Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
English
Persian
take effect
<idiom>
قانونی درست شدن
to come into operation
قانونی درست شدن
to take effect
قانونی درست شدن
to inure
قانونی درست شدن
to go into effect
قانونی درست شدن
Search result with all words
valid
قانونی درست
legitimacy claims
دعاوی حقه دعویهای درست یا قانونی
to lay down a rule
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
Other Matches
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
automatic release date
تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
legitimate
عذر قانونی قانونی
legitimates
عذر قانونی قانونی
legitimating
عذر قانونی قانونی
legitimated
عذر قانونی قانونی
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
authorized stoppage
برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
alternatives
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
EXOR
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
differences
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternative
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
NAND function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
denial
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denials
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
dispersion
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
equality
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
except
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
legit
قانونی
de jur
حق قانونی
legal medicine
طب قانونی
statutory
قانونی
anarchy
بی قانونی
official
قانونی
forensic medicine
طب قانونی
lawless
بی قانونی
illegality
بی قانونی
de jure
قانونی
licit
قانونی
copyright
حق قانونی
lawlessness
بی قانونی
copyrights
حق قانونی
legiskative
قانونی
canonical
قانونی
medical jurisprudence
طب قانونی
dejure
حق قانونی
constitutional
قانونی
standards
قانونی
wife's equity
حق قانونی زن
normative
قانونی
regular
قانونی
regulars
قانونی
of age
<idiom>
سن قانونی
lawful
قانونی
standard
قانونی
formal
قانونی
legal
قانونی
statutory law
قانونی
covenant in low
شرط قانونی
posses
قدرت قانونی
barrister at law
وکیل قانونی
legitimating
برحق قانونی
legal tender
پول قانونی
constructive service
ابلاغ قانونی
posse
قدرت قانونی
cognizance
اخطار قانونی
constructive notice
ابلاغ قانونی
legalizing
قانونی کردن
de jure recognition
شناسایی قانونی
guardianship
قیمومیت قانونی
jurisdiction
اختیار قانونی
legal circumstantial evidence
اماره قانونی
legitimated
برحق قانونی
legalised
قانونی کردن
legalises
قانونی کردن
legal proceedings
اقدامات قانونی
legalising
قانونی کردن
legalize
قانونی کردن
legitimate
برحق قانونی
legalized
قانونی کردن
legitimates
برحق قانونی
legality
قانونی بودن
legalizes
قانونی کردن
debt of record
دین قانونی
action at low
اقدام قانونی
false
غیر قانونی
distress
ضبط قانونی
norms
اصل قانونی
unlawful
غیر قانونی
illegal
غیر قانونی
warrant
اجازه قانونی
warranted
اجازه قانونی
statutory
قانونی مقرر
warranting
اجازه قانونی
warrants
اجازه قانونی
statute
احکام قانونی
norm
اصل قانونی
distresses
ضبط قانونی
lawless
غیر قانونی
standards
نمونه قانونی
assize
نرخ قانونی
prosecutors
تعقیب قانونی
validating
قانونی شناختن
legitimising
قانونی کردن
prosecutor
تعقیب قانونی
assignment
انتقال قانونی
assignments
انتقال قانونی
validate
قانونی شناختن
validated
قانونی شناختن
validates
قانونی شناختن
standard
مقرر قانونی
standard
نمونه قانونی
underage
کمتراز سن قانونی
impedimenta
موانع قانونی
standards
مقرر قانونی
statutes
احکام قانونی
legal liability
بدهی قانونی
member's bill
طرح قانونی
nomocracy
حکومت قانونی
presumption juris et de jure
اماره قانونی
presumption of law
استنباط قانونی
presumption of law
فرض قانونی
proctor
وکیل قانونی
regular procedure
اقدام قانونی
s.i
اسناد قانونی
short life
با عمر قانونی کم
stand measure
اندازه قانونی
medico legal examiner
پزشک قانونی
medical jurisprudence
پزشکی قانونی
legal medicine
پزشکی قانونی
legal monopoly
انحصار قانونی
legal ohm
اهم قانونی
legal presumtion
فرض قانونی
legal reserves
ذخیرههای قانونی
legal reserves
ذخایر قانونی
legal suit
دادخواست قانونی
legalization
قانونی کردن
legitimate excuse
عذر قانونی
medical examiner
طبیب قانونی
medical examiner
پزشک قانونی
statutory offense
جرم قانونی
substituted service
ابلاغ قانونی
legitimizes
قانونی کردن
legitimizing
قانونی کردن
sign over
<idiom>
بطور قانونی
Legal Advisor
مشاور قانونی
legitimized
قانونی کردن
legitimize
قانونی کردن
the rule of law
تامین قانونی
there is a rule that...
قانونی هست
traites lois
قراردادهای قانونی
use age
عمر قانونی
age of consent
سن قانونی دختر
comeback
دلیل قانونی
comebacks
دلیل قانونی
fair game
شکار قانونی
legitimised
قانونی کردن
legitimises
قانونی کردن
legitimization
قانونی کردن
legal counsel
مشاور قانونی
legal interest
ربح قانونی
coroner
طبیب قانونی
legal capacity
صلاحیت قانونی
legal capacity
اهلیت قانونی
moratorium
مهلت قانونی
moratoriums
مهلت قانونی
legal asset
دارائی قانونی
legal action
اقدام قانونی
lawfulness
قانونی بودن
judicial arbitrator
داور قانونی
coroners
طبیب قانونی
juridical
قانونی شرعی
legal deposit
سپرده قانونی
forensic medicine
پزشکی قانونی
forced sale
فروش قانونی
legal domicile
اقامتگاه قانونی
fishing expedition
بازپرسی قانونی
jurisdication
اختیار قانونی
legal heirs
ورثه قانونی
heir at law
وارث قانونی
legal guardian
ولی قانونی
forensic psychology
روانشناسی قانونی
legal impediment
مانع قانونی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com