English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
infanticide قاتل بچه جدید الولاده
Other Matches
rehyphenation تغییرنوشتاروکد گزاری کلمات متن پس ازقرارگرفتن در قالب صفحه جدید یا درخط جدید
imagism مکتب شعر جدید که قبل ازجنگ اول جهانی رایج شده وپیرو تشبیهات زنده وموضوعات جدید وبکر وازادی از قید سجع وقافیه است
installs تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
installing تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
install تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
homicides قاتل
manslayer قاتل
murderess قاتل
murderer قاتل
killers قاتل
killer قاتل
homicide قاتل
assassin قاتل
assassins قاتل
deadly قاتل
cutthroat قاتل
bane قاتل
slayer قاتل
murderous قاتل
murderers قاتل
deadlier قاتل
deadliest قاتل
parricides قاتل والدین
murderous قاتل وار
tyrannicide قاتل ستمگران
wolfsbane قاتل الذئب
parricide قاتل والدین
parenticide قاتل والدین
hue and cry تعقیب قاتل
matricide قاتل مادر مادرکش
thugs قاتل گردن کلفت
thug قاتل گردن کلفت
internecine کشتار متقابل قاتل
ratsbane گیاهان سمی قاتل موش
parricide قاتل پدر یا مادر یا خویشان نزدیک
parricides قاتل پدر یا مادر یا خویشان نزدیک
map compilation تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
The court condemned the murderer to life imprisonment . دادگاه قاتل را ره حبس ابد محکوم کرد
aegisthus فرزند Thyestes قاتل Atreus و عاشق کلیتمنسترا
update 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
recent جدید
unprecedentedly جدید
unprecedented جدید
up to date جدید
newest جدید
new- جدید
new جدید
newer جدید
modern جدید
up-to-date جدید
maidens جدید
maiden جدید
novel جدید
novels جدید
neophytes جدید الایمان
modern جدید مدرن
innovations حرکت جدید
neophyte جدید الایمان
New Year سال جدید
reprints چاپ جدید
proselyte جدید الایمان
innovation حرکت جدید
neologism واژه جدید
reprinted چاپ جدید
reprinting چاپ جدید
neologisms واژه جدید
fresh target هدف جدید
postulant جدید الورود
postulancy جدید الورودی
new deal قرار جدید
neoteric جدید تازه
modern sector بخش جدید
reorganization صورت جدید
neogenesis تولید جدید
modern physics فیزیک جدید
freshman جدید الورود
modern system نظام جدید
probe اکتشاف جدید
probes اکتشاف جدید
reprint چاپ جدید
probed اکتشاف جدید
new deal سیاست جدید
newfound جدید الاکتشاف
freshmen جدید الورود
the new testament عهد جدید
recent development بسط جدید
revision چاپ جدید
revisions چاپ جدید
It's not new. جدید نیست.
rehoused بخانه جدید رفتن
neoplatonism مکتب افلاطونیون جدید
neoanthropic شبیه انسان جدید
restores برگرداندن به وضعیت جدید
imagism مکتب شعر جدید
currency جدید بودن نقشه
currencies جدید بودن نقشه
forwarding address آدرس پستی جدید
resurfaces لایهی جدید افزودن
used آنچه جدید نیست
reseats صندلی جدید دادن
rehouse بخانه جدید رفتن
rehouses بخانه جدید رفتن
rehousing بخانه جدید رفتن
on the bandwagon <idiom> مشهوریت گروه جدید
involucrum تشکیل استخوان جدید
kakapo طوطی زلاند جدید
restoring برگرداندن به وضعیت جدید
restored برگرداندن به وضعیت جدید
restore برگرداندن به وضعیت جدید
resurface لایهی جدید افزودن
neoanthropic وابسته به انسان جدید
acclimating به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimates به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimated به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
reseating صندلی جدید دادن
neo- پیشوند بمعنی جدید
neo پیشوند بمعنی جدید
draft بازیگر جدید تیم
reseat صندلی جدید دادن
ultramodern خیلی جدید متجدد
drafted بازیگر جدید تیم
bring some new facts to light <idiom> کشف حقایق جدید
resurfaced لایهی جدید افزودن
reseated صندلی جدید دادن
one nails drives another غم جدید غم کهنه را بر از یاد
drafts بازیگر جدید تیم
neology استعمال واژه یااصطلاح جدید
installation تنظیم سیستم کامپیوتر جدید
development توسعه محصولات جدید و فن آوری ها
demotic وابسته بحروف جدید هیروگلیفی
maori قبایل مائوری زلاند جدید
granfather file یک طرح حفافتی که در ان سه فایل جدید
precursor ماده متشکله جسم جدید
installations تنظیم سیستم کامپیوتر جدید
New Testament کتب عهد جدید مسیحیان
cenogenesis ایجاد میشود نسل جدید
natality تعداد زایش وموالید جدید
kiwis نوعی مرغ زلاند جدید
kiwi نوعی مرغ زلاند جدید
get in the swing of things <idiom> به شرایط جدید عادت کردن
developments توسعه محصولات جدید و فن آوری ها
neoplatonic وابسته به فلسفه افلاطونی جدید
renames دادن نام جدید به فایل
release قراردادن محصول جدید دربازار
analysis یات هزینههای محصول جدید
released قراردادن محصول جدید دربازار
releases قراردادن محصول جدید دربازار
newfound جدید الاختراع تازه پیداشده
The new bI'll was ratified. Unanimously. لایحه جدید باتفاق آراءتصویب شد
epochs اغاز فصل جدید عصر
epoch اغاز فصل جدید عصر
precursors ماده متشکله جسم جدید
acclimation اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
rename دادن نام جدید به فایل
renamed دادن نام جدید به فایل
renaming دادن نام جدید به فایل
zelanian Zeland New وابسته به زلاند جدید
updated بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
update بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
upgrade قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
receptee افرادپذیرفته شده جدید یا افرادجدیدی یکان
launches قرار دادن محصول جدید در بازار
researches توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
New World نیمکره غربی یا دنیای جدید امریکا
icot موسسه تکنولوژی کامپیوتر نسل جدید
updates بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
launch قرار دادن محصول جدید در بازار
researching توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
launched قرار دادن محصول جدید در بازار
launching قرار دادن محصول جدید در بازار
This is the site for a new scool . اینجامحل ( احداث) مدرسه جدید است
technological تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
developments برنامه ریزی تولید محصول جدید
upgrading قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
upgrades قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
upgraded قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
researched توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
capital budget بودجه اصلاحات و ایجاد تاسیسات جدید
The new road is 40 miles long . جاده جدید 40 میل طول دارد
research توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
neolith الت سنگی مربوط به عصرحجر جدید
technologically تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
acclimating به اب وهوای جدید خو گرفتن مانوس شدن
neolithic وابسته به عصر حجر جدید نوسنگی
acclimates به اب وهوای جدید خو گرفتن مانوس شدن
acclimated به اب وهوای جدید خو گرفتن مانوس شدن
development برنامه ریزی تولید محصول جدید
prescientific مربوط بدوره قبل از علوم جدید
I'm saving up for a new bike. من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
to become acclimatized [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] yourself [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
application study بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
inserts افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
to acclimate [American E] to new circumstances [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
insert افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserting افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com