English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (43 milliseconds)
English Persian
polarised قطبی کردن یا شدن
polarises قطبی کردن یا شدن
polarising قطبی کردن یا شدن
polarize قطبی کردن یا شدن
polarizes قطبی کردن یا شدن
polarizing قطبی کردن یا شدن
Search result with all words
polarised قطبی کردن
polarises قطبی کردن
polarising قطبی کردن
polarize قطبی کردن
polarizes قطبی کردن
polarizing قطبی کردن
Other Matches
polar regions مناطق قطبی زمین سرزمینهای قطبی
polar plot روش بردن نقاط روی نقشه یا مختصات قطبی تعیین محل نقاط به طریقه مختصات قطبی
orientation forces نیروهای دو قطبی- دو قطبی
dipole dipole bond پیوند دو قطبی- دو قطبی
circumpolar constellation صورتهای فلکی دور قطبی صورتهای فلکی پیرا قطبی
polar stereographic سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
homopolar هم قطبی
dipole دو قطبی
arctic قطبی
diode دو قطبی
unipolar تک قطبی
polar قطبی
bipolar دو قطبی
double pole دو قطبی
unipolar یک قطبی
hexod لامپ شش قطبی
polarities تمایل قطبی
arctic regions نواحی قطبی
aurora شفق قطبی
polarities ویژگی قطبی
loadstar ستاره قطبی
electric dipole دو قطبی الکتریسیته
lodestar ستاره قطبی
lodestaror load ستاره قطبی
electric doublet دو قطبی الکتریسیته
arctic regions مناطق قطبی
magnetic doublet دو قطبی مغناطیسی
polarity تمایل قطبی
arctic basin حوضچه قطبی
polarized قطبی شده
fitchet گربه قطبی
hexode لامپ شش قطبی
Pole Star ستاره قطبی
four pole چهار قطبی
polarization قطبی شدگی
polarization قطبی سازی
polarity ویژگی قطبی
multi contact چند قطبی
terminal voltage ولتاژ قطبی
foumart گربه قطبی
two terminal network شبکه دو قطبی
polaris ستاره قطبی
polar winds بادهای قطبی
polar vortex ورتکس قطبی
polar vector بردار قطبی
polar variable متغیر قطبی
polar transmission مخابره قطبی
polarization current جریان قطبی
two electrode valve لامپ دو قطبی
triode لامپ سه قطبی
unipolar armature ارمیچر تک قطبی
unipolarity حالت یک قطبی
polestar ستاره قطبی
pole armature ارمیچر قطبی
polarizing filter صافی قطبی
polar solvent حلال قطبی
polarized relay رله قطبی
polar relay رله قطبی
one pole switch کلید یک قطبی
single contact switch کلید یک قطبی
north star ستاره قطبی
multipole چند قطبی
multipolar چند قطبی
moment of a dipole گشتاور دو قطبی
polar angle زاویه قطبی
polar bond پیوند قطبی
polar compound ترکیب قطبی
polar molecule مولکول قطبی
polar distance فاصله قطبی
polar diagram نقشه قطبی
polar coordinates مختصات قطبی
polar coordinate مختصات قطبی
bipolar cells یاختههای دو قطبی
dipole interaction بر هم کنش دو قطبی
zwitterion یون دو قطبی
dipole antenna انتن دو قطبی
crystal rectifier دو قطبی بلورین
dipole moment گشتاور دو قطبی
dipolar ion یون دو قطبی
diode لامپ دو قطبی
octode لامپ هشت قطبی
heptode لامپ هفت قطبی
tetrode لامپ چهار قطبی
heteropolar bond پیوند ناجور قطبی
semipolar molecule مولکول نیم قطبی
semiconductor diode دو قطبی نیم رسانا
arctic مربوطه به نواحی قطبی
magnetic quadrupole چهار قطبی مغناطیسی
circumpolar stars ستارگان پیرا قطبی
circumpolar stars ستارگان دور قطبی
multi electrode valve لامپ چند قطبی
folded dipole انتن دو قطبی دولا
dipole dipole forces نیروهای دو قطبی- دوقطبی
isolation diode لامپ دو قطبی خودکار
molecular dipole moment گشتاور دو قطبی مولکولی
magnetic dipole moment گشتاور دو قطبی مغناطیسی
polar coordinates مختصات قطبی [ریاضی]
duopsony انحصار دو قطبی خرید
polar diagram نمودار با مختصات قطبی
duopoly انحصار دو قطبی فروش
multipole moment گشتاور چند قطبی
polar duplex telegraphy تلگراف دو جهتی قطبی
unipolar سلولهای عصبی یک قطبی
bipolar affective disorder اختلال عاطفی دو قطبی
polar covalent bond پیوند کووالانسی قطبی
triode amplifier فزون ساز سه قطبی
unipolar psychosis روان پریشی یک قطبی
the north star ستاره قطبی یا شمالی
homopolar bond پیوند جور قطبی
polar coordinates دستگاه مختصات قطبی
pentode لامپ پنج قطبی
polar chart نمودار با مختصات قطبی
four terminal network شبکه چهار قطبی
image phase constant ضریب فازی چهار قطبی ضریب ثابت فازی تصویر ثابت فازی چهار قطبی
fitchew پوست راسو یا گربه قطبی
hot cathode gas triode لامپ سه قطبی با کاتد داغ
gas triode لامپ سه قطبی با کاتد داغ
y parameter پارامتر چهار قطبی ایگرگ
fisch پوست راسو یا گربه قطبی
equivalent diode of a triode لامپ دو قطبی هم ارز چندقطبی
dipole dipole coupling جفت شدگی دو قطبی- دوقطبی
half wave dipole انتن دو قطبی نیم موج
output pentode لامپ پنج قطبی خروجی
equivalent diode voltage ولتاژ لامپ دو قطبی هم ارز
equivalent diode of a multielectrode val لامپ دو قطبی هم ارز چندقطبی
passive four terminal network شبکه چهار قطبی بی اثر
polar coordinate system دستگاه مختصات قطبی [ریاضی]
perveance of a multi electrode valve(tub پروه انس لامپ چند قطبی
tzigane کولی مجاری قبطی مجارستانی قطبی
gas tetrode لامپ چهار قطبی با کاتد داغ
gated beam tube لامپ پنج قطبی با شیب ثابت
anoraks نوعی ژاکت باشلق دارمخصوص نواحی قطبی
anorak نوعی ژاکت باشلق دارمخصوص نواحی قطبی
tundra دشتهای بی درخت پوشیده از گلسنگ نواحی قطبی
tundras دشتهای بی درخت پوشیده از گلسنگ نواحی قطبی
longspur انواع پرندگان پنجه بلند نواحی قطبی وشمال امریکا
polar motion وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
white bear خرس سفید خرس قطبی
oligopoly انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com