Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
Many a little makes a mickle .
قطره قطره جمع گرددوانگهی دریا شود
Other Matches
gutters
اب رودار کردن قطره قطره شدن
gutter
اب رودار کردن قطره قطره شدن
dropping
قطره
drop
قطره
dropped
قطره
drops
قطره
minim
قطره
minims
قطره
droppings
قطره
dripping
قطره
glob
قطره
globs
قطره
gutty
قطره قطره
gutta
قطره
drop point
قطره
driblet
قطره
drib
یک قطره
blobs
قطره
blob
قطره
Drop by drop . I n drops.
قطره قطره
goblet
قطره
gobbets
قطره
gobbet
قطره
goblets
قطره
drip pan
قطره چکان
dropping tube
قطره چکان
dropwise
قطره وار
eardrop
قطره گوش
guttiform
قطره مانند
guttula
قطره خرد
the very last drop
اخرین قطره
droplets
ریز قطره
droplets
قطره کوچک
droplet
قطره کوچک
raindrop
قطره باران
raindrops
قطره باران
teardrop
قطره اشک
droplet
ریز قطره
teardrops
قطره اشک
droppers
قطره چکان
dropper
قطره چکان
valerian
قطره والریان
[داروسازی]
eyedropper
قطره چکان چشم
globs
قطره کوچک گلبول
glob
قطره کوچک گلبول
drops
{pl}
قطره والریان
[داروسازی]
drop
قطره سقوط کردن کم کنید
oil drop experiment
آزمایش قطره روغن
[فیزیک]
millikan oil drop experiment
ازمایش قطره روغن میلیکان
collyrium
دوای قطره برای چشم
drops
قطره سقوط کردن کم کنید
dropping
قطره سقوط کردن کم کنید
Eye ( ear , nose ) drops .
قطره چشم ( گوش و بینی )
dropped
قطره سقوط کردن کم کنید
He emptied the glass to the last drop .
لیوان را تا آخرین قطره خالی کرد
Only a drop in the bucket ( ocean) .
قطره ای دردریا است (بسیار نا چیز )
a drop in the ocean
<idiom>
قطره ای دردریا
[بسیار نا چیز]
[اصطلاح]
period of concentration
در یک حوزه ابریز رودخانه مدت زمانی که یک قطره اب از ابتدای حوزه تا خروج از حوزه را
continental shelf
مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
neap tide
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity
نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
mean sea level
سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
holding anchorage
لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
mean sea level
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
flooded
رو د دریا
sea bed
کف دریا
main
دریا
asea
در دریا
saltwater
اب دریا
on the sea
دریا
flood
رو د دریا
floods
رو د دریا
meerschaum
کف دریا
sea froth
کف دریا
cuttle bone
کف دریا
meerscham
کف دریا
bree
دریا
sepiolite
کف دریا
d.j.'s locker
ته دریا
benthos
ته دریا
acajou
دریا
sea foam
کف دریا
at sea
در دریا
asea
به دریا
high water line
خط مد دریا
holm
دریا
lough
اب دریا
seabed
کف دریا
cuttlebone
کف دریا
the deep
دریا
seas
دریا
ground
کف دریا
high tide
مد دریا
channel
دریا
waterscape
اب دریا
the wave
دریا
high tides
مد دریا
channels
دریا
channelled
دریا
channeling
دریا
channeled
دریا
the blue
دریا
sea
دریا
merest
دریا
mere
دریا
ocean foam
کف آب دریا
sea foam
کف آب دریا
beach foam
کف آب دریا
high water
مد دریا
overboard
در دریا
spume
کف آب دریا
upcountry
دور از دریا
two star
دریا دار
transmarine
فرا دریا
the waves of the sea
خیزابهای دریا
cog in the machine
<idiom>
قطرهای از دریا
bay salt
نمک دریا
the waves of the sea
امواج دریا
heave of the sea
زورخیزاب دریا
bottom bounce
انعکاس از کف دریا
waterscape
منظره اب دریا
chlorinity
غلظت اب دریا
by water
از راه دریا
by sea
ازراه دریا
adventure
دل به دریا زدن
risk
دل به دریا زدن
surface-to-air
دریا به هوا
sea girt
دریا بست
dead in the water
متوقف در دریا
datum level
سطح اب دریا
davy jones
جنی دریا
seahorse
اسب دریا
seabirds
مرغ دریا
seabird
مرغ دریا
deep-sea
ژرف دریا
voyage
سفر دریا
the sea was lulled
دریا ساکت شد
sea coast
ساحل دریا
sea state
وضعیت دریا
sailer
دریا نورد
poseidon
خدای دریا
sea water damage
خسارت اب دریا
pelagic
ساکن دریا
oversea
انطرف دریا
out bound
رهسپار دریا
seaborne
دریا برد
on shore winds
دریا باد
sea anchor
لنگر دریا
sea state
حالت دریا
sea coast
کرانه دریا
sea born
زاده دریا
sea board
کناره دریا
sea cock
شیر دریا
sea duty
خدمت دریا
sea purse
گرداب دریا
sea shore
کرانه دریا
sea sickness
دریا گرفتگی
sea bed
بستر دریا
ocean bound
رهشپار دریا
seacoast
ساحل دریا
seacoast
دریا کنار
man overboard
ادم به دریا
maldemer
ناخوشی دریا
mal de mer
ناخوشی دریا
seaway
دریا راه
seaworthy
اماده دریا
shipper
دریا نورد
holding ground
گیرایی کف دریا
marine transgression
پیشروی دریا
thalassophobia
دریا هراسی
marooner
دریا زن غارتگر
seaward
بسوی دریا
seacraft
دریا نوردی
naval aviation
هوا دریا
seafolk
دریا نوردان
seagirt
محاط دریا
seagoer
دریا نورد
shipman
دریا نورد
seagoing
دریا پیما
seagoing
دریا نورد
seapuss
گرداب دریا
the lid of a kettle
دریا سر کتلی
ranged
حدودجذر و مد دریا
waterside
کنار دریا
shore
کنار دریا
shore
ساحل دریا
seaboards
کرانه دریا
shores
کنار دریا
mares
تاریکی دریا
mare
تاریکی دریا
seascapes
دورنمای دریا
briny
مثل اب دریا
seascape
دورنمای دریا
seaports
دریا بندر
range
حدودجذر و مد دریا
sailors
دریا نورد
high tides
حداکثر مد دریا
coast
کنار دریا
seahorses
اسب دریا
coasts
کنار دریا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com