
صدور الکترون
emission characteristic
مشخصه صدور
emissive power
قدرت صدور
emissions
صدور الکترون
primary emission
صدور اولیه
export bounty
جایزه صدور
export licence
پروانه صدور
thermionic emission
صدور گرمیونایی
electron emission
صدور الکترون
releases
اجازه صدور
date of issuance
تاریخ صدور
issues
صدور مطلب
released
اجازه صدور
release
اجازه صدور
emission
صدور خروج
field emission
صدور میدانی
data export
صدور داده
billing
صدور صورتحساب
issued
صدور مطلب
issue note
برگه صدور
issue a guarantee
صدور ضمانتنامه
secondary emission
صدور ثانوی
date in issuing
تاریخ صدور
issue
صدور مطلب
issue
انتشار دادن صدور
photo electric emission
صدور نور- برقی
issued
انتشار دادن صدور
photo emission effect
صدور نور- برقی
issues
انتشار دادن صدور
bond issue
صدور اوراق قرضه
secondary emission characteristic
مشخصه صدور ثانوی
prohibition
صدور حکم منع
secondary emission ratio
شدت صدور ثانوی
to request issuance
تقاضای صدور کردن
perfecting bail
صدور قرارقبولی کفالت
the export of ... is granted the premium.
صدور ... جایزه دارد.
prejudication
صدور رای پیش از رسیدگی
issue
[of something]
[ID card or check]
صدور
[چیزی]
[کارت شناسایی]
[چک]
stare decisis
قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
court of record
در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
prohibitive tax
مالیات گزافی که صدور یاورود کالا را غیر ممکن می سازد
indicted
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicting
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicts
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indict
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
procedendo
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
surrogate
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
aircraft scrambling
دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
dumping
صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
achievable
قابل وصول قابل تفریق
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
sensible
قابل درک قابل رویت
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
antedated cheque
چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
quando acciderint
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
abler
قابل
able
قابل
good
قابل
acceptor
قابل
sensible
قابل حس
ablest
قابل
incapable
نا قابل
solvable
قابل حل
capable
قابل
qualified
قابل
soluble
قابل حل
dissoluble
قابل حل
apt
قابل
thorough paced
قابل
detectable
قابل کشف
negotiable
قابل معامله
separable
قابل تفکیک
omissible
قابل حذف
justiciable
قابل دادرسی
negotiate
قابل انتقال
eligible
قابل انتخاب
kenspeckle
قابل شناسایی
leviable
قابل تحمیل
irrecusable
غیر قابل رد
judicable
قابل قضاوت
apparent
قابل رویت
operable
قابل درمان
imaginable
قابل درک
operable
قابل علاج
pasturable
قابل چرا
irrigable
قابل ابیاری
open cheque
چک قابل انتقال
negotiable
قابل مذاکره
pardoable
قابل عفو
partible
قابل افراز
justifiable
قابل توجیه
merchantable
قابل معامله
minable
قابل استخراج
enforceable
قابل اجرا
enforceable
قابل اجراء
digestible
قابل هضم
regrettable
قابل تاسف
mistakable
قابل اشتباه
mobilizable
قابل تجهیز
moot
قابل بحث
moveable
قابل تغییر
mibeable
قابل استخراج
mentionable
قابل ذکر
meltable
قابل ذوب
trustworthy
قابل اعتماد
medicable
قابل معالجه
maintainable
قابل نگاهداری
pivoting
قابل چرخش
merchantable
قابل فروش
macroscopic
قابل رویت
machinable
قابل تراش
liveable
قابل زندگی
liveable
قابل معاشرت
drinkable
قابل اشامیدن
numerable
قابل شمارش
negotiating
قابل انتقال
limsy
قابل انحناء
negotiates
قابل انتقال
limpsy
قابل انحناء
limpsey
قابل انحناء
negotiated
قابل انتقال
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
nota bene
قابل توجه
selective
قابل انتخاب
liveable
قابل زیستن
livable
قابل زندگی
livable
قابل معاشرت
noticeable
قابل توجه
livable
قابل زیستن
multipliable
قابل تکثیر
multiplicable
قابل تکثیر
namable
قابل ذکر
selectively
قابل انتخاب
licensable
قابل اجازه
reimbursable
قابل پرداخت
remittable
قابل پرداخت
remediable
قابل علاج
remissible
قابل اغماض
distinct
قابل تشخیص
discernible
قابل تشخیص
discernible
قابل تمیز
removable
قابل رفع
removable
قابل انتقال
removable
قابل عزل
renderable
قابل ارائه
rentable
قابل اجاره
repairable
قابل جبران
reparable
قابل جبران
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com