Dictiornary-Farsi | قبول قبولی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
ratification	قبول قبولی


Other Matches

Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
adoption	قبولی
acceeptance	قبولی
acceptances	قبولی
acceptance	قبولی
approbation	قبولی
acceptance date	تاریخ قبولی
acceptor	قبولی نویس
acceptance of offer	قبولی پیشنهاد
implausibility	غیرقابل قبولی
trade acceptance	برات قبولی
acceptance	قبولی حواله
acceeptance	قبولی نویسی
perfecting bail	قبولی کفالت
acceptances	قبولی حواله
nonacceptance	عدم قبولی
bank acceptance	قبولی بانکی
by acceptance	از طریق قبولی نویسی
accepting bank	بانک قبولی نویس
acceptance duty	الزام به قبولی نویسی
final acceptance	آزمایش قبولی نهایی ناو
O levels	نمرهی قبولی در این امتحانات
O level	نمرهی قبولی در این امتحانات
documents aganist acceptance	تحویل اسناد در مقابل قبولی نویسی
goods on approval	تحویل کالا به شرط قبولی کالاهای مشروط
acceptance credit	اعتبار قابل استفاده به وسیله قبولی نویسی
d/a	acceptance documentagainst تحویل اسناد درمقابل قبولی نویسی
special acceptance of a bill of	قبولی براتی که فقط در محلی خاص قابل پرداخت است
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
presentment	ارائه برات از دارنده ان به محال علیه جهت قبولی نویسی یا محیل جهت پرداخت
acceptance sampling	نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
per procurationem	به نمایندگی قبولی برات به نمایندگی دیگری نوشتن
acknowledgment	قبول
adoption	قبول
acceptance	قبول
receptions	قبول
acceptances	قبول
reception	قبول
intromission	قبول
admission	قبول
admissions	قبول
imprimatur	قبول
compliance	قبول
acceptancy	اماده قبول
allowable	قابل قبول
acceptably	بطورقابل قبول
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
express acceptance	قبول صریح
naturalization	قبول تابعیت
implied acceptance	قبول ضمنی
acceptance by conduct	قبول فعلی
I agree.	قبول دارم.
acceptance limit	حد قابل قبول
intolerancy	عدم قبول
incompliance	عدم قبول
acceptance by words	قبول قولی
ready acceptance	حسن قبول
receivable	قابل قبول
reply paid	جواب قبول
rejection	قبول نکردن
offer and acceptance	ایجاب و قبول
rejection	عدم قبول
intolerance	عدم قبول
agreement	قرار قبول
agreements	قرار قبول
non acceptance	عدم قبول
reasonable	قابل قبول
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
entertain	قبول کردن
entertained	قبول کردن
entertains	قبول کردن
taken	مورد قبول
acknowladgement of debt	قبول بدهی
compliantly	با قبول و رضایت
compliancy	قبول اجابت
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
adhibit	قبول کردن
adopter	قبول کننده
admission of liability	قبول بدهی
admittable	قابل قبول
received	مورد قبول
disallowance	عدم قبول
acceptant	قبول کننده
accepter	قبول کننده
acceptation tacite	قبول ضمنی
embracement	قبول اتخاذ
acceptor	قبول کننده
to take in	قبول کردن
allowable load	بارقابل قبول
aceptive	قابل قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
believable	قابل قبول
acceptability	قابلیت قبول
acceptability	قبول شدگی
admissible	قابل قبول
acceptable <adj.>	قابل قبول
tolerable	قابل قبول
passes	قبول کردن
adequate <adj.>	قابل قبول
passable	قابل قبول
acceptance	قبول قرارداد
honours	قبول کردن
unacceptably	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
ineligible	غیرقابل قبول
acceptable	قابل قبول
passed	قبول کردن
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
pass	قبول کردن
conceding	قبول شکست
concedes	قبول شکست
conceded	قبول شکست
concede	قبول شکست
accepts	قبول کردن
accepts	قبول شدن
accepting	قبول کردن
accepting	قبول شدن
accept	قبول کردن
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
sufficiently <adv.>	قابل قبول
satisfactory <adj.>	قابل قبول
valid	قابل قبول
compliant	قبول کننده
sufficient <adj.>	قابل قبول
sufficing <adj.>	قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
accords	قبول کردن
accorded	قبول کردن
accord	قبول کردن
accept	قبول شدن
adopts	قبول کردن
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
adopting	قبول کردن
adopt	قبول کردن
disclaiming	قبول نکردن
honouring	قبول کردن
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
disclaim	قبول نکردن
disclaimed	قبول نکردن
admitting	قبول کردن
admits	قبول کردن
admit	قبول کردن
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
disclaims	قبول نکردن
honoured	قبول کردن
honour	قبول کردن
adoption	قبول به فرزندی
withdraws	قبول نکردن
honored	قبول کردن
withdraw	قبول نکردن
honors	قبول کردن
acceptances	قبول قرارداد
honoring	قبول کردن
recognized refugee	پناهنده قبول شده
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
to hold water	قابل قبول بودن
sign a waiver	قبول اغماض نمودن
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
to incur a risk	ریسکی را قبول کردن
to take up the gauntlet	قبول مبارزه کردن
He wouldnt dare refuse.	سگ کیست که قبول نکند
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
take to <idiom>	سریعا قبول کردن
To pass (fail,flunk) an exam.	درامتحان قبول ( رد )شدن
to be valid	قابل قبول بودن
To pass an examination .	درامتحان قبول شدن
zone of acceptability	منطقه قابل قبول
valid assumptions	فروض قابل قبول
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن
persona grata	شخص مورد قبول
admissibility	مقبولیت قابلت قبول
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
matriculates	قبول کردن پذیرفتن
matriculated	قبول کردن پذیرفتن
matriculate	قبول کردن پذیرفتن
disapproves	قبول نکردن رد کردن
disapprove	قبول نکردن رد کردن
d. of a request	عدم قبول خواهش
honours	یاحوالهای را قبول کردن
honouring	یاحوالهای را قبول کردن
eligibly	بطور قابل قبول
conventional	مورد قبول عامه
complier	قبول کننده همدست
availabe time	زمان مورد قبول
admissible load	بار قابل قبول
admissible stress	تلاش قابل قبول
admissibleness	بطور قابل قبول
accepting bank	بانک قبول کننده
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
acceptance of goods	قبول کردن کالا
aknowledge character	کاراکتر مورد قبول
acceptance number	عدد ملاک قبول
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
popularity	قابل قبول عامه
honoured	یاحوالهای را قبول کردن
honour	یاحوالهای را قبول کردن

ratification

قبول قبولی