English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
preconcert قبلا فرار ومدار گذاردن
Other Matches
prefigured قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
To have ( come to ) an arrangement with some one . با کسی قرار ومدار گذاشتن
recorders وسیلهای همراه موتور, نوک خواندن / نوشتن ومدار برای ضبط سیگنالهای الکتریکی روی نوار مغناطیسی
recorder وسیلهای همراه موتور, نوک خواندن / نوشتن ومدار برای ضبط سیگنالهای الکتریکی روی نوار مغناطیسی
lam فرار کردن گریختن فرار
lamming فرار کردن گریختن فرار
lams فرار کردن گریختن فرار
deserts کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
desert کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
aforehand قبلا
already قبلا
formerly قبلا
erstwhile قبلا
the reinbefore قبلا
supra قبلا
previously قبلا"
erst قبلا
beforehand قبلا اماده
presentient قبلا مستعد
prepay قبلا پرداختن
prerecord قبلا ضبط
presentient قبلا متوجه
pre arrange قبلا قرارگذاشتن
prescient قبلا اگاه
heretofore سابقا قبلا
foretoken قبلا اگاهانیدن
i went before من قبلا` رفتم
presanctified قبلا تقدیس شده
prerecord قبلا ثبت کردن
foresees قبلا تهیه دیدن
prepossess قبلا بتصرف اوردن
forearm قبلا اماده کردن
preassigned قبلا تعیین شده
forearms قبلا اماده کردن
preselect قبلا انتخاب کردن
foresee قبلا تهیه دیدن
preheats قبلا حرارت دادن
preheated قبلا گرم کردن
preheated قبلا حرارت دادن
prifixal قبلا تعیین کردن
prifix قبلا تعیین کردن
pretypify قبلا اعلام کردن
pretypify قبلا نشان دادن
pretreat قبلا معالجه کردن
preheat قبلا گرم کردن
preheat قبلا حرارت دادن
preordain قبلا مقرر داشتن
prepaid قبلا" پرداخت شده
preform قبلا تصمیم گرفتن
preform قبلا بشکل دراوردن
preform قبلا تشکیل دادن
preexist قبلا وجود داشتن
predigest قبلا هضم کردن
preconceive قبلا عقیده پیداکردن
predesignate قبلا تعیین شده
predetermine قبلا تعیین کردن
premonish قبلا برحذر داشتن
preconceive قبلا تصور کردن
predetermine قبلا مقدر کردن
destine قبلا انتخاب کردن
forespeak قبلا اماده کردن
pre appoint قبلا معین کردن
prearrange قبلا ترتیب دادن
prenominate قبلا ذکر کردن
prenominate قبلا نامبرده شده
prenominate قبلا ذکر شده
prearrange قبلا تهیه کردن
predestine قبلا تعیین کردن
preview قبلا رویت کردن
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
advancing قبلا تجهیز شده
primes قبلا تعلیم دادن
primed قبلا تعلیم دادن
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
advances قبلا تهیه شده
prime قبلا تعلیم دادن
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
previews قبلا رویت کردن
advancing قبلا تهیه شده
as previously agreed upon <adv.> همینطور که قبلا موافقت شد
preheats قبلا گرم کردن
advance قبلا تهیه شده
to prerecord قبلا ضبط کردن
advance قبلا تجهیز شده
advances قبلا تجهیز شده
put in <idiom> اضافه چیزی که قبلا گفته شد
predicting قبلا پیش بینی کردن
predicts قبلا پیش بینی کردن
preassigned قبلا تخصیص داده شده
predict قبلا پیش بینی کردن
preset قبلا چیدن و قرار دادن
preform قبلا شکل چیزی رامعین کردن
postpaid مخارج پستی قبلا پرداخت شده
preordain قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
preexist ازلی بودن قبلا موجود شدن
forebode قبلا بدل کسی اثر کردن
predefined آنچه قبلا معرفی شده است
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
thereinbefore در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
pre- آنچه قبلا توافق شده است
pre آنچه قبلا توافق شده است
ingrain نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
rest on one's laurels <idiom> خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
Thats no news to me. این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
revocation of probate بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
have a go at <idiom> سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
postpaid پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
predestinate قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
cost indexes ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
forlorn hope دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
prepossess تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
escape فرار
escapement فرار
evasive فرار
defection فرار
leg bail فرار
escaped فرار
loup فرار
bridge escape فرار از پل
escaping فرار
escapes فرار
breakaway فرار
drive فرار گل زن
drives فرار گل زن
scape فرار
to take flight فرار
volatile فرار
subtile فرار
mercurial فرار
transgressor فرار و
turnkey system سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
to reinvent the wheel <idiom> هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
guys فرار گریز
flyaway فرار فراری
escape فرار کردن
escape فرار از خاک
escapes گریز فرار
escapes فرار از خاک
skip of the mat فرار از تشک
bolt-hole راه فرار
escaped گریز فرار
escaped فرار از خاک
volatility product محصول فرار
escaped فرار کردن
to run away فرار کردن
escape گریز فرار
guy فرار گریز
trailing edge لبه فرار
to elope فرار کردن
volatile storage انباره فرار
volatile storage حافظه فرار
to run away فرار کردن
volatile memory حافظه فرار
volatile compound ترکیب فرار
volatility product فراورده فرار
volatile file فایل فرار
absconds فرار کردن
absconding فرار کردن
absconded فرار کردن
abscond فرار کردن
volatile file پرونده فرار
to run off فرار کردن
escapes فرار کردن
postern راه فرار
nonvolatile غیر فرار
loup فرار کردن
hot money پول فرار
get away فرار برو
fugitiveness تمایل به فرار
fugitively بطور فرار
flight of capital فرار سرمایه
escapologist اهل فرار
bolt-holes راه فرار
scape وسیله فرار
fled فرار کرده
scape فرار کردن
escaping گریز فرار
escaping فرار از خاک
scape of molecules فرار ملکول ها
escaping فرار کردن
capital flight فرار سرمایه
centrifugal فرار از مرکز
escape velocity سرعت فرار
escape trunk دهلیز فرار
escape mechanism وسیله فرار
escape hatch دریچه فرار
escapable فرار کردنی
luft خانه فرار
get away <idiom> فرار کردن
I made good my escape . موفق به فرار شد
escapologists اهل فرار
skedaddle فرار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com