English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
Other Matches
disposable income درامد قابل تصرف
tenements هر چیز قابل تصرف
tenement هر چیز قابل تصرف
personal disposable income درامد قابل تصرف شخصی
disposable personal income درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
observable قابل مشاهده قابل گفتن
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
achievable قابل وصول قابل تفریق
presentable قابل معرفی قابل ارائه
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presumable قابل استنباط قابل استفاده
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
sensible قابل درک قابل رویت
combustible قابل سوزش قابل تراکم
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
acceptor قابل
able قابل
sensible قابل حس
soluble قابل حل
thorough paced قابل
good قابل
qualified قابل
apt قابل
capable قابل
abler قابل
ablest قابل
dissoluble قابل حل
incapable نا قابل
solvable قابل حل
pleas مدافعه
advocacy مدافعه
plea مدافعه
apology مدافعه
apologies مدافعه
omissible قابل حذف
amenable قابل جوابگویی
namable قابل ذکر
plausible قابل استماع
merchantable قابل فروش
merchantable قابل معامله
mentionable قابل ذکر
meltable قابل ذوب
liable قابل اطمینان
mistakable قابل اشتباه
accountable قابل توضیح
recoverable قابل وصول
mibeable قابل استخراج
multiplicable قابل تکثیر
divisible قابل تقسیم
pitiable قابل ترحم
employable قابل استخدام
newsworthy قابل انتشار
extendable قابل تعمیم
considerable قابل توجه
opens قابل بحث
open قابل بحث
moot قابل بحث
moveable قابل تغییر
nota bene قابل توجه
elastic قابل ارتجاع
mobilizable قابل تجهیز
minable قابل استخراج
multipliable قابل تکثیر
changeable قابل تغییر
numerable قابل شمارش
extendable قابل تمدید
opened قابل بحث
grindable قابل سایش
eligible قابل انتخاب
negotiating قابل انتقال
negotiates قابل انتقال
negotiated قابل انتقال
negotiate قابل انتقال
increasable قابل ازدیاد
grantable قابل اهداء
inferable قابل استنباط
inferible قابل استنباط
inflamable قابل اشتعال
separable قابل تفکیک
inflective قابل صرف
inflexional قابل صرف
drinkable قابل اشامیدن
imposable قابل تحمیل
selective قابل انتخاب
enforceable قابل اجرا
enforceable قابل اجراء
digestible قابل هضم
guidable قابل راهنمایی
healable قابل ملاحظه
heritable قابل توارث
ignitable قابل احتراق
ignitable قابل اشتعال
ignitible قابل احتراق
imitable قابل تقلید
imaginal قابل درک
impugnable قابل اعتراض
selectively قابل انتخاب
inhabitable قابل سکنی
inheritable قابل توارث
inoculable قابل تلقیح
limpsey قابل انحناء
limpsy قابل انحناء
limsy قابل انحناء
livable قابل زیستن
inventible قابل جعل
livable قابل معاشرت
livable قابل زندگی
liveable قابل زیستن
liveable قابل معاشرت
liveable قابل زندگی
machinable قابل تراش
macroscopic قابل رویت
maintainable قابل نگاهداری
limit of inflammability حد قابل اشتعال
licensable قابل اجازه
knowable قابل دانستن
inquirable قابل تحقیق
inspirable قابل تنفس
insurable قابل بیمه
interconvertible قابل تبدیل
investigable قابل رسیدگی
inventible قابل اختراع
irrecusable غیر قابل رد
observable قابل مراعات
irrigable قابل ابیاری
judicable قابل قضاوت
justiciable قابل دادرسی
kenspeckle قابل شناسایی
leviable قابل تحمیل
medicable قابل معالجه
tolerable قابل تحمل
reconcilable قابل تلفیق
recoupable قابل جبران
culpable قابل مجازات
refillable قابل تعویض
reflexible قابل انعکاس
refractile قابل انکسار
refrangible قابل انکسار
registrable قابل ثبت
regulable قابل تعدیل
preferable قابل ترجیح
reimbursable قابل پرداخت
substantial قابل توجه
remittable قابل پرداخت
remediable قابل علاج
reclaimable قابل احیاء
reclaimable قابل استرداد
quenchable قابل جلوگیری
flammable قابل اشتعال
inflammable قابل اشتعال
quizzable قابل ریشخند
excitable قابل تحریک
applicable قابل اطلاق
applicable قابل اجراء
quodlibet نکته قابل
reversible قابل نقض
quoteworthy قابل اقتباس
permeable قابل نفوذ
ratable قابل ارزیابی
rebuttable قابل رو کردن
rebuttable presumptions احکام قابل رد
receivable قابل قبول
remissible قابل اغماض
removable قابل رفع
revealable قابل مکاشفه
revocable قابل فسخ
revocable قابل برگشت
excusable قابل عفو
pardonable قابل عفو
pardonable قابل بخشیدن
revocable قابل رجوع
forgivable قابل عفو
forgivable قابل بخشایش
revokable قابل فسخ
sailable قابل کشتیرانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com