English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
endosarc قسمت درونی سفیده سلول
Other Matches
glair سفیده تخم مرغ سفیده
spermatid سلول حاصله از تقسیم سلول منی سازکه تبدیل به سلول منی میشود
internal furnace کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
spermatogonium سلول اولیه جنس نر سلول بیضه
dynamically نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
isogamete سلول جنسی که ازنظر شکل و کار از سلول جنسی جفت خود قابل تشخیص نیست
gametangium سلول یا عضوسازنده سلول جنسی
glaireous سفیده وش
glaire سفیده لعاب
cytoplasm سفیده یاخته
glaire سفیده تم مرغ
idioplasm اصل سفیده
protoplasm سفیده یاخته
chalk stone سفیده نقرسی
white of an egg سفیده تخم مرغ
egg-white سفیده تخم مرغ
sarcode سفیده یاخته حیوانی
plasmic وابسته به سفیده یاخته
plasma membrane غشاء خارجی سفیده یاخته
sclera صلبیه یا سفیده سخت چشم
scrambled eggs نیمروی زرده و سفیده مخلوط شده
glairy مثل سفیده تخم مرغ چسبناک
plasmolysis چروک و انقباض سفیده یاخته وخروج از جداریاخته
protagon جسم فوسفوری که جزاصلی سفیده مخ را تشکیل میدهد
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
to beat the egg-white until it is stiff سفیده تخم مرغ را آنقدر بزنند که سفت شود
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
meringue سفیده تخم مرغ وشکر که روی شیرینی وکیک میگذارند نوعی کیک میوه دار
meringues سفیده تخم مرغ وشکر که روی شیرینی وکیک میگذارند نوعی کیک میوه دار
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
cell سلول
data cell سلول
zoogamete سلول
cells سلول
cells سلول یکنفری
cleaved شکافتن سلول
photo cell سلول فتوالکتریک
cellulous سلول دار
phagocytosis سلول خواری
syncytium سلول چند هسته ایی
odontoblast سلول دندانی
photoconductive cell سلول فوتورسانا
photoelectric cell سلول فتوالکتریکی
photoelectric cell سلول فتوالکتریک
gonocyte سلول جنسی
cleaves شکافتن سلول
gonium سلول نطفه
germ cell سلول نطفه
germ cell سلول تخم
cellule سلول کوچک
cleave شکافتن سلول
binary cell سلول دودویی
cell پیل سلول
cell سلول یکنفری
active cell سلول فعال
cytology سلول شناس
celluloid مانند سلول
locular سلول دار
cells پیل سلول
lymph cell سلول لنف
galvanic cell سلول گالوانی
gametangium سلول جنسی
data cell سلول داده
cellulated سلول دار
memory cell سلول حافظه
mononuclear سلول یک هستهای
nerve cell سلول عصبی
accumulator cell سلول اکومولاتور
scarlet sage سلول اتشی
transformer cell سلول ترانسفورماتور
cellular سلول دار
unit cell سلول واحد
solar cell سلول خورشیدی
selenium cell سلول سلنیومی
solar cells سلول خورشیدی
stractural cell سلول ساختاری
ward سلول زندان
pixel سلول تصویر
wards سلول زندان
storage cell سلول انباره
barrier layer cell سلول لایه سدی
endoderm لیف درخت یا سلول
spermatogonium سلول موجد تخم
cataplasia تغییرات قهقهرایی در سلول
ideal galvanic cell سلول گالوانیکی ایده ال
cellulosic ساخته شده از سلول
half cell reaction واکنش نیم سلول
phagocyte سلول بیگانه خوار
progamete سلول مولد تخمچه
primitive cell سلول واحد ابتدایی
ectoclast پوسته خارجی سلول
karyoplasm پرتوپلاسم هسته سلول
interneuron وابسته به سلول عصب
intracellular واقع در درون سلول
gonocyte سلول تولید کننده
interneural وابسته به سلول عصب
half cell potential پتانسیل نیم سلول
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
infelt درونی
inmost درونی
intestine درونی
inner درونی
tumble home خم درونی
endogenous درونی
civil درونی
intrinsic درونی
intestines درونی
interior درونی
in- درونی
in- :درونی
in درونی
in :درونی
innermost درونی
inward درونی
insides درونی
subjective درونی
interiors درونی
internal درونی
indoor درونی
inside درونی
macrogamete سلول جنسی ماده بزرگتر
enclosure سلول تارکان دنیا [دین]
ovum سلول نطفه ماده تخمک
engramme تحولات دائمی هسته سلول
lysis زوال وفساد سلول وغیره
acrosome برجستگی قدامی سلول جنسی نر
light sensitive cell سلول حساس در برابر نور
loculus سلول یا حفره تخمدان مرکب
end centered unit cell سلول واحد دو وجهی متقابل پر
karyokinesis تقسیم غیرمستقیم هسته سلول
eletric eye سلول فوتوالکتریک چشم الکتریکی
engram تحولات دائمی هسته سلول
microphage سلول میکروب خوار کوچک
loggia ایوان درونی
indravgnt جریان درونی
the inner layer چینه درونی
the inner layer لایه درونی
inflow ریزش درونی
ingrowth رویش درونی
inherent viscosity گرانروی درونی
interflow جریان اب درونی
intercorrelation وابستگی درونی
cooptation انتخاب درونی
inner speech گفتار درونی
inner shell electron الکترون درونی
inner loop حلقه درونی
inmost thoughts اندیشههای درونی
logarithmic viscosity number گرانروی درونی
internalizing درونی کردن
endoderm پرده درونی
internal work کار درونی
pectorals صدری درونی
pore pressure فشار درونی
dynamically نیروی درونی
ductless gland غده درونی
dynamic نیروی درونی
archivolt قوس درونی
interior درونی درون
aula حیاط درونی
indoor درونی داخلی
internalising درونی کردن
endocardium پرده درونی دل
subjectivity درونی بودن
internalization درونی ساختن
pectoral صدری درونی
esoteric رمزی درونی
innate درونی چسبنده
interior affairs کارهای درونی
internalizes درونی کردن
enteroceptor گیرنده درونی
intrinsic approach رهیافت درونی
intrinsic motivation انگیزش درونی
endophasia تکلم درونی
interiors درونی درون
in-fighting کشمکش درونی
endogenous event رویداد درونی
entophyte انگل درونی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com