English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
I dont mean to intrude . قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
Other Matches
dynamic تصویر مثل گراف که با ورود داده جدید بلارنگ بهنگام در می آید
dynamically تصویر مثل گراف که با ورود داده جدید بلارنگ بهنگام در می آید
calendar program ابزار نرم افزاری که به کاربر اجازه ورود و بررسی به قرار ملاقات ها میدهد
i have no knowledge of it هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
it has escaped my remembrance در یاد ندارم بخاطر ندارم
appointments قرار ملاقات وعده ملاقات
appointment قرار ملاقات وعده ملاقات
ems dispatch تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
updates 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
i have nothing ندارم
seasonable بهنگام
opportune بهنگام
timeous بهنگام
in season بهنگام
up-to-date بهنگام
precociously نا بهنگام
mistimed تا بهنگام
betimes بهنگام
timous بهنگام
up to date بهنگام
timely بهنگام
timous or meous بهنگام
i am not a with him با او اشنایی ندارم
I am dead broke . I am penniless. یک غاز هم ندارم
Are there any letters for me? من نامه ای ندارم؟
Are there any messages for me? من پیغامی ندارم؟
I don't have a fork. من چنگال ندارم.
I don't have a knife. من چاقو ندارم.
I don't have a spoon. من قاشق ندارم.
i have no objection to that به ان اعتراضی ندارم
i cannot bear him حوصله او را ندارم
i am not in حالش را ندارم
i dont meant it مقصودی ندارم
updating بهنگام دراوری
pat بهنگام بموقع
The untively death ( passing away ) … درگذشت نا بهنگام ...
updated بهنگام در اوردن
microsoft بهنگام سازی
pats بهنگام بموقع
patted بهنگام بموقع
patting بهنگام بموقع
update بهنگام در اوردن
update بهنگام دراوری
updated بهنگام دراوری
updates بهنگام دراوری
updates بهنگام در اوردن
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
I am not in the mood. حال وحوصله ندارم
I cant do any crystal – gazing . علم غیب که ندارم
I have no small change. من پول خرد ندارم.
I have nothing to do with politics. کاری به سیاست ندارم
I'm not worth it. من ارزش اونو ندارم.
I have no place (nowhere) to go. جایی ندارم بروم
No offence! قصد اهانت ندارم!
No harm meant! قصد اهانت ندارم!
I'm fine with it. <idiom> من باهاش مشکلی ندارم.
I'm up to my ears <idiom> فرصت سر خاراندن ندارم
I am sore at her. Iam bitter about her. ازاودل خوشی ندارم
My pain has gone. دیگر درد ندارم.
I have nothing to do with him . با اوسر وکاری ندارم
i do not feel like working کار کردن ندارم
i have no work today امروز کاری ندارم
i am reluctant to go میل ندارم بروم
I have nothing against you . با شما مخالفتی ندارم
i am out of p with it دیگرحوصله انرا ندارم
i reck not of danger من باکی از خطر ندارم
I don't like this. من این را دوست ندارم.
i do not have the courage جرات انرا ندارم
intempestive laughter خنده بیجا یا نا بهنگام
well-timed بهنگام در وقت مناسب
to poach a start in race نا بهنگام پیش افتادن
well timed بهنگام در وقت مناسب
i have no other place to go جای دیگری ندارم که بروم
That is fine by me if you agree. اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I have no doubt that you wI'll succeed. تردیدی ندارم که موفق می شوید
i cannot a to buy that استطاعت خرید انرا ندارم
i have nothing else هیچ چیز دیگر ندارم
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
I havent heard of her for a long time. مدتها است از او خبری ندارم
I am minding my own business. کاری بکار کسی ندارم
She is not concerned with all that . با این کارها کاری ندارم
I am tied up ( engaged ) on Saturday . شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
I dont wish ( want ) to malign anyone . میل ندارم بد کسی را بگویم
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
I have nothing more to say . دیگر عرضی نیست ( ندارم )
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
I don't have it in my power to help you. من توانایی کمک به شما را ندارم.
I cant take (stand) it any longer. بیش از این تاب ندارم
I dislike dull colors . رنگهای مات را دوست ندارم
visit ملاقات
visiting ملاقات
visited ملاقات
linkup ملاقات
visits ملاقات
premature decision تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
whiffle نا بهنگام وزیدن جنبیدن شعله
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll . با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
ido not feel my legs نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
It is of no interest to me at all. من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
To regain consciousness. to come to. امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
You must be joking (kidding). شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
I dont have an earthly chance. کمترین شانس راروی زمین ندارم
I have no claim to this house. نسبت به این خانه ادعایی ندارم
appointment قرار ملاقات
revisit ملاقات مجدد
conjuncture ملاقات تصادفی
date [appointment] قرار ملاقات
trysts قرار ملاقات
appointed day قرار ملاقات
appointed day وعده ملاقات
resorts ملاقات مکرر
resorted ملاقات مکرر
tryst قرار ملاقات
revisited ملاقات مجدد
gang up ملاقات کردن
revisiting ملاقات مجدد
revisits ملاقات مجدد
stop by <idiom> ملاقات کردن
audiences ملاقات رسمی
audience ملاقات رسمی
date [appointment] وعده ملاقات
resort ملاقات مکرر
meeting ملاقات میتینگ
concourses محل ملاقات
concourse محل ملاقات
meeting ملاقات اجتماع
meetings ملاقات میتینگ
meetings ملاقات اجتماع
visiting hours ساعات ملاقات
caller ملاقات کننده
appointments وعده ملاقات
appointment وعده ملاقات
official meeting ملاقات رسمی
callers ملاقات کننده
meeter ملاقات کننده
journals لیست تغییرات یا بهنگام سازی ها در فایل
turnaround jump shot پرش از پشت و چرخش بهنگام شوت
turnaround jumper پرش از پشت و چرخش بهنگام شوت
upgrading قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
journal لیست تغییرات یا بهنگام سازی ها در فایل
upgrade قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
upgraded قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
upgrades قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
make an appointment قرار ملاقات گذاشتن
assignation قرار ملاقات واگذاری
visitant ملاقات کننده مهاجر
obtain an appointment وقت ملاقات گرفتن
appointed days قرار های ملاقات
appointments قرار های ملاقات
schedule an appointment قرار ملاقات گذاشتن
dates [appointments] قرار های ملاقات
redezvous رانده وو محل ملاقات
assignations قرار ملاقات واگذاری
appointments وعده های ملاقات
revisited دوباره ملاقات کردن
dates [appointments] وعده های ملاقات
revisiting دوباره ملاقات کردن
revisit دوباره ملاقات کردن
revisits دوباره ملاقات کردن
appointed days وعده های ملاقات
trysts قرار ملاقات گذاشتن
tryst قرار ملاقات گذاشتن
rendezvous قرار ملاقات گذاشتن
o quake at work and sweet at meals. <proverb> به وقت کار,جدیت ,بهنگام غذا,رئوفت.
I don't socialize much these days. این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
i have no idea of that هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
meets معرفی شدن به ملاقات کردن
meet معرفی شدن به ملاقات کردن
redezvous وعده ملاقات اجتماع مجدد
miss an appointment از دست دادن قرار ملاقات
I have a date with my fiandee. با نامزدم قرار ملاقات دارم
keep an appointment قبول کردن قرار ملاقات
I'd like to see Mr. ... من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
dual صفحه LCD رنگی که تصویر را در دو مرحله بهنگام میکند
upto the mark داخل موضوع درست درجای خود بهنگام بموقع
storage حافظهای که نیاز دارد محتوایش مرتب بهنگام شود
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
how much does a vacation cost? [American E] [when amount is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
lose touch with <idiom> از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
fix someone up with someone <idiom> واسطه برای قرار ملاقات دونفر
It was a mere accident that we met. ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
to arrive in good time خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
stepped motor دستگاه مکانیکی که بهنگام پالس دادن به ان مقدار ثابتی می چرخد
It is too expensive for me to buy ( purchase ). برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
conference ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conferences ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
blind dates قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind date قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
dynamic حافظه با دستیابی تصادفی که نیاز دارد و محتوای آن مرتب بهنگام شود
switching بهنگام سازی ثابت اطلاعات بین تغییر مبدا و مقصد در شبکه
addition رکوردی که برای بهنگام سازی رکورد اصلی فایل بکار می رود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com