Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (18 milliseconds)
English
Persian
noteworthiness
قابل ملاحظه بودن
remerkableness
قابل ملاحظه بودن
Other Matches
healable
قابل ملاحظه
worthy of note
قابل ملاحظه
remarkably
بطور قابل ملاحظه
considerably
بطور قابل ملاحظه
sizable
قابل ملاحظه بزرگ
petty
غیر قابل ملاحظه
unconsidered
غیر قابل ملاحظه
noteworthily
بطور قابل ملاحظه
sizeable
قابل ملاحظه بزرگ
noticeably
بطرز قابل ملاحظه
It was some consikerable amount.
مبلغ قابل ملاحظه ای بود
notably
بطور برجسته یا قابل ملاحظه
worthy of remark
قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
She is a considerate (an inconsiderate ) person .
آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
sociability
قابل معاشرت بودن
bribable
قابل رشوه بودن
apply
قابل اجرا بودن
credibility
قابل قبول بودن
applies
قابل اجرا بودن
to hold water
قابل قبول بودن
solvency
قابل وصول بودن
to stand comparison with
قابل مقایسه بودن با
disputability
قابل اعتراض بودن
memorability
قابل یادداشت بودن
to bear comparison with
قابل مقایسه بودن با
to be valid
قابل قبول بودن
serviceableness
قابل استفاده بودن
applying
قابل اجرا بودن
indivisibility
غیر قابل تقسیم بودن
incomprehensibility
غیر قابل فهم بودن
irremovability
غیر قابل عزل بودن
irrevocability
غیر قابل فسخ بودن
indigestibility
غیر قابل هضم بودن
to be available for delivery at short notice
بلافاصله قابل تحویل بودن
spring
جهیدن قابل ارتجاع بودن
springs
جهیدن قابل ارتجاع بودن
imperceptibility
غیر قابل مشاهده بودن
irresistibleness
غیر قابل مقاومت بودن سختی
visibility
قابلیت دید قابل رویت بودن
to go down
[in a particular way]
with somebody
برای کسی
[به سبک ویژه ای]
قابل پذیرش بودن
imparity
غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
rule of law
قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
cases
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
attributing
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributes
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attribute
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
remarks
ملاحظه
respect
ملاحظه
respects
ملاحظه
rashness
بی ملاحظه گی
remarking
ملاحظه
animadversion
ملاحظه
not unmindful
بی ملاحظه
regarded
ملاحظه
regard
ملاحظه
thoughtless
بی ملاحظه
tact
ملاحظه
consideration
ملاحظه
considerations
ملاحظه
prudence
ملاحظه
incosiderate
بی ملاحظه
disregardful
بی ملاحظه
incircumspect
بی ملاحظه
regards
ملاحظه
inconsiderate
بی ملاحظه
remarked
ملاحظه
indiscreet
بی ملاحظه
gravitas
ملاحظه
cum grano
با ملاحظه
observations
ملاحظه
observation
ملاحظه
unmindful
بی ملاحظه
unconsidered
بی ملاحظه
incautious
بی ملاحظه
unthinking
بی ملاحظه
bluftly
بی ملاحظه
remark
ملاحظه
annotation
تحشیه ملاحظه
inadvertent
بی ملاحظه سهوی
annotations
تحشیه ملاحظه
noteless
غیرقابل ملاحظه بی نت
irrespective of
بدون ملاحظه
to take note of
ملاحظه کردن
regarded
ملاحظه کردن
note
ملاحظه کردن
notes
ملاحظه کردن
canniness
ملاحظه کاری
considerately
ازروی ملاحظه
regard
ملاحظه کردن
noting
ملاحظه کردن
regards
ملاحظه کردن
blat
بی معنی و بی ملاحظه
reckless
بی ملاحظه بی اعتنا
heeded
ملاحظه رعایت
circumspect
ملاحظه کار
observe
ملاحظه کردن
consider
ملاحظه کردن
heed
ملاحظه رعایت
perceiving
ملاحظه کردن
regrad for others
ملاحظه دیگران
wary
با ملاحظه هشیار
perceives
ملاحظه کردن
perceived
ملاحظه کردن
perceive
ملاحظه کردن
considers
ملاحظه کردن
observes
ملاحظه کردن
observing
ملاحظه کردن
circumspectly
ملاحظه کارانه
circumspective
ملاحظه کار
regardant
ملاحظه کننده
heeds
ملاحظه رعایت
noted
مورد ملاحظه
observed
ملاحظه کردن
heeding
ملاحظه رعایت
ciecumspect
ملاحظه کار
regard for others
ملاحظه دیگران
To be observant of the regulations .
ملاحظه مقررات را کردن
remarking
تبصره ملاحظه کردن
remarks
تبصره ملاحظه کردن
remark
تبصره ملاحظه کردن
As you can see for yourself.
همانطور که ملاحظه می فرمایید
Without the least regard .
بدون کمترین ملاحظه یی
blankly
بدون ملاحظه بکلی
observantly
از روی ملاحظه و رعایت
blat
بی ملاحظه حرف زدن
remarked
تبصره ملاحظه کردن
thoughtful of others
با ملاحظه نسبت بدیگران
without the gloves
جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
oversubtle
بیش از حد ملاحظه کار
to take in a reef
با ملاحظه کار کردن
guarded
احتیاط امیز ملاحظه کار
glib answer
پاسخ بدون ملاحظه
[بی فکر]
You must make allowances for his age .
باید ملاحظه سنش را بکنی
Observation of natural phenomena .
ملاحظه پدیده های طبیعی
heeded
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
observingly
از روی ملاحظه حرمت گرارانه
to take off the gloves
رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
unadvied
تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
heed
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
unadvised
تند وبی ملاحظه بی احتیاط
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) .
خیلی ملاحظه کار است
reappraised
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraising
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
hardball
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
reappraise
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
irrespectively
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
reappraises
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
to respect persons
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
scapegrace
ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
to be wary of saying something
در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
No more Mr. Nice Guy!
<idiom>
دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم!
[اصطلاح روزمره]
not to lose sight of
ملاحظه کردن
[به کسی یا چیزی]
را فراموش نکردن
respecter
کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
respecters
کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
achievable
قابل وصول قابل تفریق
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com