Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 131 (7 milliseconds)
English
Persian
prenominate
قبلا نامبرده شده
Other Matches
prefigures
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
mentioned
نامبرده
named
<adj.>
<past-p.>
نامبرده شده
mentioned
<adj.>
<past-p.>
نامبرده شده
undermentioned
نامبرده در زیر
aforenamed
نامبرده درپیش
named here under
نامبرده زیرین
loco citato
در جای نامبرده
stated
<adj.>
<past-p.>
نامبرده شده
termed
<adj.>
<past-p.>
نامبرده شده
herein named
نامبرده دراین نامه
garnishment
میشود دائر براینکه حق تحویل اشیا یا نقودوی را به نامبرده ندارد وباید در محضر دادگاه حاضرشود و به ادعای خواهان پاسخ دهد
Manx
وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
erst
قبلا
formerly
قبلا
aforehand
قبلا
supra
قبلا
already
قبلا
previously
قبلا"
erstwhile
قبلا
the reinbefore
قبلا
prerecord
قبلا ضبط
foretoken
قبلا اگاهانیدن
prescient
قبلا اگاه
presentient
قبلا مستعد
presentient
قبلا متوجه
prepay
قبلا پرداختن
heretofore
سابقا قبلا
beforehand
قبلا اماده
pre arrange
قبلا قرارگذاشتن
i went before
من قبلا` رفتم
prenominate
قبلا ذکر کردن
preform
قبلا تشکیل دادن
presanctified
قبلا تقدیس شده
preform
قبلا تصمیم گرفتن
preordain
قبلا مقرر داشتن
prenominate
قبلا ذکر شده
predetermine
قبلا تعیین کردن
prepossess
قبلا بتصرف اوردن
predigest
قبلا هضم کردن
prerecord
قبلا ثبت کردن
premonish
قبلا برحذر داشتن
preexist
قبلا وجود داشتن
preform
قبلا بشکل دراوردن
preselect
قبلا انتخاب کردن
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
as previously agreed upon
<adv.>
همینطور که قبلا موافقت شد
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
prifixal
قبلا تعیین کردن
prifix
قبلا تعیین کردن
pretypify
قبلا اعلام کردن
pretypify
قبلا نشان دادن
pretreat
قبلا معالجه کردن
to prerecord
قبلا ضبط کردن
predetermine
قبلا مقدر کردن
predestine
قبلا تعیین کردن
advancing
قبلا تهیه شده
preview
قبلا رویت کردن
previews
قبلا رویت کردن
preheat
قبلا حرارت دادن
preheat
قبلا گرم کردن
forespeak
قبلا اماده کردن
preheated
قبلا حرارت دادن
destine
قبلا انتخاب کردن
preheated
قبلا گرم کردن
preheats
قبلا حرارت دادن
preheats
قبلا گرم کردن
prepaid
قبلا" پرداخت شده
advancing
قبلا تجهیز شده
foresee
قبلا تهیه دیدن
foresees
قبلا تهیه دیدن
forearm
قبلا اماده کردن
advances
قبلا تجهیز شده
advances
قبلا تهیه شده
prime
قبلا تعلیم دادن
predesignate
قبلا تعیین شده
primed
قبلا تعلیم دادن
primes
قبلا تعلیم دادن
advance
قبلا تهیه شده
preconceive
قبلا عقیده پیداکردن
preconceive
قبلا تصور کردن
forearms
قبلا اماده کردن
pre appoint
قبلا معین کردن
preassigned
قبلا تعیین شده
advance
قبلا تجهیز شده
prearrange
قبلا تهیه کردن
prearrange
قبلا ترتیب دادن
put in
<idiom>
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
predicts
قبلا پیش بینی کردن
predicting
قبلا پیش بینی کردن
preconcert
قبلا فرار ومدار گذاردن
preassigned
قبلا تخصیص داده شده
preset
قبلا چیدن و قرار دادن
predict
قبلا پیش بینی کردن
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
predefined
آنچه قبلا معرفی شده است
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
preexist
ازلی بودن قبلا موجود شدن
forebode
قبلا بدل کسی اثر کردن
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
thereinbefore
در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
preform
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
postpaid
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
preordain
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
pre
آنچه قبلا توافق شده است
ingrain
نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
revocation of probate
بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
have a go at
<idiom>
سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
Thats no news to me.
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
rest on one's laurels
<idiom>
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
forlorn hope
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
predestinate
قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
cost indexes
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
postpaid
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
prepossess
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
to reinvent the wheel
<idiom>
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
turnkey system
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
yalta conference
م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
to express one's heartfelt
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
post race
مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
fore
: پیشوندبمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو
fourth generation computers
فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
re attachment
در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com