Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (41 milliseconds)
English
Persian
matriculate
قبول کردن پذیرفتن
matriculated
قبول کردن پذیرفتن
matriculates
قبول کردن پذیرفتن
matriculating
قبول کردن پذیرفتن
Other Matches
Take somebody at his word.
حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
allow
پذیرفتن اعطاء کردن
listen
پذیرفتن استماع کردن
listened
پذیرفتن استماع کردن
listening
پذیرفتن استماع کردن
allowing
پذیرفتن اعطاء کردن
allows
پذیرفتن اعطاء کردن
listens
پذیرفتن استماع کردن
eat humble pie
<idiom>
پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
admits
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admitting
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
bosom
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
bosoms
بااغوش باز پذیرفتن دراغوش حمل کردن
entertained
قبول کردن
accepts
قبول کردن
accord
قبول کردن
pass
قبول کردن
honouring
قبول کردن
adopting
قبول کردن
honours
قبول کردن
accords
قبول کردن
adopt
قبول کردن
adhibit
قبول کردن
passed
قبول کردن
honoured
قبول کردن
to take in
قبول کردن
accept
قبول کردن
entertain
قبول کردن
accorded
قبول کردن
entertains
قبول کردن
adopts
قبول کردن
honored
قبول کردن
honoring
قبول کردن
honors
قبول کردن
honour
قبول کردن
passes
قبول کردن
admits
قبول کردن
admit
قبول کردن
accepting
قبول کردن
admitting
قبول کردن
acceptance of goods
قبول کردن کالا
take to
<idiom>
سریعا قبول کردن
honoured
یاحوالهای را قبول کردن
honouring
یاحوالهای را قبول کردن
to take up the gauntlet
قبول مبارزه کردن
accepts
پسندیدن قبول کردن
To assume responsibility .
قبول مسئولیت کردن
honored
یاحوالهای را قبول کردن
honour
یاحوالهای را قبول کردن
honors
یاحوالهای را قبول کردن
To accept an invitation .
دعوتی را قبول کردن
honoring
یاحوالهای را قبول کردن
disapprove
قبول نکردن رد کردن
disapproves
قبول نکردن رد کردن
honours
یاحوالهای را قبول کردن
to take up the glove
قبول مبارزه کردن
to incur a risk
ریسکی را قبول کردن
accepting
پسندیدن قبول کردن
keep an appointment
قبول کردن قرار ملاقات
pass
تصویب کردن قبول شدن
passes
تصویب کردن قبول شدن
vicarious
به نیابت قبول کردن جانشین
passed
تصویب کردن قبول شدن
shell out
هزینه چیزی را قبول کردن
To adopt a child ( an infant ) .
کودکی را بفرزندی قبول کردن
refuse
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
adopts
قبول کردن اتخاذ کردن
adopting
قبول کردن اتخاذ کردن
ratifies
قبول کردن تصویب کردن
ratified
قبول کردن تصویب کردن
ratifying
قبول کردن تصویب کردن
ratify
قبول کردن تصویب کردن
pooler
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
adopted types
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
allows
پذیرفتن
embrace
پذیرفتن
admit
پذیرفتن
allowing
پذیرفتن
allow
پذیرفتن
vouchsafed
پذیرفتن
vouchsafe
پذیرفتن
accept
پذیرفتن
embracing
پذیرفتن
embraces
پذیرفتن
accepting
پذیرفتن
to take in
پذیرفتن
embraced
پذیرفتن
vouchsafes
پذیرفتن
admits
پذیرفتن
admitting
پذیرفتن
take in
پذیرفتن
accepts
پذیرفتن
hear
پذیرفتن
take by storm
<idiom>
پذیرفتن
vouchsafing
پذیرفتن
hears
پذیرفتن
deigning
لطفا پذیرفتن
hearken
بگوش دل پذیرفتن
acceptance of goods
پذیرفتن کالا
risked
پذیرفتن خطر
snap up
بیدرنگ پذیرفتن
co opt
بهمکاری پذیرفتن
receive
رسیدن پذیرفتن
to run away with
باشتاب پذیرفتن
deign
لطفا پذیرفتن
acculturate
فرهنگ پذیرفتن
co-opt
بهمکاری پذیرفتن
adopt
به فرزندی پذیرفتن
co-opted
بهمکاری پذیرفتن
risk
پذیرفتن خطر
risking
پذیرفتن خطر
deigns
لطفا پذیرفتن
stretch a point
<idiom>
اتفاقی پذیرفتن
adoption
به فرزندی پذیرفتن
deigned
لطفا پذیرفتن
co-opts
بهمکاری پذیرفتن
filiate
بفرزندی پذیرفتن
adopts
به فرزندی پذیرفتن
to snatch at
باشتیاق پذیرفتن
receives
رسیدن پذیرفتن
adopting
به فرزندی پذیرفتن
co-opting
بهمکاری پذیرفتن
honor
پذیرفتن برات
risks
پذیرفتن خطر
westernizing
تمدن غربی را پذیرفتن
pig in a poke
<idiom>
چشم بسته پذیرفتن
westernizes
تمدن غربی را پذیرفتن
co option
پذیرفتن بعنوان همکار
to accept a job
کاری
[شغلی]
را پذیرفتن
to snap at an invitation
دعوتی را فورا پذیرفتن
to take a bet
پذیرفتن گرویا شرط
co opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
affiliating
به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliates
به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliated
به فرزندی پذیرفتن مربوط
adopts
درمیان خود پذیرفتن
co-opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
affiliate
به فرزندی پذیرفتن مربوط
co optation
پذیرفتن بعنوان همکار
westernised
تمدن غربی را پذیرفتن
to grant an application
درخواست نامه ای را پذیرفتن
co-opts
بعنوان همقطار پذیرفتن
westernises
تمدن غربی را پذیرفتن
to toe the line
برنامه حزبی را پذیرفتن
westernized
تمدن غربی را پذیرفتن
adopt
درمیان خود پذیرفتن
westernize
تمدن غربی را پذیرفتن
adhibit
ترتیب دادن پذیرفتن
adopting
درمیان خود پذیرفتن
westernising
تمدن غربی را پذیرفتن
co-opted
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting
بعنوان همقطار پذیرفتن
naturalize
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizing
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalises
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
judaize
اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
to accept this token of my esteem
پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
take
پذیرفتن موثر واقع شدن
takes
پذیرفتن موثر واقع شدن
strike out
<idiom>
رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
to take the fall for somebody
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
face up to
<idiom>
پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
to take the fall
[American English]
مسئولیت چیزی
[کاری یا خطایی]
را پذیرفتن
acquisitions
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
acquisition
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
to snap up
بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
to bite the bullet
<idiom>
پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
accept as true
گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
to overtax oneself
بیش از ظرفیت خود مسئولیتی
[کاری]
پذیرفتن
To accpt the consequences . to face the music .
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
communication
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
billeting
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
to carry a motion by acclamation
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
billeted
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billet
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
billets
محل و شغل سازمانی پذیرفتن یا نام نویسی در هتل
declare
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declares
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
declaring
پذیرفتن شکست قبل از پایان مسابقه کشتی گیر دفاعی
acknowledgment
قبول
acceptance
قبول
compliance
قبول
admission
قبول
intromission
قبول
reception
قبول
receptions
قبول
admissions
قبول
adoption
قبول
imprimatur
قبول
acceptances
قبول
acknowladgement of debt
قبول بدهی
offer and acceptance
ایجاب و قبول
embracement
قبول اتخاذ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com