Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
nonfeasance
قصور در انجام امری
Other Matches
postulancy
کاندید نامزد انجام امری
sin of omission
گناه فروگذاری از انجام امری
to commit yourself to do something
خود را به انجام امری متعهد نمودن
to engage yourself to do something
خود را به انجام امری متعهد نمودن
pooled
عده کارمند اماده برای انجام امری
pool
عده کارمند اماده برای انجام امری
pools
عده کارمند اماده برای انجام امری
mutualize
بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
cunctation
قصور
neglecting
قصور
defult
قصور
shortcomings
قصور
defaults
قصور
shortcoming
قصور
debt
قصور
debts
قصور
failing
قصور
pretermission
قصور
neglect
قصور
laches
قصور
failure
قصور
neglected
قصور
neglects
قصور
non feasnce
قصور
default
قصور
failures
قصور
defaulted
قصور
negligence
قصور
defaulting
قصور
delinquency
قصور
failings
قصور
negligence
قصور کوتاهی
failures
کوتاهی قصور
failed
قصور کردن
failure
کوتاهی قصور
fails
قصور کردن
fail
قصور کردن
fail
رد شدن قصور ورزیدن
failed
رد شدن قصور ورزیدن
fails
رد شدن قصور ورزیدن
default
عدم پرداخت قصور کردن
defaulted
عدم پرداخت قصور کردن
defaults
عدم پرداخت قصور کردن
defaulting
عدم پرداخت قصور کردن
lose face
<idiom>
به خاطراشتباه ،با قصور خجالت زده بودن
deferred maintenance
قصور و تاخیر در تعمیرماشین الات و غیره
imperatives
امری
imperative
امری
fiat
امری
fiats
امری
magistral
امری
jussive
کلمهء امری
factual
حقیقت امری
factually
حقیقت امری
jussive
حالت امری
imperative statement
حکم امری
whipping boy
وجه المصالحه امری
committed
متعهدبانجام امری نمودن
committing
متعهدبانجام امری نمودن
commit
متعهدبانجام امری نمودن
prolepsis
تقدیم یا تقدم امری
commits
متعهدبانجام امری نمودن
bring about
سبب وقوع امری شدن
to evolve a fact
چگونگی امری را فاهر کردن
prerequisite
شرط قبلی لازمه امری
betoken
دلالت کردن بر دال بر امری
hunching
فن احساس وقوع امری در اینده
hunches
فن احساس وقوع امری در اینده
hunched
فن احساس وقوع امری در اینده
hunch
فن احساس وقوع امری در اینده
to make inquires into a matter
در امری تحقیقات بعمل اوردن
precognition
الهام قبل ازوقوع امری
that is a thing
این امری است علیحده
prerequisites
شرط قبلی لازمه امری
preordain
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
hindsight
درک یا فهم امری که واقع شده
to regard something as a matter of course
چیزی
[داستانی]
را امری آشکار در نظر گرفتن
to thrash out the truth
حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
boggle
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automate
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
remainder
حالتی که وجودیافتن امری منوط به تحقق امر دیگری باشد
acatalectic
قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
failures
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
feasability study
مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
presentiments
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
verifies
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
upward compatible
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
reversion
هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
warp tension
کشش نخ های تار
[میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
query
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
terminuse ad quem
انجام
end all
انجام
effectuation
انجام
fulfilment
انجام
fulfillment
انجام
achievement
انجام
accomplishment
انجام
achievements
انجام
execution
انجام
performance
انجام
consummation
انجام
compietion
انجام
sequels
انجام
implemented
انجام
implements
انجام
implementing
انجام
sequel
انجام
commissioning
انجام
completion
انجام
implementation
انجام
enforcement
انجام
commissions
انجام
at last
سر انجام
implement
انجام
implementation
انجام
performances
انجام
commission
انجام
transaction
انجام
perform
انجام دادن
repetition
باز انجام
to carry into execution
انجام دادن
performing
انجام دهنده
to bring to effect
انجام دادن
to bring to an issve
انجام دادن
do up
انجام دادن
chars
انجام دادن
charring
انجام دادن
to be fulfilled
انجام گرفتن
char
انجام دادن
pending
در دست انجام
unfulfilled
انجام نشده
performs
انجام دادن
the d. of duty
انجام وفیفه
thrust line
خط حمله خط انجام تک
performed
انجام دادن
non-starter
کار نا انجام
feasibility
توانایی انجام
accomplishable
انجام دادنی
accomplisher
انجام دهنده
non-starters
کار نا انجام
achiever
انجام دهنده
repeats
باز انجام
do-it-yourself
خود انجام
accomplished
انجام شده
time-honoured
انجام کاریدردرازمدت
to make good
انجام دادن
honoured
انجام تعهد
honouring
انجام تعهد
honours
انجام تعهد
to go through
انجام دادن
to put through
انجام دادن
to follow out
انجام دادن
repetitions
باز انجام
effectual
انجام شدنی
honour
انجام تعهد
honors
انجام تعهد
accomplish
انجام دادن
accomplishes
انجام دادن
accomplishing
انجام دادن
unaided
انجام چیزیبدونکمکدیگران
unsporting
انجام حرکاتغیرورزشیدربرابرحریفدریکبازی
complier
انجام دهنده
completion of a contract
انجام یک قرارداد
honored
انجام تعهد
honoring
انجام تعهد
effect
انجام دادن
effected
انجام دادن
effecting
انجام دادن
make out
<idiom>
انجام دادن
to do a thing the right way
انجام دادن
pays
انجام دادن
unaccomplished
انجام نشده
paying
انجام دادن
pay
انجام دادن
to carry through
انجام دادن
actions
انجام کاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com