English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
preconceive قبلا تصور کردن
Other Matches
prefiguring قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
imaginable تصور کردنی قابل تصور
imaginal تصور کردنی قابل تصور
to express one's heartfelt قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
previews قبلا رویت کردن
preview قبلا رویت کردن
prifixal قبلا تعیین کردن
prearrange قبلا تهیه کردن
to prerecord قبلا ضبط کردن
pretypify قبلا اعلام کردن
preheats قبلا گرم کردن
preheated قبلا گرم کردن
preheat قبلا گرم کردن
pretreat قبلا معالجه کردن
preselect قبلا انتخاب کردن
predestine قبلا تعیین کردن
prerecord قبلا ثبت کردن
predetermine قبلا مقدر کردن
destine قبلا انتخاب کردن
forearms قبلا اماده کردن
forespeak قبلا اماده کردن
forearm قبلا اماده کردن
prifix قبلا تعیین کردن
pre appoint قبلا معین کردن
predigest قبلا هضم کردن
predetermine قبلا تعیین کردن
prenominate قبلا ذکر کردن
premeditate قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
predict قبلا پیش بینی کردن
predicts قبلا پیش بینی کردن
predicting قبلا پیش بینی کردن
supposing تصور کردن
supposes تصور کردن
suppose تصور کردن
fancied تصور کردن
ideate تصور کردن
fancy تصور کردن
fancying تصور کردن
fancies تصور کردن
to get the idea تصور کردن
ween تصور کردن
trow تصور کردن
fanciest تصور کردن
imagining تصور کردن
imagines تصور کردن
imagined تصور کردن
imagine تصور کردن
to form a notion تصور کردن
coneive تصور کردن
to picture to oneself تصور کردن
prejudge تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
forebode قبلا بدل کسی اثر کردن
preform قبلا شکل چیزی رامعین کردن
misconceive تصور غلط کردن
prefigure از پیش تصور کردن
prefiguring از پیش تصور کردن
to from an idea of something چیزیرا تصور کردن
prefigures از پیش تصور کردن
prefigured از پیش تصور کردن
visualized تجسم کردن تصور کردن
visualises تجسم کردن تصور کردن
visualised تجسم کردن تصور کردن
visualizing تجسم کردن تصور کردن
visualizes تجسم کردن تصور کردن
visualize تجسم کردن تصور کردن
visualising تجسم کردن تصور کردن
erst قبلا
supra قبلا
the reinbefore قبلا
previously قبلا"
aforehand قبلا
formerly قبلا
already قبلا
erstwhile قبلا
heretofore سابقا قبلا
foretoken قبلا اگاهانیدن
i went before من قبلا` رفتم
prescient قبلا اگاه
beforehand قبلا اماده
prerecord قبلا ضبط
prepay قبلا پرداختن
pre arrange قبلا قرارگذاشتن
presentient قبلا مستعد
presentient قبلا متوجه
primed قبلا تعلیم دادن
primes قبلا تعلیم دادن
advances قبلا تهیه شده
preform قبلا تشکیل دادن
as previously agreed upon <adv.> همینطور که قبلا موافقت شد
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
preform قبلا بشکل دراوردن
prepaid قبلا" پرداخت شده
advancing قبلا تجهیز شده
preordain قبلا مقرر داشتن
prenominate قبلا نامبرده شده
preform قبلا تصمیم گرفتن
prepossess قبلا بتصرف اوردن
advance قبلا تهیه شده
advance قبلا تجهیز شده
premonish قبلا برحذر داشتن
advances قبلا تجهیز شده
advancing قبلا تهیه شده
prime قبلا تعلیم دادن
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
preassigned قبلا تعیین شده
preconceive قبلا عقیده پیداکردن
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
preheats قبلا حرارت دادن
preheated قبلا حرارت دادن
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
preheat قبلا حرارت دادن
foresee قبلا تهیه دیدن
pretypify قبلا نشان دادن
foresees قبلا تهیه دیدن
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
prenominate قبلا ذکر شده
preexist قبلا وجود داشتن
presanctified قبلا تقدیس شده
prearrange قبلا ترتیب دادن
predesignate قبلا تعیین شده
preconcert قبلا فرار ومدار گذاردن
preassigned قبلا تخصیص داده شده
put in <idiom> اضافه چیزی که قبلا گفته شد
preset قبلا چیدن و قرار دادن
brainchild تصور
fancying تصور
fancy تصور
conceptualization تصور
presumptions تصور
presumption تصور
supposition تصور
suppositions تصور
vision تصور
visualization تصور
ideas تصور
idea تصور
tablature تصور
supposal تصور
notional تصور
visions تصور
concept تصور
internal conception تصور
imaginations تصور
fiction تصور
concepts تصور ها
imaginativeness تصور
conceptions تصور
fictions تصور
conception تصور
notion تصور
imagination تصور
ideas تصور ها
notions تصور
fanciest تصور
fancied تصور
fancies تصور
pre آنچه قبلا توافق شده است
thereinbefore در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
pre- آنچه قبلا توافق شده است
predefined آنچه قبلا معرفی شده است
preexist ازلی بودن قبلا موجود شدن
preordain قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
postpaid مخارج پستی قبلا پرداخت شده
poetical imagination تصور شاعرانه
images تصور خیالی
images تصور سیما
pictures تصور وصف
plotted رسم تصور
plots رسم تصور
psychological make up تصور باطنی
whirligig تصور واهی
pictured تصور وصف
public image تصور عمومی
plot رسم تصور
legal fiction تصور حقوقی
picture تصور وصف
phantasm تصور خام
vision خیال تصور
unpremediated تصور نشده
stereotyping تصور قالبی
concepts تصور کلی
stereotypes تصور قالبی
concept تصور کلی
stereotype تصور قالبی
visions خیال تصور
if فرض تصور
image تصور خیالی
image تصور سیما
inconceivable تصور نکردنی
visionaries تصور غیرعملی
the power of imagination قوه تصور
prefiguration تصور قبلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com