Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (3 milliseconds)
English	Persian
agreement	قرار قبول
agreements	قرار قبول
Search result with all words
keep an appointment	قبول کردن قرار ملاقات
Other Matches
Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
accent mark	علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment	میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments	میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
postures	چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture	چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing	چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured	چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
surface mount technology	روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error	قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
classifies	در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify	در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying	در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
countershaft	محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
piezoelectric	ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
acceptances	قبول
imprimatur	قبول
receptions	قبول
compliance	قبول
acceptance	قبول
reception	قبول
adoption	قبول
acknowledgment	قبول
admissions	قبول
admission	قبول
intromission	قبول
conceding	قبول شکست
received	مورد قبول
accepts	قبول کردن
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
disallowance	عدم قبول
compliantly	با قبول و رضایت
embracement	قبول اتخاذ
concede	قبول شکست
conceded	قبول شکست
concedes	قبول شکست
allowable load	بارقابل قبول
accepts	قبول شدن
accepting	قبول کردن
withdraws	قبول نکردن
withdraw	قبول نکردن
compliancy	قبول اجابت
reply paid	جواب قبول
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
accept	قبول شدن
accept	قبول کردن
admission of liability	قبول بدهی
I agree.	قبول دارم.
adopter	قبول کننده
accepting	قبول شدن
compliant	قبول کننده
taken	مورد قبول
admittable	قابل قبول
acceptable	قابل قبول
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
offer and acceptance	ایجاب و قبول
non acceptance	عدم قبول
naturalization	قبول تابعیت
tolerable	قابل قبول
valid	قابل قبول
incompliance	عدم قبول
implied acceptance	قبول ضمنی
ratification	قبول قبولی
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
to take in	قبول کردن
pass	قبول کردن
passed	قبول کردن
passes	قبول کردن
receivable	قابل قبول
ready acceptance	حسن قبول
express acceptance	قبول صریح
admissible	قابل قبول
acceptability	قبول شدگی
ineligible	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
unacceptably	غیرقابل قبول
acceptance	قبول قرارداد
acceptances	قبول قرارداد
intolerancy	عدم قبول
accord	قبول کردن
accorded	قبول کردن
acceptability	قابلیت قبول
believable	قابل قبول
passable	قابل قبول
accords	قبول کردن
admitting	قبول کردن
adequate <adj.>	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
satisfactory <adj.>	قابل قبول
sufficient <adj.>	قابل قبول
acceptor	قبول کننده
adopt	قبول کردن
sufficing <adj.>	قابل قبول
acceptable <adj.>	قابل قبول
adopting	قبول کردن
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
adopts	قبول کردن
disclaim	قبول نکردن
admit	قبول کردن
disclaimed	قبول نکردن
disclaiming	قبول نکردن
disclaims	قبول نکردن
allowable	قابل قبول
acceptance by words	قبول قولی
acceptance by conduct	قبول فعلی
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
acceptance limit	حد قابل قبول
sufficiently <adv.>	قابل قبول
acceptation tacite	قبول ضمنی
accepter	قبول کننده
acceptant	قبول کننده
acceptancy	اماده قبول
entertain	قبول کردن
entertained	قبول کردن
entertains	قبول کردن
admits	قبول کردن
acceptably	بطورقابل قبول
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
honour	قبول کردن
honours	قبول کردن
aceptive	قابل قبول
honouring	قبول کردن
honoured	قبول کردن
reasonable	قابل قبول
honors	قبول کردن
honoring	قبول کردن
honored	قبول کردن
acknowladgement of debt	قبول بدهی
adhibit	قبول کردن
adoption	قبول به فرزندی
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
intolerance	عدم قبول
rejection	عدم قبول
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
rejection	قبول نکردن
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
matriculated	قبول کردن پذیرفتن
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
matriculates	قبول کردن پذیرفتن
acceptance	حوالهء قبول شده
popularity	قابل قبول عامه
To pass an examination .	درامتحان قبول شدن
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
conventional	مورد قبول عامه
disapproves	قبول نکردن رد کردن
zone of acceptability	منطقه قابل قبول
matriculate	قبول کردن پذیرفتن
disapprove	قبول نکردن رد کردن
To pass (fail,flunk) an exam.	درامتحان قبول ( رد )شدن
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
valid assumptions	فروض قابل قبول
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
to take up the gauntlet	قبول مبارزه کردن
He wouldnt dare refuse.	سگ کیست که قبول نکند
honors	یاحوالهای را قبول کردن
sign a waiver	قبول اغماض نمودن
taker	قبول کننده شرط
takers	قبول کننده شرط
admissible load	بار قابل قبول
eligibly	بطور قابل قبول
d. of a request	عدم قبول خواهش
honours	یاحوالهای را قبول کردن
honouring	یاحوالهای را قبول کردن
honoured	یاحوالهای را قبول کردن
honour	یاحوالهای را قبول کردن
complier	قبول کننده همدست
honoring	یاحوالهای را قبول کردن
availabe time	زمان مورد قبول
honored	یاحوالهای را قبول کردن
aknowledge character	کاراکتر مورد قبول
admissibleness	بطور قابل قبول
acceptances	حوالهء قبول شده
legal tender	پول قابل قبول
admissibility	مقبولیت قابلت قبول
persona grata	شخص مورد قبول
permissible stress	خستگی قابل قبول
acceptance number	عدد ملاک قبول
non compliance	عدم قبول یا انجام
acceptance of goods	قبول کردن کالا
naturalization	اعطا یا قبول تابعیت
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
matriculant	قبول شده در دانشگاه
loss appraisal	ضایعات قابل قبول
loss appraisal	قبول تلفات در جنگ
incredibility	عدم قابلیت قبول
adhesion	انضمام قبول عضویت
hard currencies	ارز قابل قبول
accepting bank	بانک قبول کننده
admissible stress	تلاش قابل قبول
suffrage	کمک همراهی قبول
recognized refugee	پناهنده قبول شده
to be valid	قابل قبول بودن
to incur a risk	ریسکی را قبول کردن
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
credibility	قابل قبول بودن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com