Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (3 milliseconds)
English
Persian
navigable
قابل کشتیرانی
sailable
قابل کشتیرانی
Search result with all words
fairway
مسیر قابل کشتیرانی کانال
fairway
قسمت قابل کشتیرانی رودخانه یا خلیج
fairways
مسیر قابل کشتیرانی کانال
fairways
قسمت قابل کشتیرانی رودخانه یا خلیج
Other Matches
liner
خط کشتیرانی
liners
خط کشتیرانی
sailing
کشتیرانی
navigation
کشتیرانی
shipping line
خط کشتیرانی
shipping
کشتیرانی
navigability
قابلیت کشتیرانی
shipping
کشتیرانی ناوگان
nautical
مربوط به کشتیرانی
cabotage
کشتیرانی ساحلی
commercial marine
کشتیرانی تجارتی
liner terms
شرایط خط کشتیرانی
chamber of shipping
اتاق کشتیرانی
navigate
کشتیرانی کردن
navigated
کشتیرانی کردن
navigates
کشتیرانی کردن
shipping conference
کنفرانس کشتیرانی
navigating
کشتیرانی کردن
shipping company
شرکت کشتیرانی
cargo liners
خط کشتیرانی مخصوص بار
liner trade
کشتیرانی منظم تجاری
shipping agent
نماینده شرکت کشتیرانی
water supply to navigation
تامین اب کانال کشتیرانی
coasters
کشتی مخصوص کشتیرانی در کنارساحل
coaster
کشتی مخصوص کشتیرانی در کنارساحل
conference freight rate
نرخ مشترک شرکتهای کشتیرانی
sudd
توده شناور علف و نی که دررود نیل مانع کشتیرانی میشود
sailed
کشتیرانی کردن بادبان برافراشتن بادبان حرکت در روی جاده یا دریا
cabotage
کشتیرانی و حمل کالا از یک بندر به بندر دیگر بدون دورشدن از ساحل
sailings
کشتیرانی کردن بادبان برافراشتن بادبان حرکت در روی جاده یا دریا
sail
کشتیرانی کردن بادبان برافراشتن بادبان حرکت در روی جاده یا دریا
cabotage
کشتیرانی از یک بندر به بندر دیگردرامتداد ساحل
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
sensible
قابل درک قابل رویت
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
achievable
قابل وصول قابل تفریق
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
c & f
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
capable
قابل
thorough paced
قابل
apt
قابل
good
قابل
qualified
قابل
able
قابل
dissoluble
قابل حل
solvable
قابل حل
acceptor
قابل
abler
قابل
soluble
قابل حل
incapable
نا قابل
ablest
قابل
sensible
قابل حس
multipliable
قابل تکثیر
moveable
قابل تغییر
observable
قابل مراعات
separable
قابل تفکیک
multiplicable
قابل تکثیر
inquirable
قابل تحقیق
inheritable
قابل توارث
namable
قابل ذکر
insurable
قابل بیمه
inoculable
قابل تلقیح
inhabitable
قابل سکنی
justifiable
قابل توجیه
inferible
قابل استنباط
liveable
قابل زندگی
partible
قابل افراز
detectable
قابل کشف
pardoable
قابل عفو
pasturable
قابل چرا
operable
قابل درمان
operable
قابل علاج
open cheque
چک قابل انتقال
inflexional
قابل صرف
inflective
قابل صرف
knowable
قابل دانستن
nota bene
قابل توجه
numerable
قابل شمارش
omissible
قابل حذف
inflamable
قابل اشتعال
inferable
قابل استنباط
enforceable
قابل اجراء
realizable
قابل درک
kenspeckle
قابل شناسایی
macroscopic
قابل رویت
justiciable
قابل دادرسی
judicable
قابل قضاوت
maintainable
قابل نگاهداری
trustworthy
قابل اعتماد
irrigable
قابل ابیاری
limpsey
قابل انحناء
inspirable
قابل تنفس
irrecusable
غیر قابل رد
pivoting
قابل چرخش
machinable
قابل تراش
digestible
قابل هضم
limpsy
قابل انحناء
limsy
قابل انحناء
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
licensable
قابل اجازه
livable
قابل زیستن
livable
قابل معاشرت
leviable
قابل تحمیل
livable
قابل زندگی
liveable
قابل زیستن
liveable
قابل معاشرت
regrettable
قابل تاسف
inventible
قابل جعل
eligible
قابل انتخاب
negotiating
قابل انتقال
negotiates
قابل انتقال
negotiated
قابل انتقال
negotiate
قابل انتقال
mibeable
قابل استخراج
noticeable
قابل توجه
minable
قابل استخراج
mistakable
قابل اشتباه
mobilizable
قابل تجهیز
merchantable
قابل فروش
inventible
قابل اختراع
investigable
قابل رسیدگی
medicable
قابل معالجه
selectively
قابل انتخاب
selective
قابل انتخاب
meltable
قابل ذوب
mentionable
قابل ذکر
merchantable
قابل معامله
interconvertible
قابل تبدیل
enforceable
قابل اجرا
drinkable
قابل اشامیدن
moot
قابل بحث
rebuttable presumptions
احکام قابل رد
reflexible
قابل انعکاس
refractile
قابل انکسار
refrangible
قابل انکسار
registrable
قابل ثبت
regulable
قابل تعدیل
reimbursable
قابل پرداخت
remittable
قابل پرداخت
remediable
قابل علاج
remissible
قابل اغماض
removable
قابل رفع
removable
قابل انتقال
removable
قابل عزل
renderable
قابل ارائه
rentable
قابل اجاره
repairable
قابل جبران
refillable
قابل تعویض
intelligible
قابل فهم
receivable
قابل قبول
reclaimable
قابل استرداد
reclaimable
قابل احیاء
reconcilable
قابل تلفیق
recoupable
قابل جبران
redeemable
قابل ابتیاع
objectionable
قابل اعتراض
culpable
قابل مجازات
vulnerable
قابل حمله
comprehensible
قابل درک
intelligible
قابل درک
reparable
قابل جبران
venial
قابل عفو
repeatable
قابل تکرار
applicable
قابل اطلاق
applicable
قابل اجراء
reprouducible
قابل تولیدیاتناسل
reversible
قابل نقض
permeable
قابل نفوذ
resistible
قابل مقاومت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com