Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
To conclude an agreement (contract).
قراردادی بستن
Other Matches
discharge of contract
انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
mach hold
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
default
قراردادی
bespoken
قراردادی
defaulted
قراردادی
defaults
قراردادی
bespoke
قراردادی
contracted
قراردادی
contractual
قراردادی
based on a contract
قراردادی
conventional
قراردادی
defaulting
قراردادی
defoult
قراردادی
arbitrary
قراردادی
advice code
کد قراردادی
convention
ائین قراردادی
unconventional
غیر قراردادی
formal charge
بار قراردادی
arbitrary
دلبخواه قراردادی
contracted weaver
بافنده قراردادی
conventions
ائین قراردادی
agreed point
نقطه قراردادی
agreement water rate
نرخ قراردادی اب
contractual liability
مسئوولیت قراردادی
code
نشانه قراردادی
prosign
علامت قراردادی
contractual relationship
رابطه قراردادی
convectional current
جریان قراردادی
conventional current
جریان قراردادی
arbitrarily
بطور قراردادی
conventional programming
برنامه نویسی قراردادی
award a contract
قراردادی را واگذار کردن
enter into an agreement
قراردادی را منعقد کردن
phonetic alphabet
کلمات قراردادی مخابراتی
base symbol
علایم قراردادی مبنا
military symbols
علایم قراردادی نظامی
To annul
[abrogate]
a contract
قراردادی را باطل کردن
hit and miss
<idiom>
ناخوشآیند ،غیر قراردادی
legal assistance
علایم قراردادی نقشه
To be out to do some thing .
کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
to draw up a contract
قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
taxi squadder
بازیگر عضو گروه قراردادی
default setting
تنظیم پیش فرض یا قراردادی
to guarantee a contract
اجرای قراردادی راضمانت کردن
conventionality
مطابقت با ایین ورسوم قراردادی
to enter into an agreement
پیمان یا قراردادی منعقد کردن
all in contract
قراردادی که همه چیز را در بر میگیرد
advice code
کد قراردادی مخصوص ارسال اماد
guarantee a contract
اجرای قراردادی را ضمانت کردن
creation of contractual tie
انشاء ایجاد رابطه قراردادی
default font
فونت پیش فرض یا قراردادی
taxi
عضو گروه بازیگران قراردادی
taxied
عضو گروه بازیگران قراردادی
taxies
عضو گروه بازیگران قراردادی
taxiing
عضو گروه بازیگران قراردادی
taxi squad
گروه بازیگران قراردادی درباشگاه حرفهای
conventionalist
کسیکه پیروایینهای قراردادی ورسمی باشد
executory contract
قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
conventionally
برطبق ایین ورسوم قراردادی- مطابق قرارداد
to give somebody an ultimatum
به کسی آخرین مدت را دادن
[برای اجرای قراردادی]
deal
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deals
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
yellow dog contract
قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
to off an agreement
قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
contra proferentem
قراردادی که مورد رضای طرفین باشد قرارداد مرضی الطرفین
free on quay
قراردادی که دران فروشنده کالا رادراسکله بندر مقصد تحویل میدهد
signals
علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین
restraint of trade
قراردادی که ضمن ان تجارت یکی از طرفین قرارداد به طور نامحدود منع شود
free on rail
قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
capitulation
تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
to pull off something
[contract, job etc.]
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
quick count
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
conventional sign
علایم قراردادی نقشهای علایم معمولی نقشه
to sign up
قراردادی را امضا کردن
[اسم نویسی کردن]
reciprocal agreement
قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
frustrated contract
قراردادی که اجرای ان به دلیل دخالت وقایع غیر مترقبه غیر مممکن شده است قراردادعقیم شده
notional aircraft
هواپیمای قراردادی هواپیمای نمونه
cinch
بستن
deligation
بستن
obtruate
بستن
oppilate
بستن
clasps
بستن
clasping
بستن
colligate
بستن
clousure
بستن
belay
بستن
clasped
بستن
spans
پل بستن
ligation
بستن رگ
glaciation
یخ بستن
glaciate
یخ بستن
gelatinate
بستن
interclude
بستن
lash vt
بستن
padlocks
بستن
knit
بستن
padlocking
بستن
imputation
بستن به
padlocked
بستن
padlock
بستن
ligate
بستن
knits
بستن
clasp
بستن
closes
بستن
spanned
پل بستن
span
پل بستن
shutter
بستن
shutters
بستن
cadge
بستن
cadged
بستن
cadges
بستن
cadging
بستن
imputing
بستن
imputes
بستن
imputed
بستن
impute
بستن
portcullises
بستن
spanning
پل بستن
closest
بستن
closes
: بستن
closer
بستن
closer
: بستن
close
بستن
close
: بستن
blocs
بستن
bloc
بستن
closest
: بستن
corks
بستن
cork
بستن
portcullis
بستن
fastens
بستن
obstructs
بستن
curdles
بستن
curdled
بستن
curdle
بستن
fastened
بستن
fasten
بستن
congeals
یخ بستن
congealing
یخ بستن
congealed
یخ بستن
congeal
یخ بستن
concludes
بستن
curdling
بستن
tighten
بستن
tightened
بستن
obstructing
بستن
obstructed
بستن
obstruct
بستن
scaffold
پل بستن
scaffolds
پل بستن
closing
بستن
dresses
بستن
dress
بستن
infers
بستن
inferring
بستن
infer
بستن
tightens
بستن
tightening
بستن
conclude
بستن
ice
یخ بستن
hitches
بستن
hitched
بستن
hitch
بستن
braced
بستن
brace
بستن
seizing
بستن
hitching
بستن
sellotaping
بستن
sellotapes
بستن
to put up
بستن
to shut out
بستن
to shut up
بستن
to tie up
بستن
cues
صف بستن
cue
صف بستن
shutting
بستن
shuts
بستن
shut
بستن
inferred
بستن
sellotape
بستن
sellotaped
بستن
chokes
بستن
choked
بستن
gird
بستن
binds
بستن
bind
بستن
ties
بستن
tie
بستن
wracks
به هم بستن
wracked
به هم بستن
racks
به هم بستن
racked
به هم بستن
rack
به هم بستن
queue
صف صف بستن
queued
صف صف بستن
queueing
صف صف بستن
choke
بستن
coagulating
بستن
coagulates
بستن
coagulated
بستن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com