English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
sound off قدم شماری درهنگام رژه رفتن
Other Matches
underestimation سبک شماری سهل گیری ناچیز شماری
m day force نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
pivot foot پایی که درهنگام حرکت بایدروی زمین بماند
fog dog روشنایی کم که درهنگام مه گرفتگی نزدیک افق دیده میشود
loyalists کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
loyalist کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
screening پریدن جلو دید تیم حریف درهنگام سرو زدن
jetty سنگ چینی یا تیربندی که در مقابل فرسایش درهنگام لاروبی انجام میشود
climber پوست یا چرم زیر اسکی تا درهنگام صعود بعقب لیز نخورد
jetties سنگ چینی یا تیربندی که در مقابل فرسایش درهنگام لاروبی انجام میشود
tonnage تن شماری
goal average گل شماری
multiplication بس شماری
enumerative شماری
isomer couting همپار شماری
multiplication table جدول بس شماری
multiplication tables جدول بس شماری
poll رای شماری
slight ناچیز شماری
polls رای شماری
foliation برگ شماری
polled رای شماری
enumeratoin یکایک شماری
word count واژه شماری
chronometry گاه شماری
trivialization ناچیز شماری
slighted ناچیز شماری
linage سطر شماری
self contempt خوددون شماری
slights ناچیز شماری
slighting ناچیز شماری
slightest ناچیز شماری
slighter ناچیز شماری
lineage سطر شماری سویه
self depreciation کوچک شماری خود
block counting test ازمون مهره شماری
self imprtance خود رابزرگ شماری
self effacement ناچیز شماری خود
self consequence خود فزون شماری
self incrimination مقصر شماری خود
To be counting the days . روز شماری کردن
disparagement خوار شماری کاهش
lineages سطر شماری سویه
minimization کوچک شماری کمینه سازی
self glorification بزرگ شماری خود لاف
royalty tonnage ی که حق الامتیازبدان تعلق میگیردبتن شماری
to pace off با گام شماری جدا کردن
haemospasia کشیدن خون بقسمتی ازتن چون درهنگام خون گرفتن
run duration نرم افزاری است که درحافظه اصلی لازم است درهنگام اجرای برنامه
Persian [Iranian ] calendar گاه شماری ایرانی [تقویم فارسی]
refresh buffer یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
chronology تاریخ شماری جدول یا شرح وقایع یاتاریخهای وابسته بانها
penny a liner کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
mouch راه رفتن دولادولاراه رفتن
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
parading سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades سان رفتن رژه رفتن محل سان
to boil over سر رفتن
swipe کش رفتن
putters ور رفتن
swiped کش رفتن
puttering ور رفتن
puttered ور رفتن
go over به ان سو رفتن
pullback پس رفتن
retrograde پس رفتن
to d.deep in to فر رفتن در
mog رفتن
to take to ones heels در رفتن
recede پس رفتن
receded پس رفتن
recedes پس رفتن
receding پس رفتن
to whisk away or off رفتن
putter ور رفتن
swiping کش رفتن
shrink اب رفتن
retires پس رفتن
retire پس رفتن
jauk ور رفتن
abstracts کش رفتن
abstracting کش رفتن
abstract کش رفتن
shrinking اب رفتن
snook کش رفتن
shrinks اب رفتن
nim کش رفتن
go رفتن
short-change کش رفتن
short-changed کش رفتن
to make ones getaway در رفتن
short-changing کش رفتن
goes رفتن
short-changes کش رفتن
to do a guy در رفتن
to foot it رفتن
to go bang در رفتن
fall into a rage از جا در رفتن
glom on to کش رفتن
to fall short کم رفتن
crawl رفتن
crawled رفتن
to go to mess رفتن
to go to the bottom ته رفتن
to go backward پس رفتن
to go back ward پس رفتن
sink ته رفتن
to get away رفتن
to get one's monkey up از جا در رفتن
sinks ته رفتن
to get over رفتن از
fribble ور رفتن
to fly off در رفتن
to flow over سر رفتن
crawls رفتن
to fall away پس رفتن
to hang back پس رفتن
to skirt along the coast رفتن
to sleep fast رفتن
pilfers کش رفتن
snitch کش رفتن
snitched کش رفتن
snitches کش رفتن
snitching کش رفتن
make off در رفتن
pilfering کش رفتن
to run off در رفتن
to fall away رفتن
go off در رفتن
hang around ور رفتن
to pair off رفتن
to break loose در رفتن
break loose در رفتن
bleneh پس رفتن
betake رفتن
to do out of کش رفتن
niggle ور رفتن
filches کش رفتن
filching کش رفتن
regress پس رفتن
admitting رفتن
admits رفتن
admit رفتن
hedge در رفتن
hedged در رفتن
filched کش رفتن
filch کش رفتن
regressed پس رفتن
meddles ور رفتن
twiddle ور رفتن
meddled ور رفتن
meddle ور رفتن
twiddled ور رفتن
niggles ور رفتن
twiddles ور رفتن
twiddling ور رفتن
to peter out پس رفتن
gang رفتن
gangs رفتن
regresses پس رفتن
hedges در رفتن
pilfer کش رفتن
niggled ور رفتن
retract تو رفتن
regressing پس رفتن
departure رفتن
snipping کش رفتن
departures رفتن
snip کش رفتن
pilfered کش رفتن
retracts تو رفتن
going رفتن
retracted تو رفتن
To go رفتن
snipped کش رفتن
retracting تو رفتن
plunges فرو رفتن
serve بکار رفتن
fudged طفره رفتن
fudges طفره رفتن
plunged شیرجه رفتن
plunge شیرجه رفتن
fudging طفره رفتن
go off بیرون رفتن
plunge فرو رفتن
to go for a walk گردش رفتن
atrophy تحلیل رفتن
get by پیش رفتن
go along همراه رفتن
get off to sleep خواب رفتن
atrophies تحلیل رفتن
get the push بیرون رفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com