Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
bet on the wrong horse
<idiom>
قضاوت اشتباه درموردچیزی
Other Matches
Judge not , that ye be not judged.
<proverb>
قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
range error
اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
squawk about
<idiom>
شکایت درموردچیزی داشتن
glitches
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitch
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
out of place
<idiom>
درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
I consider that a mistake.
[I regard that as a mistake.]
این به نظر من اشتباه است.
[این را من اشتباه بحساب می آورم.]
jurisdication
قضاوت
judgeship
قضاوت
verdicts
قضاوت
verdict
قضاوت
adjudication
قضاوت
judgements
قضاوت
judgments
قضاوت
judgement
قضاوت
judgment
قضاوت
arret
قضاوت
advise
قضاوت کردن
value judgements
قضاوت ارزشی
pass a judgement
قضاوت کردن
decreeing
قضاوت تصویبنامه
benches
مسند قضاوت
decreed
قضاوت تصویبنامه
decree
قضاوت تصویبنامه
comparative judgement
قضاوت تطبیقی
value judgement
قضاوت ارزشی
bench
مسند قضاوت
decrees
قضاوت تصویبنامه
equanimity
قضاوت منصفانه
judge
قضاوت کردن
justifying
قضاوت کردن
justify
قضاوت کردن
judicable
قابل قضاوت
jurisdiction
قضاوت کردن
sentencing
رای قضاوت
sentences
رای قضاوت
sentence
رای قضاوت
formal logic
قضاوت سطحی
judged
قضاوت کردن
judging
قضاوت کردن
justifies
قضاوت کردن
witting
هوش قضاوت
jurisdication
حق قضاوت قلمرو
judges
قضاوت کردن
exclusive jurisdiction
حق قضاوت کنسولی
absolute judgment
قضاوت مطلق
exclusive jurisdiction
حق قضاوت استثنایی
viewed
چشم انداز قضاوت
viewing
چشم انداز قضاوت
views
چشم انداز قضاوت
judgement
رای دادگاه قضاوت
measurements
روش قضاوت چیزی
judgments
رای دادگاه قضاوت
forejudge
از پیش قضاوت کردن
judgements
رای دادگاه قضاوت
forjudge
از پیش قضاوت کردن
view
چشم انداز قضاوت
prejudgment
قضاوت قبل از وقوع
common sense
قضاوت صحیح حس عام
errs
بغلط قضاوت کردن
law of comparative judgement
قانون قضاوت تطبیقی
erred
بغلط قضاوت کردن
err
بغلط قضاوت کردن
uncharitable
سخت گیردر قضاوت
levelheaded
دارای قضاوت صحیح
to hold the scales even
بی طرفانه قضاوت کردن
expertize
استادانه قضاوت کردن
tribunate
مقام یامسند قضاوت
measurement
روش قضاوت چیزی
partial jurisdiction
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
advising
قضاوت کردن پند دادن
prejudge
بدون رسیدگی قضاوت کردن
advises
قضاوت کردن پند دادن
prejudges
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudging
بدون رسیدگی قضاوت کردن
judicious
دارای قوه قضاوت سلیم
meier art judgement test
ازمون قضاوت هنری مایر
prejudged
بدون رسیدگی قضاوت کردن
benches
کرسی قضاوت جای ویژه
performance
روش قضاوت کارایی سیستم
bencher
کسی که بر مسند قضاوت می نشیند
performances
روش قضاوت کارایی سیستم
it is hard to say
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
bench
کرسی قضاوت جای ویژه
datum error
اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
One must not judge by appearances .
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
prejudice
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
prejudices
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
delivery error
اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
bench
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
benches
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
rhadamanthine
وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
be raise to the bench
بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
praetorian
وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
can't see the forest for the trees
<idiom>
ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
Doom
[نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
can not judge a book by its cover
<idiom>
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
normative economics
اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
lap sus
اشتباه
mistaking
اشتباه
errancy
اشتباه
fallacies
اشتباه
barratry
اشتباه
mix up
اشتباه
mix-up
اشتباه
mix-ups
اشتباه
discrepancy
اشتباه
incorrectness
اشتباه
inerrant
بی اشتباه
jeofail
اشتباه
wronging
اشتباه
to put one in the wrong
اشتباه
snafu
اشتباه
faults
اشتباه
mistakenness
اشتباه
fault
اشتباه
wrong
اشتباه
fallacy
اشتباه
mistakes
اشتباه
mistake
اشتباه
wrongs
اشتباه
clanger
اشتباه
faulted
اشتباه
trip
اشتباه
false
<adj.>
اشتباه
goof
اشتباه
goofed
اشتباه
goofing
اشتباه
goofs
اشتباه
errors
اشتباه
tripped
اشتباه
trips
اشتباه
overseen
در اشتباه
fumble
اشتباه
fumbles
اشتباه
error
اشتباه
faux pas
اشتباه
flounders
اشتباه
fumbled
اشتباه
floundering
اشتباه
floundered
اشتباه
in error
<adj.>
اشتباه
flounder
اشتباه
by a mistake
<adv.>
بطور اشتباه
as a result of a mistake
<adv.>
بطور اشتباه
by accident
<adv.>
بطور اشتباه
mistakable
قابل اشتباه
inadvertently
<adv.>
بطور اشتباه
unintentionally
<adv.>
بطور اشتباه
spuriously
<adv.>
بطور اشتباه
lapsus memoriac
اشتباه یا لغزش
by mistake
<adv.>
بطور اشتباه
wrongly
<adv.>
بصورت اشتباه
lapsus linguac
اشتباه لپی
to read wrong
اشتباه
[ی]
خواندن
dispersion error
اشتباه پراکندگی
make a mistake
<idiom>
اشتباه کردن
by mistake
<adv.>
بصورت اشتباه
I made a mistake . I was wrong.
من اشتباه کردم
deflection error
اشتباه انحراف
flub
اشتباه احمقانه
delivery error
اشتباه در تیراندازی
off the beam
<idiom>
اشتباه ،خطا
by a mistake
<adv.>
بصورت اشتباه
as a result of a mistake
<adv.>
بصورت اشتباه
by accident
<adv.>
بصورت اشتباه
trip up
<idiom>
اشتباه کردن
inadvertently
<adv.>
بصورت اشتباه
unintentionally
<adv.>
بصورت اشتباه
spuriously
<adv.>
بصورت اشتباه
deflection error
اشتباه سمت
unmistakable
خالی از اشتباه
mistaken party
اشتباه کننده
to make a mistake
اشتباه کردن
mistake of law
اشتباه حکمی
to make an error
اشتباه کردن
mistake of fact
اشتباه موضوعی
to put wise
از اشتباه دراوردن
falsely
<adv.>
بطور اشتباه
mistakenness
در اشتباه بودن
systematic error
اشتباه سیستماتیک
you are mistaken
در اشتباه هستید
professional misconduct
اشتباه حرفهای
probable error
اشتباه احتمالی
peccant
اشتباه کار
syntax error
اشتباه ترکیبی
parachronism
اشتباه تاریخی
miswrite
اشتباه نوشتن
faultily
<adv.>
بطور اشتباه
incorrectly
<adv.>
بطور اشتباه
misstep
اشتباه درقضاوت
miscue
اشتباه کردن
mils trip
اشتباه میلیمی
metachronism
اشتباه تاریخی
typing error
اشتباه تایپی
to goof up
[American E]
اشتباه کردن
malentendu
اشتباه فهمیدن
incorrectly
<adv.>
بصورت اشتباه
misguidely
از روی اشتباه
typo
اشتباه تایپی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com