English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
pact قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pacts قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
Other Matches
internationalism عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
formulism رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
communication مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
bus network سیستمی که در ان تمام ایستگاهها یا دستگاههای کامپیوتری توسط بکارگیری یک کانال مشترک توزیعی یایک گذارگاه با هم دیگر ارتباط برقرار می کنند شبکه گذری شبکه خطی
networks شبکه ارتباطی بین کامپیوترهای راه دور که از سیستم تلفن عمومی استفاده می کنند
network شبکه ارتباطی بین کامپیوترهای راه دور که از سیستم تلفن عمومی استفاده می کنند
library کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
libraries کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
dynamic data exchange در ویندوز ماکروسافت و OS/2 روشی که در آن دو برنامه فعال می توانند دادههای خود را رد و بدل کنند یک برنامه از سیستم عامل می خواهد تا بین دو برنامه اتصال برقرار کند
isochronous network شبکهای که در آن تمام قط عات شبکه از یک ساعت عمومی استفاده می کنند تا زمان بندی یکسان باشد
universal قضیه کلی یا عمومی قاعده کلی
corkscrew rule قاعده پیچ بطری بازکن قاعده چوب پنبه کش
It is your concern and yours alone. It is entirely up to you. خودت می دانی وخودت ( خوددانی وخود )
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
castor bean دانه سمی کرچک وخود این گیاه
phraseologically ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
warm up قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
obligated ملزم
convinced ملزم
bound ملزم
ties ملزم کردن
inconvincible ملزم نشدنی
tie ملزم کردن
in binding form به وجه ملزم
to provoke somebody until a row breaks out <idiom> کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
rebind دوباره ملزم ساختن
multiprocessing system سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
noncompatibility دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessor تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
When brothers quarrel, only fools believe. <proverb> برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
mode حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
modes حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
person to his promise کسی را ملزم به ایفای وعده کردن
general quarters اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introduces بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
collision detection پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
general orders دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
general porpose کارهای عمومی مصارف عمومی
MMU مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
CSMA CD پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
demurrer ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
confirmed برقرار
established برقرار
on برقرار
indefeasible برقرار
companding دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
inducted برقرار کردن
set up برقرار کردن
induct برقرار کردن
inducts برقرار کردن
enactor برقرار کننده
to set in برقرار شدن
inducting برقرار کردن
observancy رعایت
consideration رعایت
observingly با رعایت
ovservation رعایت
observance رعایت
considerations رعایت
formally با رعایت
respects رعایت
respect رعایت
safety برقرار کردن تامین
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
to install oneself in a place در جایی برقرار شدن
reintegrate مجددا برقرار کردن
reinstall دوباره برقرار کردن
communicate ارتباط برقرار کردن
reinstate دوباره برقرار کردن
to make a connection رابطه ای برقرار کردن
reinstated دوباره برقرار کردن
reinstates دوباره برقرار کردن
reinstating دوباره برقرار کردن
maintained نگهداشتن برقرار داشتن
maintain نگهداشتن برقرار داشتن
maintains نگهداشتن برقرار داشتن
consolidated dining facility تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
regard رعایت توجه
to pass by any thing رعایت نکردن
observing رعایت کردن
disrespect عدم رعایت
heeds ملاحظه رعایت
to go through رعایت کردن
regarded رعایت توجه
heed ملاحظه رعایت
heeded ملاحظه رعایت
inobservance عدم رعایت
heeding ملاحظه رعایت
regards رعایت توجه
keep to رعایت کردن
observes رعایت کردن
nonconformity عدم رعایت
regardful رعایت کننده
non observance of ..... عدم رعایت .....
ceremoniousness رعایت تعارف
regard for others رعایت دیگران
non compliance عدم رعایت
esteem رعایت ارزش
observe رعایت کردن
legality رعایت قانون
observe silence رعایت سکوت
observed رعایت کردن
To bring about a reconciliation. آشتی دادن ( برقرار کردن )
To establish( make) contact. تماس دایر ( برقرار ) کردن
instate برقرار کردن منصوب نمودن
demurred ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
regards رعایت راجع بودن به
regarded رعایت راجع بودن به
formality رعایت اداب ورسوم
observantly از روی ملاحظه و رعایت
in deference to بملاحظه برای رعایت
respectfulness رعایت احترام وادب
gradualism رعایت اصول تدریج
inobservance of a law عدم رعایت قانون
multitudinism رعایت حال توده
economizes رعایت اقتصاد کردن
regard رعایت راجع بودن به
economization رعایت اصول اقتصادی
observe silence سکوت را رعایت کنید
to stand چیزیرادقیقا رعایت کردن
circuit discipline رعایت انضباط مدار
Please behave yourself . Please be courteous. ادب را رعایت کنید
fashionableness رعایت سبک پسندیده
for short برای رعایت اختصار
to go to رعایت کردن گذشتن از
economised رعایت اقتصاد کردن
formalism رعایت ائین و اداب
economises رعایت اقتصاد کردن
economising رعایت اقتصاد کردن
economized رعایت اقتصاد کردن
economize رعایت اقتصاد کردن
breach of propriety عدم رعایت اداب
touch تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touches تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
establishment محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishments محل کار برقرار کردن قرارگاه
telecommuting ارتباط برقرار کردن راه دور
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
roughly speaking تقریبا بدون رعایت دقت
electronic security رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
indelicately بدون رعایت نزاکت یا فرافت
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
indecorum عدم رعایت ایین معاشرت
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
hardshell سخت در رعایت ایین دینی
disregard اعتنا نکردن عدم رعایت
without regard for decency بدون رعایت نزاکت یاادب
disregarded اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards اعتنا نکردن عدم رعایت
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
quite the thing رعایت کننده سبک روز
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
welfare رعایت کردن خدمات اجتماعی
bluntness عدم رعایت نزاکت یاتعارف
unconventionality عدم رعایت اداب و رسوم
combined communication board هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
We finally succeed in making a radio contact. عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
stabilization برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
initialed موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
female سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
initialing موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuit مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
circuits مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
expressionism هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
expressionist هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
ritualistic مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
to play the game رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
prettyism اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
reveals نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
revealed نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
plugging اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plugs اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plug اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
reveal نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
red tapery رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
law قاعده
informal بی قاعده
regular با قاعده
regulars با قاعده
regularities قاعده
regularity قاعده
loose بی قاعده
desultory بی قاعده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com