English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
English Persian
winter قشلاق کردن زمستانرا بر گذار کردن زمستانی
winters قشلاق کردن زمستانرا بر گذار کردن زمستانی
Other Matches
winterization زمستانی کردن
winter quarters پادگان زمستانی اقامتگاه زمستانی
to mince matters از گفتن راستی فرو گذار کردن
winter quarters قشلاق
transhumance ییلاق و قشلاق عشایر
winter crookneck کدوی زمستانی کدوی گردن کج زمستانی
brumous زمستانی
brumal زمستانی
hiemal زمستانی
wintry زمستانی
hymal زمستانی
hibernal زمستانی
hiberbal زمستانی
wintery زمستانی
winterish زمستانی
winterly زمستانی بی نشاط
winter solstice انقلاب زمستانی
jack frost لولوی زمستانی
winterization زمستانی شدن
hibernaculum جایگاه زمستانی
winterberry راج زمستانی
hibernate بخواب زمستانی رفتن
winterization بصورت زمستانی در امدن
hibernated بخواب زمستانی رفتن
hibernating بخواب زمستانی رفتن
hibernates بخواب زمستانی رفتن
hibernaculum گلخانه گلهای زمستانی
winter olympic بازیهای المپیک زمستانی
tuque کلاه بافته پشمی زمستانی
midwinter چله زمستان انقلاب زمستانی
harmattan بادخشک زمستانی سواحل غربی افریقا
to weather something in winter چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
storm window پنجره زمستانی کرکره چوبی بادشکن
snow tire لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
transition گذار
transitions گذار
over- گذار
over گذار
marker نشان گذار
transit time زمان گذار
transition period دوره گذار
transition state حالت گذار
heretic بدعت گذار
insured بیمه گذار
salvers مرهم گذار
markers نشان گذار
discriminator فرق گذار
deepositor ودیعه گذار
accomodating منت گذار
blazers علامت گذار
differentiator فرق گذار
demographic transition گذار جمعیت
bypassing کنار گذار
tracklayer ریل گذار
tracked layer ریل گذار
bypasses کنار گذار
bypassed کنار گذار
bypass کنار گذار
depositor امانت گذار
salver مرهم گذار
marker pen علامت گذار
outdoor recreation گشت و گذار
oviparous تخم گذار
blazer علامت گذار
pawnor رهن گذار
contributory خراج گذار
auctioneers حراج گذار
auctioneer حراج گذار
swindlers کلاه گذار
mark sense نشان گذار
impressionistic برداشت گذار
mortgagor رهن گذار
zoogenic بچه گذار
trend-setters بدعت گذار
trend-setter بدعت گذار
encoder رمز گذار
nomographer قانون گذار
innovators بدعت گذار
innovator بدعت گذار
swindler کلاه گذار
lowpass پایین گذار
racers مسابقه گذار
legator میراث گذار
pricer قیمت گذار
investors سرمایه گذار
investor سرمایه گذار
prizer قیمت گذار
legiskative قانون گذار
legislatrix قانون گذار زن
racer مسابقه گذار
legislative قانون گذار
lienee وثیقه گذار
pledgor رهن گذار
pledgor وثیقه گذار
punctuator نقطه گذار
dotter نقطه گذار
pracitcable گذار کردنی
heretics بدعت گذار
bailor امانت گذار
handler دسته گذار
shelver در تاقچه گذار
legislatress قانون گذار زن
bailer امانت گذار
instaurator بنیاد گذار
valuers قیمت گذار
legislators قانون گذار
founders بنیان گذار
legislator قانون گذار
foundering بنیان گذار
crossing site محل گذار
foundered بنیان گذار
founder بنیان گذار
insurant بیمه گذار
valuer قیمت گذار
assessor خراج گذار
spotter خال گذار
space bar فاصله گذار
grounder کار گذار
graduator درجه گذار
grounder پایه گذار
shelver در قفسه گذار
tapper توپی گذار
coder رمز گذار
handlers دسته گذار
grader نمره گذار
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
free capital سرمایه گذار پولی
minelayer کشتی مین گذار
truster ودیعه گذار اعتباردهنده
depositor ودیعه گذار مودع
net laying ship کشتی تور گذار
buoy tender ناو بویه گذار
miscreant بدعت گذار خبیث
burst gate لامپ پیام گذار
position control پیچ مرکز گذار
minelayer ناو مین گذار
money lender پول به بهره گذار
buoy tender کشتی بویه گذار
spacebar کلید فاصله گذار
dan layers شناوه بویه گذار
dan runner کشتی بویه گذار
subcaliber تفنگ اثر گذار
mine layer کشتی مین گذار
uniparous هر باریک تخم گذار
testator شاهد میراث گذار
dot generator مولد خال گذار
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
pathfinder هواپیمای علامت گذار مسیر
spademan نفر خرج گذار توپ
parentheses free nataton نشان گذار بدون پرانتز
truster باور کننده امانت گذار
You are not pulling my leg , are you ? نکند دار ؟ سر بسرم می گذار ؟
pathfinders هواپیمای علامت گذار مسیر
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
godmother نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
godmothers نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com