Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
law fallen into desuetude	قانون متروک
Other Matches
forced sale	فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism	رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive	قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code	قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
god-forsaken	متروک
derelict	متروک
desolate <adj.>	متروک
antiquated	متروک
abandoned	متروک
obsolete	متروک
deserted <adj.>	متروک
barren <adj.>	متروک
bleak <adj.>	متروک
blasted [uninhabitable] <adj.>	متروک
forlorn	متروک
lonelier	بی یار متروک
to fall to the ground	متروک ماندن
ghost towns	شهر متروک
strand	متروک ماندن
obsolete	فرسوده متروک
strands	متروک ماندن
obsolete	غیرمتداول متروک
ghost town	شهر متروک
to fall in to oblivion	متروک ماندن
obsolescence free	دستگاه متروک
to be dashed to the ground	متروک ماندن
lorn	متروک نومید
loneliest	بی یار متروک
lonely	بی یار متروک
desuetude	متروک ماندن
abandonment	ترک متروک گذاشتن
cast off	متروک مردود تفاله
bleak	درمعرض بادسرد متروک
bleaker	درمعرض بادسرد متروک
bleakest	درمعرض بادسرد متروک
bleakly	درمعرض بادسرد متروک
declaratory statute	قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure	قانون اصول محاکمات قانون شکلی
lay by	کنار گذاردن متروک کردن
discarding	دست کشیدن از متروک ساختن
lay-bys	کنار گذاردن متروک کردن
discarded	دست کشیدن از متروک ساختن
lay-by	کنار گذاردن متروک کردن
discard	دست کشیدن از متروک ساختن
discards	دست کشیدن از متروک ساختن
canon	قانون کلی قانون شرع
say's law	قانون سی . براساس این قانون
penal statute	قانون جزایی قانون مجازات
canons	قانون کلی قانون شرع
marginal productivity law	قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust	امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him	او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
desolator	ویران کننده متروک کننده
desolater	ویران کننده متروک کننده
the long arm of the law	دست قانون [دست قدرتمند قانون]
statutes	قانون
statute	قانون
law	قانون
legal	قانون
nisi	قانون
law of constant heat sumation	قانون هس
regardless of the law	به قانون
act	قانون
acted	قانون
legislation	قانون
lex	قانون
regulation	قانون
laws	قانون
rule	قانون
code	قانون
hess's law	قانون هس
canons	قانون
enacment	قانون
canon	قانون
edict	قانون
edicts	قانون
kanoon	قانون
employment act	قانون اشتغال
lawmaker	قانون گزار
gay lussac's law	قانون گیلوساک
gas laws	قانون گاز
lawbreaker	قانون شکن
engels law	قانون انگل
faraday's law	قانون فارادی
extralegal	ماورای قانون
reflection law	قانون بازتاب
game law	قانون شکار
five second rule	قانون 5 ثانیه
law of scarcity	قانون کمیابی
fechner's law	قانون فخنر
faraday's law	قانون فاراده
law of use	قانون استعمال
left hand rule	قانون دست چپ
engel's law	قانون انگل
enactor	واضع قانون
law of readiness	قانون امادگی
declaratory statute	قانون اعلامی
marioote law	قانون ماریوت
dead letter	قانون منسوخ
matrimonially	به قانون زناشوئی
mercantile law	قانون تجارت
dalton's law	قانون دالتون
curie's law	قانون کوری
distribution law	قانون توزیع
economic law	قانون اقتصادی
legiskative	قانون گذار
legislatress	قانون گذار زن
legislatrix	قانون گذار زن
legist	قانون دان
enactment of law	وضع قانون
lenz' law	قانون لنز
lenz's law	قانون لنتس
lextalionis	قانون قصاص
einstein's law	قانون اینشتاین
make law	وضع قانون
crown law	قانون جزائی
governing law	قانون حاکم
lambert law	قانون لامبرت
law of complimentarity	قانون مکملیت
law of contiguity	قانون مجاورت
jurisprudent	قانون دان
law of contract	قانون قرارداد
law of demand	قانون تقاضا
law of effect	قانون اثر
law of election	قانون انتخابات
law of clouser	قانون بستار
law of causation	قانون علیت
juristic	قانون دان
laplace's law	قانون لاپلاس
labour law	قانون کار
law breaker	قانون شکن
labour code	قانون کار
law merchant	قانون تجارت
law of advantage	قانون امتیاز
labour act	قانون کار
law of analogy	قانون تمثیل
law of frequency	قانون بسامد
jurisconsult	قانون دان
law of induced current	قانون لنتس
law of nations	قانون ملل
law of primacy	قانون تقدم
hauy law	قانون هوی
greshams law	قانون گرشام
law of progression	قانون پیشروی
gresham's law	قانون گرشام
law of recency	قانون تاخر
law of reflection	قانون بازتاب
hook's law	قانون هوک
hubble law	قانون هابل
ignorance of law	جهل به قانون
joule's law	قانون ژول
joiting law	قانون ژول
law abidingness	پیروی قانون
jachson's law	قانون جکسون
islamic law	قانون شرع
introduce law	انشاء قانون
insolvent law	قانون اعسار
insolvent law	قانون درماندگی
law of gravitation	قانون گرانش
graham's law	قانون گراهام
merkel's law	قانون مرکل
to the letter <idiom>	طبق قانون
plaintiff	خواهان [قانون]
complainant [British E]	خواهان [قانون]
pursuer [Scottish English]	خواهان [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	خواهان [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	خواهان [قانون]
plaintiff	شاکی [قانون]
complainant [British E]	شاکی [قانون]
pursuer [Scottish English]	شاکی [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	شاکی [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	شاکی [قانون]
It's a rule that ...	قانون است که ...
to come into operation	قانون شدن
to take effect	قانون شدن
to inure	قانون شدن
to go into effect	قانون شدن
breach of the law	نقض قانون
plaintiff	مدعی [قانون]
complainant [British E]	مدعی [قانون]
pursuer [Scottish English]	مدعی [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	مدعی [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	مدعی [قانون]
in the eyes of law	از دید قانون
unwritten law	قانون ننوشته
mil rule	قانون میلیم
okuns law	قانون اوکان
parallel law	قانون توازی
pascal	قانون پاسکال
pascal's law	قانون پاسکال
paschen's law	قانون پاشن
penal statute	قانون جزا
peronality of laws	ویژگی قانون
planck law	قانون پلانک
power law	قانون توانی
preamble of a statute	مقدمه قانون
press law	قانون مطبوعات
procedural law	قانون شکلی
ohm's law	قانون اهم
nationality law	قانون تابعیت

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com