Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English
Persian
downtown
قسمت مرکزی شهر
Search result with all words
crom
قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
high asia
قسمت بلند و مرکزی امریکا
slovak
نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
sweet spot
قسمت مرکزی راکت یا چوب
Other Matches
cpu time
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters
شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
terneplate
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terne
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
plank
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
cross disbursing
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
sections
قسمت قسمت کردن برش دادن
section
قسمت قسمت کردن برش دادن
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
fanfold
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttle
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttle
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
قسمت قسمت حرکت کردن
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
throttling
عبور قسمت به قسمت
throttles
عبور قسمت به قسمت
shuttle
راهپیمائی قسمت به قسمت
throttled
عبور قسمت به قسمت
throttle
عبور قسمت به قسمت
shuttled
راهپیمائی قسمت به قسمت
p.p.m
قسمت در یک میلیون قسمت
parts per million
قسمت در میلیون قسمت
shuttle
بمباران قسمت به قسمت
shuttled
بمباران قسمت به قسمت
shuttles
بمباران قسمت به قسمت
to sell in lots
قسمت قسمت فروختن
shuttles
راهپیمائی قسمت به قسمت
forward overlap
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
centrical
مرکزی
centre pocket
مرکزی
central
مرکزی
central pumping station
مرکزی
focal line
خط مرکزی
centerline
خط مرکزی
core
مرکزی
cl
خط مرکزی
cores
مرکزی
focal
مرکزی
axial
مرکزی
cross refer
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
centrosymmetric
متقارن مرکزی
centralist
مرکزی نگر
centrum
جسم مرکزی
centripetal
جانب مرکزی
fovea centralis
فرورفتگی مرکزی
centrifugal
گریز از مرکزی
centrically
بطور مرکزی
centre game
بازی مرکزی
central
کامپیوتر مرکزی
spherical angle
زاویه مرکزی
central
تلفن چی مرکزی
centralists
مرکزی نگر
nuclei
لب هسته مرکزی
three centred curve
منحنی سه مرکزی
three center bonding
پیوند سه مرکزی
mainframes
پردازنده مرکزی
fore and aft center line
خط مرکزی سراسری
mainframe
پردازنده مرکزی
head office
اداره مرکزی
head office
دفتر مرکزی
subcentral
زیر مرکزی
holding company
شرکت مرکزی
directrix
خط تیر مرکزی
state government
دولت مرکزی
nucleus
لب هسته مرکزی
central terminal
پایانه مرکزی
central head
فشار مرکزی
central focusing wheel
چرخهزوم مرکزی
central fissure
شیار مرکزی
centralized plan
پلان مرکزی
central limit theorem
قضیه حد مرکزی
central load
بار مرکزی
eccentricity
برون مرکزی
central government
حکومت مرکزی
concourse
تالار مرکزی
central canal
مجرای مرکزی
central city
شهر مرکزی
axial pressure
فشار مرکزی
central convolution
شکنج مرکزی
central gyrus
شکنج مرکزی
central bank
بانک مرکزی
eccentricities
برون مرکزی
central sulcus
شیار مرکزی
central processing unit
واحدپردازنده مرکزی
central station
نیروگاه مرکزی
central site
سایت مرکزی
central processor
پردازشگر مرکزی
central processor
پردازنده مرکزی
boost coil
کوئل مرکزی
central control desk
میزفرمان مرکزی
centralism
مرکزی نگری
center
گروه مرکزی
central heating
حرارت مرکزی
central heating
گرمایش مرکزی
central office
دفتر مرکزی
center distance
فاصله مرکزی
central position
قرارگاه مرکزی
central position
وضعیت مرکزی
center base
میدان مرکزی
centered
وسط ونقطه مرکزی
centers
وسط ونقطه مرکزی
axis of the bore
محور مرکزی لوله
cores
هسته مرکزی مفتول
heartland
منطقه مرکزی وحیاتی
precentral gyrus
شکنج پیش مرکزی
heartlands
منطقه مرکزی وحیاتی
post office
اداره مرکزی پست
post offices
اداره مرکزی پست
one shot pump
پمپ روغن مرکزی
multicenter binding
پیوند چند مرکزی
core
هسته مرکزی مفتول
conurbations
شهر مهم مرکزی
conurbation
شهر مهم مرکزی
rimland
حومه ناحیه مرکزی
centre
وسط ونقطه مرکزی
center
وسط ونقطه مرکزی
golds
دایره مرکزی هدف
central mass storage
انباره انبوه مرکزی
cns
دستگاه عصبی مرکزی
central planning
برنامه ریزی مرکزی
central processing unit
واحد پردازش مرکزی
centre pawns
پیادههای مرکزی شطرنج
centre counter defence
دفاع متقابل مرکزی
gold
دایره مرکزی هدف
central heating system
دستگاه حرارت مرکزی
geocentric
دوران زمین مرکزی
centred
وسط ونقطه مرکزی
inner cities
بخش مرکزی شهر
center of gravity axis
محور ثقل مرکزی
heliocentric system
دستگاه خورشید مرکزی
cento
سازمان پیمان مرکزی
measures of central tendency
اندازههای گرایش مرکزی
central control panel
تابلوی مرکزی کنترل
geocentric system
دستگاه زمین مرکزی
central tendency measures
اندازههای گرایش مرکزی
nave
تالار مرکزی صحن
Central African Republic
جمهوری آفریقای مرکزی
GHQ
مخفف ستاد مرکزی
German Central Bank
بانک مرکزی آلمان
inner city
بخش مرکزی شهر
naves
تالار مرکزی صحن
scandinavian defence
دفاع متقابل مرکزی
vertical center line illusion
خطای خط قائم مرکزی
unit central processing
واحد پردازش مرکزی
the middlands
استانهای مرکزی انگلستان
statolatry
حمایت ازقدرت مرکزی
umbilical
واقع در نزدیکی ناف مرکزی
x ring
دایره مرکزی هدف تیراندازی
geothermal
وابسته به حرارت مرکزی زمین
geocentric
دارای مرکزی در زمین زمینی
central food preparation facility
کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
osset
اریایی نژادان قفقاز مرکزی
organization of central american states
سازمان دول امریکای مرکزی
general posr office
اداره مرکزی پست در لندن
king's yellow
مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
pecan
درخت گردوی امریکای مرکزی
central planning team
تیم طرح ریزی مرکزی
central railway station
ایستگاه مرکزی راه اهن
Ivory Coast
کرانهی مرکزی و غربی افریقا
directrix
خط مرکزی منطقه اتش توپ
geothermic
وابسته به حرارت مرکزی زمین
pecans
درخت گردوی امریکای مرکزی
keel
ستون عرضی مرکزی ناو
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
keels
ستون عرضی مرکزی ناو
radian
زاویه مرکزی قوس دایره
railway division
قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
division police petty officer
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
danish gambit
گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
abneural
واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
wing section
بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
statism
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
totalism
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
centralized
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
totalitarianism
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
central air data
مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
cellular unit
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
centre
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
balkline spot
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
C.I.A
مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
centred
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com