Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
pre appoint
قبلا معین کردن
Other Matches
prefiguring
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
to express one's heartfelt
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
preconceive
قبلا تصور کردن
preview
قبلا رویت کردن
prearrange
قبلا تهیه کردن
pretreat
قبلا معالجه کردن
forearm
قبلا اماده کردن
prerecord
قبلا ثبت کردن
prenominate
قبلا ذکر کردن
forearms
قبلا اماده کردن
predetermine
قبلا مقدر کردن
preselect
قبلا انتخاب کردن
preheat
قبلا گرم کردن
preheated
قبلا گرم کردن
preheats
قبلا گرم کردن
destine
قبلا انتخاب کردن
previews
قبلا رویت کردن
predetermine
قبلا تعیین کردن
prifixal
قبلا تعیین کردن
to prerecord
قبلا ضبط کردن
forespeak
قبلا اماده کردن
predigest
قبلا هضم کردن
predestine
قبلا تعیین کردن
pretypify
قبلا اعلام کردن
prifix
قبلا تعیین کردن
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
false attack
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
predict
قبلا پیش بینی کردن
predicting
قبلا پیش بینی کردن
predicts
قبلا پیش بینی کردن
forebode
قبلا بدل کسی اثر کردن
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
preform
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
draw the line
<idiom>
معین کردن
insets
: معین کردن
defining
معین کردن
inset
: معین کردن
defines
معین کردن
defined
معین کردن
define
معین کردن
specify
معین کردن
limit
معین کردن
allocate
معین کردن
designate
معین کردن
designating
معین کردن
designates
معین کردن
specifies
معین کردن
settle
معین کردن
settles
معین کردن
figure out
معین کردن
denominate
معین کردن
allocating
معین کردن
specifying
معین کردن
allocates
معین کردن
date
مدت معین کردن
times
وقت معین کردن
time
وقت معین کردن
to map out
جز بجز معین کردن
To lay down certain conditions .
شرایطی معین کردن
dates
مدت معین کردن
timed
وقت معین کردن
pre appoint
از پیش معین کردن
allotted
معین کردن سهم دادن
allotting
معین کردن سهم دادن
delineating
ترسیم نمودن معین کردن
allots
معین کردن سهم دادن
allot
معین کردن سهم دادن
delineated
ترسیم نمودن معین کردن
sanctioning
ضمانت اجرایی معین کردن
sanctions
ضمانت اجرایی معین کردن
sanction
ضمانت اجرایی معین کردن
delineate
ترسیم نمودن معین کردن
to locate the enemy
جای دشمنی را معین کردن
delineates
ترسیم نمودن معین کردن
sanctioned
ضمانت اجرایی معین کردن
locating
جای چیزی را معین کردن
located
جای چیزی را معین کردن
locates
جای چیزی را معین کردن
locate
جای چیزی را معین کردن
to keep regular hours
هر کاری را درساعت معین کردن
destine
مقدر کردن سرنوشت معین کردن
officer
افسر معین کردن فرماندهی کردن
officers
افسر معین کردن فرماندهی کردن
parse
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
titrate
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
parses
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
area blocking
سد راه کردن رقیب در منطقه معین
to impose a curfew
خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
to settle an a
برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
overstay
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
cage
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cages
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
overstays
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
time charter
اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
defined
معین کردن معنی کردن
delimit
معین کردن مرزیابی کردن
defines
معین کردن معنی کردن
delimiting
معین کردن مرزیابی کردن
delimits
معین کردن مرزیابی کردن
specifies
معین کردن تصریح کردن
defining
معین کردن معنی کردن
specifies
معین کردن معلوم کردن
define
معین کردن معنی کردن
specifying
معین کردن تصریح کردن
specify
معین کردن تصریح کردن
specifying
معین کردن معلوم کردن
ascertains
ثابت کردن معین کردن
ascertaining
ثابت کردن معین کردن
delimited
معین کردن مرزیابی کردن
ascertained
ثابت کردن معین کردن
specify
معین کردن معلوم کردن
ascertain
ثابت کردن معین کردن
tick mark
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
so
علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
ratioing
کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
hobbled
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobble
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
authorization to copy
اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
tabulation
1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
already
قبلا
formerly
قبلا
the reinbefore
قبلا
erstwhile
قبلا
previously
قبلا"
erst
قبلا
supra
قبلا
aforehand
قبلا
time charter
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
prescient
قبلا اگاه
foretoken
قبلا اگاهانیدن
i went before
من قبلا` رفتم
presentient
قبلا مستعد
pre arrange
قبلا قرارگذاشتن
beforehand
قبلا اماده
heretofore
سابقا قبلا
prepay
قبلا پرداختن
presentient
قبلا متوجه
prerecord
قبلا ضبط
sets
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
periphrastic conjugation
صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
preheated
قبلا حرارت دادن
preheat
قبلا حرارت دادن
predesignate
قبلا تعیین شده
primed
قبلا تعلیم دادن
preassigned
قبلا تعیین شده
advance
قبلا تهیه شده
preheats
قبلا حرارت دادن
advances
قبلا تجهیز شده
preform
قبلا بشکل دراوردن
preform
قبلا تشکیل دادن
advance
قبلا تجهیز شده
prearrange
قبلا ترتیب دادن
pretypify
قبلا نشان دادن
presanctified
قبلا تقدیس شده
primes
قبلا تعلیم دادن
prepossess
قبلا بتصرف اوردن
preordain
قبلا مقرر داشتن
prenominate
قبلا نامبرده شده
premonish
قبلا برحذر داشتن
as previously agreed upon
<adv.>
همینطور که قبلا موافقت شد
preconceive
قبلا عقیده پیداکردن
prime
قبلا تعلیم دادن
preform
قبلا تصمیم گرفتن
preexist
قبلا وجود داشتن
advancing
قبلا تهیه شده
advancing
قبلا تجهیز شده
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
advances
قبلا تهیه شده
foresee
قبلا تهیه دیدن
foresees
قبلا تهیه دیدن
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
prenominate
قبلا ذکر شده
prepaid
قبلا" پرداخت شده
preconcert
قبلا فرار ومدار گذاردن
preassigned
قبلا تخصیص داده شده
preset
قبلا چیدن و قرار دادن
put in
<idiom>
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
reversion
هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
pre
آنچه قبلا توافق شده است
preordain
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
preexist
ازلی بودن قبلا موجود شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com