Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
He latherd his chin before shaving.	قبل از اصلاح صورتش را کف صابون مالید
Other Matches
He cut himself while shaving.	موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
The dog rubbed its head against my leg .	سگ سرش را بپای من مالید
Her car brushed mine . She rammed my car .	با اتو موبیل اش مالید به اتوموبیل من
It showed on his face.	از صورتش پیدا بود
Her face was sun-burnt.	صورتش درآفتاب سوخت
Her Face has swollen.	صورتش باد (ورم ) کرده
Her face went white.	صورتش سفید شد ( رنگه پرید )
revise	اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises	اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising	اصلاح کردن اصلاح نمودن
modification kit	جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
self correcting	خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
suds	اب صابون
soapless	بی صابون
soap suds	کف صابون
soap solution	اب صابون
soap maker	صابون پز
Soap lather .	کف صابون
soapsuds	کف صابون
lather	کف صابون
soaps	صابون
suds	کف صابون
soaped	صابون
soap	صابون
soap boiler	صابون پز
soaping	صابون
saponification	با صابون شستن
animal soap	صابون حیوانی
scour	صابون زدن
water soak	در اب صابون زدن
soap	صابون زدن
wash ball	صابون دستشویی
opodeldoc	صابون کافوری
soapmaking	صابون سازی
liquid soap	صابون مایع
metallic soap	صابون فلزی
soapboxes	جعبه صابون
soapbark	درخت صابون
soapbox	جعبه صابون
soap solution	محلول صابون
soap bubble	حباب کف صابون
abrasive soap	صابون سایا
soaped	صابون زدن
saponification	صابون سازی
A bar of soap. A cake of soap.	یک قالب صابون
soaps	صابون زدن
some soap	چند تا صابون
saponated	صابون دار
washing powders	گرد صابون
saponaceous	صابون دار
lathery	مثل کف صابون
soaping	صابون زدن
washing powders	صابون رختشویی
washing powder	گرد صابون
soapy	صابون دار
washing powder	صابون رختشویی
scoured	صابون زدن
scours	صابون زدن
detergents	گرد صابون قوی
detergent	گرد صابون قوی
barilla	قلیای صابون پزی
lather	کف یا عرق اسب صابون زدن
saponated	صابون زده دارای محلول صابونی
lye	قلیاب صابون پزی قلیا زدن
Soap doest lather in salty water .	صابون رآب شور کف نمی کند
May I have some soap?	ممکن است چند تا صابون برایم بیاورید؟
To lick ones lips .	شکم خود را برای چیزی صابون زدن
green soap	صابون ملایمی که ازروغنهای گیاهی تهیه میشود
tailor's chalk	گچ یا صابون خیاطی مخصوص علامت گذاری روی پارچه
reparation	اصلاح
improvement	اصلاح
improvements	اصلاح
shading	اصلاح
reclamation	اصلاح
betterment	اصلاح
atonement	اصلاح
emendation	اصلاح
regeneration	اصلاح
modification	اصلاح
reform	اصلاح
reconciliation	اصلاح
reforms	اصلاح
melioration	اصلاح
revisions	اصلاح
repair	اصلاح
rehabilitation	اصلاح
adjustment	اصلاح
reformation	اصلاح
alternation	اصلاح
reforming	اصلاح
adjustments	اصلاح
correction	اصلاح
amendment	اصلاح
amendments	اصلاح
revision	اصلاح
repaired	اصلاح
shavind	اصلاح
reconcilement	اصلاح اصلاح
modifiation	اصلاح
rectification	اصلاح
arrangements	اصلاح
arrangement	اصلاح
revise	حک و اصلاح کردن
corrective	اصلاح کننده
incorrigible	اصلاح ناپذیر
modification	پیرایش اصلاح
modification	اصلاح مدل
betterment	اصلاح بهبود
correctives	اصلاح کننده
modified	اصلاح شده
yates correction	اصلاح یتیس
to sct aright	اصلاح کردن
rectifier	اصلاح کننده
corrector	اصلاح کننده
corrigibility	اصلاح پذیری
corrigible	اصلاح پذیر
mendable	اصلاح پذیر
reformable	اصلاح پذیر
refornable	اصلاح پذیر
data modification	اصلاح داده ها
emendator	اصلاح کننده
improvability	اصلاح شدنی
improvably	اصلاح پذیر
improver	اصلاح کننده
incorrigibility	اصلاح ناپذیری
irreconcilability	اصلاح ناپذیری
reconcilability	اصلاح پذیری
rectifier	وسیله اصلاح
amender	اصلاح کننده
amendable	قابل اصلاح
meliorate	اصلاح کردن
self improvement	اصلاح خود
self correcting code	کد خود اصلاح
right itself	اصلاح شدن
regenarate	اصلاح شده
reformism	اصلاح طلبی
reformation	اصلاح اساسی
improvised	اصلاح شده
irreconcilableness	اصلاح ناپذیری
accomodate	اصلاح کردن
address modification	اصلاح نشانی
address modification	اصلاح آدرس
ameliorable	قابل اصلاح
mender	اصلاح کننده
emends	اصلاح کردن
renovation	اصلاح نوسازی
reclaims	اصلاح شدن
modifies	اصلاح کردن
redresses	اصلاح کردن
redress	اصلاح کردن
eugenics	اصلاح نژاد
repents	اصلاح شدن
amending	اصلاح کردن
reformatory	کانون اصلاح
alter	اصلاح کردن
amended	اصلاح کردن
accommodate	اصلاح کردن
emending	اصلاح کردن
accommodated	اصلاح کردن
emended	اصلاح کردن
reclaim	اصلاح شدن
accommodates	اصلاح کردن
repenting	اصلاح شدن
emend	اصلاح کردن
repented	اصلاح شدن
repent	اصلاح شدن
revising	حک و اصلاح کردن
revises	حک و اصلاح کردن
reclaimed	اصلاح شدن
amend	اصلاح کردن
reclaiming	اصلاح شدن
altered	اصلاح کردن
accorded	اصلاح کردن
modifying	اصلاح کردن
rectified	اصلاح کردن
arrangements	ترتیب اصلاح
arrangement	ترتیب اصلاح
rectifies	اصلاح کردن
filed	اصلاح کردن
rectify	اصلاح کردن
file	اصلاح کردن
reformists	اصلاح طلبانه
reformists	اصلاح طلب
altering	اصلاح کردن
alters	اصلاح کردن
accord	اصلاح کردن
reformatories	کانون اصلاح
redressed	اصلاح کردن
accords	اصلاح کردن
modify	اصلاح کردن
reformist	اصلاح طلب
reformist	اصلاح طلبانه
recension	چاپ اصلاح شده
modificatory	اصلاح امیز اصلاحی
modifiable	قابل اصلاح وتعدیل
revisional	چاپ اصلاح شده
shaveling	ادم اصلاح کرده
incorrigibly	بطور اصلاح ناپذیر
interbreed	اصلاح نژاد کردن
irrecocilably	بطور اصلاح ناپذیر

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com