Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
acceptance by words	قبول قولی
Other Matches
Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
compliance	قبول
admission	قبول
intromission	قبول
acknowledgment	قبول
admissions	قبول
adoption	قبول
receptions	قبول
reception	قبول
acceptances	قبول
imprimatur	قبول
acceptance	قبول
incompliance	عدم قبول
intolerancy	عدم قبول
naturalization	قبول تابعیت
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
taken	مورد قبول
received	مورد قبول
to take in	قبول کردن
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
reply paid	جواب قبول
ready acceptance	حسن قبول
non acceptance	عدم قبول
offer and acceptance	ایجاب و قبول
implied acceptance	قبول ضمنی
express acceptance	قبول صریح
acceptation tacite	قبول ضمنی
accepter	قبول کننده
acceptant	قبول کننده
acceptancy	اماده قبول
acceptance limit	حد قابل قبول
acceptance by conduct	قبول فعلی
acceptably	بطورقابل قبول
allowable	قابل قبول
entertains	قبول کردن
entertained	قبول کردن
entertain	قبول کردن
reasonable	قابل قبول
acceptor	قبول کننده
embracement	قبول اتخاذ
disallowance	عدم قبول
compliantly	با قبول و رضایت
compliancy	قبول اجابت
receivable	قابل قبول
allowable load	بارقابل قبول
adopter	قبول کننده
admittable	قابل قبول
admission of liability	قبول بدهی
adhibit	قبول کردن
acknowladgement of debt	قبول بدهی
aceptive	قابل قبول
agreements	قرار قبول
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
sufficiently <adv.>	قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
sufficing <adj.>	قابل قبول
sufficient <adj.>	قابل قبول
satisfactory <adj.>	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
adequate <adj.>	قابل قبول
acceptable <adj.>	قابل قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
I agree.	قبول دارم.
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
honoured	قبول کردن
adopts	قبول کردن
disclaim	قبول نکردن
honors	قبول کردن
disclaimed	قبول نکردن
disclaiming	قبول نکردن
believable	قابل قبول
acceptability	قابلیت قبول
acceptability	قبول شدگی
disclaims	قبول نکردن
ineligible	غیرقابل قبول
admissible	قابل قبول
tolerable	قابل قبول
passes	قبول کردن
accords	قبول کردن
adoption	قبول به فرزندی
acceptances	قبول قرارداد
acceptance	قبول قرارداد
withdraw	قبول نکردن
honours	قبول کردن
unacceptably	غیرقابل قبول
honour	قبول کردن
unacceptable	غیرقابل قبول
adopt	قبول کردن
adopting	قبول کردن
acceptable	قابل قبول
withdraws	قبول نکردن
passed	قبول کردن
pass	قبول کردن
honored	قبول کردن
conceded	قبول شکست
concede	قبول شکست
accepts	قبول کردن
accepts	قبول شدن
accepting	قبول کردن
passable	قابل قبول
accept	قبول کردن
accept	قبول شدن
honouring	قبول کردن
agreement	قرار قبول
rejection	قبول نکردن
rejection	عدم قبول
intolerance	عدم قبول
accepting	قبول شدن
concedes	قبول شکست
conceding	قبول شکست
ratification	قبول قبولی
admitting	قبول کردن
honoring	قبول کردن
accorded	قبول کردن
admits	قبول کردن
admit	قبول کردن
accord	قبول کردن
valid	قابل قبول
compliant	قبول کننده
take to <idiom>	سریعا قبول کردن
sign a waiver	قبول اغماض نمودن
to take up the gauntlet	قبول مبارزه کردن
taker	قبول کننده شرط
honored	یاحوالهای را قبول کردن
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
valid assumptions	فروض قابل قبول
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن
To pass an examination .	درامتحان قبول شدن
To pass (fail,flunk) an exam.	درامتحان قبول ( رد )شدن
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
zone of acceptability	منطقه قابل قبول
He wouldnt dare refuse.	سگ کیست که قبول نکند
takers	قبول کننده شرط
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
acceptances	حوالهء قبول شده
adhesion	انضمام قبول عضویت
credibility	قابل قبول بودن
to hold water	قابل قبول بودن
suffrage	کمک همراهی قبول
accepts	پسندیدن قبول کردن
hard currencies	ارز قابل قبول
legal tender	پول قابل قبول
accepting	پسندیدن قبول کردن
acceptance	حوالهء قبول شده
to be valid	قابل قبول بودن
to incur a risk	ریسکی را قبول کردن
recognized refugee	پناهنده قبول شده
honours	یاحوالهای را قبول کردن
matriculant	قبول شده در دانشگاه
admissible load	بار قابل قبول
naturalization	اعطا یا قبول تابعیت
admissibility	مقبولیت قابلت قبول
loss appraisal	ضایعات قابل قبول
accepting bank	بانک قبول کننده
disapprove	قبول نکردن رد کردن
disapproves	قبول نکردن رد کردن
matriculate	قبول کردن پذیرفتن
admissible stress	تلاش قابل قبول
admissibleness	بطور قابل قبول
loss appraisal	قبول تلفات در جنگ
d. of a request	عدم قبول خواهش
eligibly	بطور قابل قبول
honouring	یاحوالهای را قبول کردن
honoured	یاحوالهای را قبول کردن
incredibility	عدم قابلیت قبول
complier	قبول کننده همدست
availabe time	زمان مورد قبول
honour	یاحوالهای را قبول کردن
aknowledge character	کاراکتر مورد قبول
non compliance	عدم قبول یا انجام
matriculated	قبول کردن پذیرفتن
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
conventional	مورد قبول عامه
permissible stress	خستگی قابل قبول
acceptance number	عدد ملاک قبول
persona grata	شخص مورد قبول
matriculates	قبول کردن پذیرفتن
acceptance of goods	قبول کردن کالا
honoring	یاحوالهای را قبول کردن
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
honors	یاحوالهای را قبول کردن
popularity	قابل قبول عامه
assentient	قبول کننده رضایت دهنده
vicarious	به نیابت قبول کردن جانشین
current standard cost	هزینه استاندارد و مورد قبول
cut off ratio	حداقل نرخ قابل قبول
putative	مفروض مورد قبول عامه
acceptance trial	آزمایش قبول وسایل وتجهیزات
declension	عدم قبول چیزی بطورمودبانه
to get a pass in physics	در امتحان فیزیک قبول شدن
Hobson's choice	پیشنهادی که چارهای جز قبول ان نیست

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com