Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
appropriation
قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
Other Matches
intervert
بخود اختصاص دادن برگرداندن
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
appropriator
بخود اختصاص دهنده
self importance
دادن بخود
appropriating
اختصاص دادن
appropriates
اختصاص دادن
appropriate
اختصاص دادن
allocate
اختصاص دادن
allocate
اختصاص دادن
allot
اختصاص دادن
allocating
اختصاص دادن
appropriated
اختصاص دادن
to set apart
اختصاص دادن
allocates
اختصاص دادن
assign
اختصاص دادن
receive
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
monopolizes
بخود انحصار دادن
monopolises
بخود انحصار دادن
monopolised
بخود انحصار دادن
monopolising
بخود انحصار دادن
monopolize
بخود انحصار دادن
monopolized
بخود انحصار دادن
monopolizing
بخود انحصار دادن
to f. oneself
بخود دلخوشی دادن
to take the sun
افتاب بخود دادن
to summon up courage
جرات بخود دادن
screw up one's courage
جرات بخود دادن
to be moped
بخود راه دادن
to permit oneself
بخود اجازه دادن
lay out oneself
بخود زحمت دادن
to stint oneself
تنگی بخود دادن
To give way to doubt. To waver.
بخود تردید راه دادن
To give way to gloomy thoughts .
فکرهای بد بخود راه دادن
to buck up
فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
reserving
ذخیره کردن اختصاص دادن
devote
اختصاص دادن فدا کردن
devoting
اختصاص دادن فدا کردن
devotes
اختصاص دادن فدا کردن
reserving
نگه داشتن اختصاص دادن
reserves
ذخیره کردن اختصاص دادن
reserves
نگه داشتن اختصاص دادن
reserve
نگه داشتن اختصاص دادن
earmark
نشان کردن اختصاص دادن
earmarks
نشان کردن اختصاص دادن
assigns
قلمداد کردن اختصاص دادن
reserve
ذخیره کردن اختصاص دادن
assigning
قلمداد کردن اختصاص دادن
assign
قلمداد کردن اختصاص دادن
allocating
تقسیم کردن اختصاص دادن
dedicates
اختصاص دادن وقف کردن
dedicating
اختصاص دادن وقف کردن
allocates
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocate
تقسیم کردن اختصاص دادن
dedicate
اختصاص دادن وقف کردن
assigned
قلمداد کردن اختصاص دادن
to put on frills
سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
appropriation
اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
ambitus
[اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
applied
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
to put oa a semblance of anger
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
stolen
مسروقه
stolen goods
مال مسروقه
stolen goods
اموال مسروقه
stolen goods
کالای مسروقه
mace greff
خریدار اجناس مسروقه
handing stolen goods
اخفاء مال مسروقه
receiver of stolen goods
خریدار مال مسروقه
conclearer of stolen goods
مخفی کننده اموال مسروقه
renumber
خصوصیت برخی زبانهای کامپیوتری که به برنامه نویس امکان اختصاص دادن مقدار جدید به همه یا برخی از شماره خط های برنامه میدهد
the minimum value
law by prescribed stolengoods of نصاب در مال مسروقه
receiver
خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
receivers
خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
theft bote
استرداد مال مسروقه ازسارق به این شرط که مال باخته از تعقیب سارق منصرف شود
self confident
مطمئن بخود
self congratulation
تبریک بخود
self consequence
اهمیت بخود
self dependent
متکی بخود
to remember oneself
بخود امدن
self dramatization
بخود بندی
self exaltation
بخود بالیدن
assume
بخود گرفتن
spontaneous
خود بخود
bethink
بخود امدن
by it self
خود بخود
self pity
ترحم بخود
self-pity
ترحم بخود
pretend
بخود بستن
feign
بخود بستن
dissemble
بخود بستن
sham
بخود بستن
to suck in
بخود کشیدن
introspect
بخود برگشتن
assumes
بخود گرفتن
aplomb
اطمینان بخود
assumable
بخود گرفتنی
spohnge
بخود کشیدن
playact
بخود بستن
he was restored to reason
بخود امد
narcissism
عشق بخود
self-help
کمک بخود
self help
کمک بخود
arrogation
بخود بستن
to imbrue with blood
بخود اغشتن
to imbrue in blood
بخود اغشتن
substantive
متکی بخود
assumed
بخود بسته
preen
بخود بالیدن
preened
بخود بالیدن
preening
بخود بالیدن
self trust
اعتماد بخود
self relative
نسبت بخود
preens
بخود بالیدن
self respect
احترام بخود
resource allocation
اختصاص منبع
allocated
اختصاص یافته
memory allocation
اختصاص حافظه
appertained
اختصاص داشتن
appertaining
اختصاص داشتن
appertain
اختصاص داشتن
appropriation
اختصاص بودجه
apanage
اختصاص داشت
appertains
اختصاص داشتن
lion skin
دلیری بخود بسته
self charging
خود بخود پر شونده
to be convulsed with laughter
از خنده بخود پیچیدن
assumed
بخود گرفته عاریتی
self divison
تقسیم خود بخود
self fruitful
بخود بخودگرده افشان
delusion of reference
هذیان بخود بستن
self fertility
لقاح خود بخود
self subsistence
اعاشه خود بخود
strike an attitude
حالتی بخود گرفتن
abiogenesis
تولید خود بخود
self rewarding
پاداش دهنده بخود
muster up your courage
جرات بخود بدهید
diffidently
با نداشتن اعتماد بخود
autoplasty
پیوند از خود بخود
self activity
فعالیت خود بخود
to stand on one's own legs
متکی بخود بودن
reservation of a right
اختصاص حقی به خود
assigned
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
attached
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
allotted
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
allocated
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
indigenousness
اختصاص بیک اب و خاک
specialities
اختصاص کیفیت ویژه
specialty
اختصاص کیفیت ویژه
appropriated
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
provided
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
laid on
<past-p.>
اختصاص داده شده
speciality
اختصاص کیفیت ویژه
permanent oppointment
اختصاص دایمی به یک یکان
agonise
بخود پیچیدن معذب شدن
arrogate
غصب کردن بخود بستن
pretend
بخود بستن دعوی کردن
pretending
بخود بستن دعوی کردن
pretends
بخود بستن دعوی کردن
feign
بخود بستن جعل کردن
autolysis
هضم یا گوارش خود بخود
self insured
خود بخود بیمه شده
self slayer
مبادرت کننده بخود کشی
self formed
خود بخود تشکیل شده
attitudinize
حالت خاصی بخود گرفتن
self tightening
خود بخود تنگ شونده
to rally one dispersed
نیروی تازه بخود دادان
self moved
دارای حرکت خود بخود
feigns
بخود بستن جعل کردن
self lubricating
خود بخود نرم شونده
materializing
صورت خارجی بخود گرفتن
materializes
صورت خارجی بخود گرفتن
assume
بخود بستن وانمود کردن
materialised
صورت خارجی بخود گرفتن
materialises
صورت خارجی بخود گرفتن
materialising
صورت خارجی بخود گرفتن
pretendedly
بطور ساختگی یا بخود بسته
assumes
بخود بستن وانمود کردن
to overstrain oneself
زیاد بخود فشار اوردن
self registering
خود بخود ثبت کننده
materialize
صورت خارجی بخود گرفتن
materialized
صورت خارجی بخود گرفتن
self regulating
خود بخود تنظیم شونده
introspect
بخود امدن درخود فرورفتن
self rising
خود بخود بلند شونده
endemicity
اختصاص بیک قوم یادیار
self pollination
گرده افشانی خود بخود گیاه
self digestion
جذب خود بخود مواد غذایی
self support
اتکاء بخود تکفل مخارج خود
self unloading
خود بخود تخلیه کننده بار
cupboard love
عشق بخود بسته یاغرض الود
that is his look
این کار وابسته بخود اوست
refocillate
تجدید حیات کردن بخود اوردن
stylolite
ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
autos
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
auto
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
ultromotivy
جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
aut
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و" خودکار"
allottee
کسیکه چیزی باو اختصاص داده شده
promptbook
نسخه نمایشنامه که به سوفلور نمایش اختصاص دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com